به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 84
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array

    6 عقدم و شوهرم بهم خیانت کرده

    سلام
    دوستان این تاپیک قبلیم هست دوست داشتید یه نگاه بندازین
    http://www.hamdardi.net/thread-29945.html
    به شدت نیازمند کمک هاتون هستم
    پنج ماهه که عقد کردم شوهرم 5 سال عاشقم بود تا اینکه سال گذشته بهش جواب مثبت دادم
    ولی الان به شدت رفتارش تغییر کرده بود و مدام قهر و سر کوچکترین چیز باهام قهر می کرد اگه خودش مقصر بود پیش قدم می شد ولی اگه حتی از یه حرف من هم خوشش نمی یومد قهر می کرد و من باید پیش قدم می شدم
    توی تاپیک قبلم گفتم که مدام خانواده ام می خواستن من جدا شم ولی دلیلش رو نمی گفتن تا اینکه دیروز کل دنیا روی سرم خراب شد
    حدود یک ماه پیش با خواهرم و شوهرش و رفتیم به شوهرم سر بزنیم
    من مو هام رو مش کرده کرده بودم و از سر ذوق که شوهرم ببینه رفتیم محلی که کارش و باغهاش هستن یه 200 کیلومتر فاصله داشت وقتی منو دید هیچ عکس العملی نشون نداد و اصلا به روی خودش نیاورد اینقدر تابلو که به چشم همه اومده بود بعد که من خوابیده بودم شوهر خواهرم بهش گفته بود که ساناز واسه خاطر تو این همه راهو اومده نباید باهاش این رفتار و می کرد ی و به شوخی به شوهرم گفته بود که نکنه جایی تامین می شی که هیچ گرایشی به زنت نداری
    و شوهر من هم گفته بود که اره ساناز واسه من کلاس می گذاره و خانواده ام می گن مگه این کیه که اینقدر خودشو بالا می گیره و به مامان بابا من می گه حاج اقا و حاج خانم
    و گفته بود که همین چند وقت پیش دوتا دختر دانشجو رو سوار کردم و مخشون رو زدم و بردم خونه ساناز این ها
    قبلا گفتم که خوانواده ام تابستون می رن خونه ای که حومه شهر داریم و من تنها واسه کارم شب ها میام خونمون و روز ها کاملا خونه خالیه
    و تنها سوتی که دادم این بود کولر رو خاموش نکردم که ساناز ه از سر کار اومد گفت چرا کولر رو یادت رفته خاموش کنی شوهر خواهرم بهش گفته بود کلید خونه رو از کجا آوردی گفته بود که از ماشین بابام برداشته و دقیقا ما یه کلید یدک داشتیم توی ماشین که مدتی بود گم شد
    وقتی این حرف ها می نویسم اصلا انگار هیچ روحی توی بدنم نمونده من واسه شوهرم از هیچ کاری دریغ نکردم
    من عاشقانه دوستش داشتم الان هم دارم طاقت ندارم ببینمم خانوادم بهش توهین می کنن داماد هامون این موضوع رو می دونن و می گن ما هیچ رابطه ای با هات برقرار نمی کنیم من پیش خودم می گم شاید دروغ گفته چون قبلش سر اینکه بریم شمال بحثمون شده بود اون می گفت من نمیام و من گفتم بهش اگه نیای به من خوش نمی گذره و به شوخی گفتم که حالا تو نیومدی مشکلی نیست ولی اخدا کنه شوهر خوارم حتما بیاد سر این موضوع بحثمون شد و گفت چرا منو کوچیک کردی وقتی من نمی تونم برم تو هم نباید بری
    شوهرم کسی هست که حتما اگه بفهمه شوهر خواهرم حرفی به من زده بدجور تلافی می کنه
    من به شدت دوستش دارم ولی به هیچ طریقی نمی تونم خیانت رو بپذیرم من خوشگلم قد بلندم تحصیلکرده ام خانواده بسیار خوبی دارم ولی خدا شاهده حتی یک بار نشده بود که بخوام به روش بیارم
    اصلا نمی تونم با خودم کنار بیام نمی تونم هضم کنم و گفته بود یک بار آوردمشون دخترا رو خونه ساناز اینها و دفعات بعد بردمشون جاهای دیگه
    من خودم می فهمم که دیگه رفتارش مثل گذشته با من نیست وقتی پیشمه هیچ گرایشی به من نداره و از طرفی می گم چرا باید این حرف ها رو به کسی بگه ؟ دلیلی نداره
    تو رو خدا تا جایی که می تونید راهنمایم کنید اگه کسی می تونه تاپیک منو گزارش کنه سرپرست های سایت بیان به کمک من

    خانواده گذاشتن خودم تصمیم بگیرم می گن الان هیچی بهش نگو و خودت زیر نظرش بگیر ولی شوهرم قبلا هفته ای دو سه بار می یومد پیشم ولی الان فقط هفته ای 1 بار اون هم واسه خواب میاد و تقریبا ما هیچ گفتگویی با هم ندارم فردا صبحش هم من زود میام سر کار و اون نمی دونم بهم می گه می رم دنبال کارهام

    اینم بگم چند وقت پیش هم به من گفت می خوام یه یه چیزی رو بهت بگم ولی می خوام بدونم چه عکس العملی نشون میدی و چقدر منو دوست دار ی
    اینکه من یه نفر رو کشتم و توی خونه باغمون با تفنگ و زیر یه دیوار خاک کردمش که وقتی با گریه شدید من رو به رو شد ساعت سه شب منو رها کرد و رفت و وقتی فردا عصرش اومد گفت ببخش این امتحان درستی نبود و من نباید این حرفو می زدم و فقط می خواستم بدونم چقدر به من اعتماد داری
    ویرایش توسط دختر 7 : شنبه 09 شهریور 92 در ساعت 07:51

  2. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    دوستان هر لحظه برای من یک سال می گذره خواهش می کنم یه نظری یه راهنمایی

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 شهریور 93 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1392-6-07
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    618
    سطح
    12
    Points: 618, Level: 12
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 59 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چي بگم خانوم محترم بايد ببينيد مشكل از كجاست يه جاي كار ميلنگه اون شايد يه چيزي از شما ديده كه اينقدر بي تفاوت نسبت به شما هست از دوران عقد شما همچيزي نگذشