به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 02:50]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,050
    سطح
    17
    Points: 1,050, Level: 17
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    77

    تشکرشده 47 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 1 رفتارهای نادرست همسرم و تردیدم برای ادامه

    سلام دوستای خوبم
    من تازه عضو شدم و اومدم اینجا تا به کمک شما بهترین راه حل رو برای مشکلاتم پیدا کنم .
    من 24سالمه و همسرم 30سالشه دوسال عقد بودیم و 6ماهه عروسی کردیم . دوران عقد کشمکش زیادی داشتیم سر مسایل مختلف همون دوسه ماه اول من یه خورده پشیمون شدم و علاقه ام کم شد و میخواستم بهم بزنم . مثلا سر مسایل مذهبی . یا اینکه از همون اوایل نامزدی اصلا برای من وقت نمیذاشت و بهم توجه نمی کرد همش تو خودش بود اصلابه ظاهرش و نظافتش توجه نمیکرد و از اول دل خوشی از خانواده ام نداشت و خیلی تحویلشون نمیگرفت .باخواهرم وشوهرش که اصلا خوب نیست فقط به زور سلام میده اخلاق خیلی خاصی داره که برام ازار دهنده است .مثلا برای عروسی خیلی ما رو اذیت کرد یه روز گفت میگیرم ده روز گفت نمیگیرم لزومی نداره یه کار مسخره است خلاصه چندبار بازی دراورد تا باالتماس من قبول کرد نه اینکه مالی مشکل داشته باشه ها میگفت خوشم نمیاد دوست ندارمو.... در کل خشکه و رابطه اش با ادما جالب نیست .چندبارتو نامزدی دعوا کردیم وعصبانی میشد و فحش میداد. بعد از اخرین دعوامون من که تحمل رفتارای خودش و خونوادشو(یه خانواده با طرز فکربسیار سنتی و به شدددددددددددددددددت پسر دوست که پسرشونودر حد بت می پرستنوخیلی تو زندگیش دخالت میکنن و شوهرمن تک پسره )نداشتم تصمیم گرفتم عقدو بهم بزنم حدودا 2ماه شد .تواین مدت اینقدرابراز پشیمونی از رفتارش کرد تامن نرم شدمو بعداز مشورت با مشاور تصمیم این شد که ادامه بدیم وسه ماه بعدش عروسی کردیم .(البته نه فقط به خاطراصرارش بلکه بخاطرچندتاویزگی مثبتی که داره مثلا اینکه فوق العاده درستکاره و حلال وحرام رو خیلی رعایت میکنه وسختکوشه و زرنگه ....... ) . خلاصه تا دو ماه همه چی خوب بود اما بعد همه چی عوض شد و اخلاقش مثل سابق شد . بی توجهی میکنه با خانواده ام رابطه خوبی نداره میاد اونجا اخم میکنه یه گوشه میشینه میگه من هربار میام خونتون یه کاری میکنن من ناراحت میشم . از خونواده ام دفاع نمیکنم اما اونا ازگل کمتر بهش نمیگن بهش احترام میذارن . راستی یادم رفت بگم شوهرم وسواس هم داره هم شست و شو هم فکری برای درمانش هم هیچکارنمیکنه .میدونه ما خانوادگی اهل ماهواره نیستم و من خیلی بدم میادبازم اصرار میکنه که ماهواره داشته باشیم. همیشه استرس داره میگه مامانت به من شک داره من میرم پای کامپیوترتون میاد ببینه من یه موقع نرم فضولی توسیستم عکساتونو ببینم !!!!!!!! اخه این حرفه تهمت از این بالاتر؟میگه موقع عروسی خانواده ات هیچ کمکی نکردن در حالی که من با بابام میرفتم دنبال تالار عروسی چون وقت نداشت یا میوه شیرینی رو بابام گرفت و خودش برد تالار ولی میگه اینا کمک نیست!!!چرا میوه شیرینیو دیربرد تالار اگه کمک بود این کارو نمیکرد. واقعا مغزم سوت میکشه ادم اینقدر قدر نشناس !؟چند هفته پیش میخواستیم بریم مشهد ماه عسل مامانم گفت میام از زیر قران ردتون کنم و راهیتون کنم و از این حرفا منم برای اینکه فرقی نباشه به مادرشوهرم هم گفتم بیاد یه بار دیگه ببینیمش بعدبریم . به شوهرم که گفتم بایه لحن بدی گفت برای چی گفتی بیان چه لزومی داره ؟ برو زنگ بزن بگو نیان بی سر و صدا بریم برگردیم بیاد از زیر قران ردمون کنه که چی بشه من نیازی نمی بینم . گفتم اخه این چیزیه که سرش بحث کنیم این کارو همه انجام میدن تازه با ذوق و شوق اونوقت تو ناراحت میشی . خلاصه این که یه دعوای حسابی کردیم نه فقط سر این موضوع انگار عصبانیت این چند ماه جمع شده بود و مثل یه بمب منفجرشد و دست روم بلند کرد خیلی دلم شکست دیگه از اون روز همش تو خودمم با این که باهم اشتی کردیم ولی اصلا حوصله خودشو کاراشو ندارم اخه این یه گوشه از مسایل بود اگه بخوام همه رو بگم یه عالمه است. خسته ام خیلی خسته نمی دونم چی درسته چی غلط دیگه امیدمواز دست دادم خیلی سعی کردمم از نامزدی تاحالا اما مشکلاتمون حل نشد بعضی وقتا میگم ای کاش تو همون نامزدی تمومش میکردم ما باهم خیلی فرق داریم نمیدونم واقعا گیج شدم شما یه راهی جلو پام بذارید.

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    202
    Array
    mahtisa خانم به تالار خوش آمدید. اگر ممکنه اول سن خودتون و آقای همسر رو بفرمایید. بعد هم لطفا 5 مشکل اساسی (به ترتیب اولویت) که الان در زندگیتون دارید رو لیست کنید .
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 92 [ 15:35]
    تاریخ عضویت
    1392-6-29
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    3
    سطح
    1
    Points: 3, Level: 1
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    1

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام deljoo-deltangعریزم من همون mahtisa هستم متاسفانه رمز عبورم رو یادم رفت و هرچه تلاش کردم موفق به بازیابی نشدم و مجبور شدم یه حساب دیگه بسازم البته می دونم خلاف قوانین سایت هست اگه میشه در این مورد هم راهنماییم کنی ممنون میشم . ویه تشکر دیگه بابت اینکه به تاپیکم سر زدی واقعا دیگه داشتم ناامید میشدم چون تو این دو روز هیچکس نیومده بود اما
    پاسخ سوالت عزیزم مشکلات من به ترتیب اولویت:
    1-بی محلی و بدبینی به تمام افراد خانواده ام
    -2بی توجهی به من و احساساتم
    3بی نشاطی و بی حوصلگی تو همه چیز کلا حوصله هیچی رو نداره غیر از تماشای تلویزیون
    4کم بودن علاقه ام نسبت بهش چه طور بگم دوستش دارم اما وقتی یه مشکلی چیش میاد زود ازش خسته میشم درواقع علاقه ام سطحیه
    5نماز نخوندنش و بی توجهی به ماسیل مذهبی
    راستی من 24 و همسرم 30 سالشه
    ویرایش توسط mahtisaa : شنبه 30 شهریور 92 در ساعت 15:35

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    تا به حال شده بشینی و باهاش درباره خواسته هات حرف بزنی ؟
    خودت توی خونه شادی؟برای شاد بودنش چیکار میکنی؟
    با هم تفریح و پیاده روی و ... میرید؟
    تا چه حدی با هم صمیمی هستین؟شده مثلا از یه چیزی دلخور باشین و بعد بشینین واسه هم درد و دل کنید؟
    تا به حال چه کارایی کردی تا رابطتون بهتر بشه؟

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مهر 93 [ 02:50]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,050
    سطح
    17
    Points: 1,050, Level: 17
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    77

    تشکرشده 47 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط دریا72 نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    سلام دریا 72 عزیزممنون که به تاپیکم اومدی .
    تا به حال شده بشینی و باهاش درباره خواسته هات حرف بزنی ؟
    من همیشه درمورد خواسته هام بهش میگم معتقدم وقتی ادم ازکسی یه انتظاری داره و اون طرف خودش متوجه نیست بجای خودخوری و ناراحتی باید ازش خواست حتی بهش میگم تو هم هرخواسته ای داری مستقیم بهم بگو اگه رفتاری دارم که خوشت نمیاد بهم بگو تو خودت نریز. من خیلی این کارو انجام دادم اما ناراحتیم بیشتر شد میدونی چرا چون حداقل اون موقع میگفتم ندونسته این کارومیکنه ولی الان با علم به این که اون رفتار منو ازار میده انجامش میده !همیشه شوهرم در جواب درخواستهای من عین این جمله هارو میگه : میدونم حق باتو؛قبول دارم اشتباه کردم ؛تو راست میگی ؛قول میدم جبران کنم...
    اولا خوشحال میشدم ازاین حرفاش که چقدرخوبه زود به اشتباهش پی می بره ولی بعدا دیدم نه بابا همش حرفه ازجبران کردن هیچ خبری نیست . الان دیگه دعوا میکنیم میگم خواهشا دیگه از این حرفا نزن احساس میکنم داری گولم میزنی تو که نمی تونی به قولت عمل کنی چرا الکی قول میدی اخه منو به خودت بی اعتماد میکنی .
    خودت توی خونه شادی؟برای شاد بودنش چیکار میکنی؟
    اگه بگم تو خونه خیلی شادم دروغ گفتم اما سعیم رو میکنم می دونی چیه اصولا شوهرم خیلی تو ذوقم می زنه وقتی من تو خونه خوشحالم حالم خوبه یه دفعه می بینم رفته تو قیافه هرچی بهش میگم چی شده هیچی نمیگه یا میگه چیز خاصی نیست ولی میدونم تو دلش از یه چیزی ناراحته ولی نمیگه اصولا اخلاقش اینجوریه وقتی مثلا ازیه چیز دلخوره به زبون نمیاره ولی اینقدراخم وناراحتی میکنه کم حرف میشه حتی تا یه مدت طولانی که این کارش خیلی عذابم میده همیشه به رفتار خودم شک میکنم همش به خودم میگم اخه کجای رفتارم بدبوده که داره اینجوری میکنه .
    با هم تفریح و پیاده روی و ... میرید؟ تفریح و پیاده روی که تعطیل ؛اصلا تفریح نداریم حتی دوران نامزدی هم نداشتیم عقد که بودیم هرموقع بهش میگفتم بریم بیرون یه خورده قدم بزنیم دلم گرفته میدید حوصله ندارم بی قرارم نیاز به تفریح دارم میگفت نه همین !!!!!!!!!!1(داغ دلم تازه شد)من واسه یه بیرون رفتن بهش التماس می کردم بعضی وقتها که میدیدم با محبت گفتن و به زبون گرفتن و اینا کارساز نیست گریه میکردم ولی بازم حاضر نبود تاسرکوچه بیاد باهم قدم بزنیم الان هم که دیگه هیچی باورت میشه سرکوچمون یه پارک کوچیکه یک بار هم نرفتیم اونجا بشینیم حتی میگم بیرون سخته باشه هوا خوبه بیا بریم پشت بوم بشینیم یه چایی بخوریم بازم میگه نه !از این لحاظ به معنای واقعی کلمه داغونم . باورت نمیشه همیشه خودم تنهایی می رم بیرون اونم به بهونه خرید که یه کم حالم عوض شه بدتر اعصابم خورد میشه و با چشم گریون میام خونه وقتی زن و شوهرهای جوون رو میبینم که تو پارک نشستن یا دارن قدم می زنن ته دلم بهشون حسودیم میشه و گریه ام میگیره شوهربی احساس من فقط نیاز جنسی براش مهمه دیگه هیچ توجهی بهم نمیکنه نه گردش نه تفریح نه یه هدیه نه یه کار جالبی که غافلگیرم کنه زندگیم سرد ویکنواخته خیلی . ای خدا اخه یه پیاده روی خواسته زیادیه از شوهر اونم منی که حتی دوران مجردی دست از پا خطا نکردموو باهیچ پسری تلفنی یا اس ام اسی دوست نبودم چه برسه به این که بخوام باهاش برم بیرون چون میدونم خیلییا این کارو میکردن تا کجا که با دوست پسره نمیرفتن اما من همیشه میگفتم فقط با شوهرم همه خوشی هاروفقط باشوهرم میخواستم تجربه کنم اینم از شوهر!
    تا چه حدی با هم صمیمی هستین؟شده مثلا از یه چیزی دلخور باشین و بعد بشینین واسه هم درد و دل کنید؟
    من واسش درددل میکنم اما اون نه . شوهرم یه حصار آهنی دور خودش پیچیده که هیچ کس حق ورود بهش رو نداره اتفاقا از همین شیوه دردو دل کردن استفاده کردم تا بهش نفوذ کنم . گفتم شاید اگه من حرفای دلمو بهش بگم بفهمه بهش اعتماد دارم و اون هم بهم اعتماد کنه و باهام راحت باشه ولی موفقیتم خیلی کم بوده اگه راهکاری داری تو این زمینه خوشحال میشم بگی .

    تا به حال چه کارایی کردی تا رابطتون بهتر بشه؟
    *سعی کردم علاقه مندیهاش رو بشناسم و کارایی که دوست داره تو خونه انجام بدم از پخت غذای مورد علاقه گرفته تا اااااا مسایل جنسی و فانتزی هایی که دوست داره واین نیازش رو به خوبی پاسخ میدم
    *چون از حانواده ام زیاد خوشش نمیاد منم حساسیت ایجاد نکردم و خونشون نمیرم بمونم بیشتر شام یا ناهار میریم برمیگردیم خونه یه دونه خواهرم هم خیلی نمی ریم تنها که اصلا . هر تعریفی که مامانم اینا میکنن ازش بهش میگم که دیدش خوب بشه کلا یه کارکردم که شوهرم احساس نکنه خانواده ام خیلی تو زندگی ما هستن و دخالت میکنن اما الان فهمیدم هیچ کدوم از این کارا فایده نداشته و بازم شوهرم بدبینه میگه تو خانواده ات رو به من ترجیح میدی
    *چون میدونم رو خانواده اش حساسه بهشون احترام میذارم و محبت میکنم و اینکارومیکنم خیالش خیلی راحت میشه
    *سعی کردم پوششم اونجوری که میخواد باشه من از اول خونه بابام هم بودم چادری بودم الانم هستم ولی بازم شوهرم از حجابم ایراد میگیره !
    و خیلی کارای دیگه .............

    ویرایش توسط mahtisa : دوشنبه 01 مهر 92 در ساعت 10:59

  6. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم فعلا همینا به ذهنم میرسه

    درمورد بیرون رفتن:بهش اصرار کن و خودتو واسش لوس کن با حالت های بچگونه بهش بگو بریم برون بگو من همیشه قبل ازدواجم آرزوم بود که با شوهر آیندم برم بیرون برم پارک برم قدم بزنمبا حالت بچگونه و لوس بگو دوست دارم منم مثل بقیه با شوهرم برم بیرون دستشوو بگیرم و پوز بدم که منم شوهر به این خوبی دارم و ...

    بگو دلم میگیره وقتی ازت میخوام بریم بیرون با کلی ذوق این حرفو بهت میزنم اما وقتی میگن نه دلمو بدجوری میشکنه

    فیلم های شاد بخر و بزار باهم ببینین مثلا یه طنز جدید مثل رژیم طلائی

    یا مثلا موقع رابطتون ازش بخواه که مثلا فردا باید با هم بریم فلان پارک،توو همچین شرایطی بهتر قبول میکنن مردها


    یا بگو یه بار بیا بریم اگه بهت خوش نگذشت دیگه نمیریم بعدش هم که رفتین تو خیلی شاد و پر انرژی باش همه تلاشتو بکن که دفعه بعد خودش بگه بریم فلان جا

    ،مثلا هی تو راه بهش بگو نمیدونی چقدر خوشحالم که داریم باهم میریم تفریح بگو من خیلی دوستت دارم ولی وقتی باهم میایم قدم زدن و ... بیشتر عاشقت میشم بگو من دوست دارم همه لحظه هامو کنار تو باشم چون وقتایی که کنار تو هستم بهترین لحظه هارو میگذرونم

    اگه وقتایی که تو شادی و توو ذوقت میزنه دلخور نشو به کار خودت ادامه بده کم کم عادت میکنه

    وقتی توو ذوقت میزنه تو هم نری یه کنار بشینی کسل و اخمو به جاش هی برو بوسش کن هی دور وبرش باش خودتو لوسکن براش

    ،اهنگ بزار براش برقص

    لباسهای خوشگل بپوش و آرایش کن توو خونه حتما

    براش کادو بخر بدون مناسبت،مثلا یه لباس خونه خوشگل بخر براش بعد هم حتما ازش بخواه بپوشتش و بعد کلی قربون صدقش برو بگو وای چقدر خوشگل شدی و چقدر بهت میاد و بوسش کن و کلا بهش توجه کن

    یا وقتی از حموم میاد براش یه نوشیدنی ا هرچی که دوست داره آماده کن که بیا بخوره و بغلش کن بوسش کن بگو به به چقدر خوشبو شدی چقدر خوشگل میشی

    یا از سر کار که میاد برو استقبالش حتما حتما و کیف یا وسایلی که دستشه ازش بگیر و بغلش کن و ببوسش و خسته نباشید هم بگو

    بعد بگو عزیزم بدو لباساتو عوض کن که یه ناهار خوشمزه مخصوص شوهرم پختم بخوره خستگیش در بره
    کلا سعی کن شیطون باشی واسش عزیزم
    البته عزیزم من سنم کمتر از تو هست تو باید تجربت بیشتر از من باشه حتما هم بهتر از من میدونی چیکار باید بکنی
    ویرایش توسط دریا72 : دوشنبه 01 مهر 92 در ساعت 16:18


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.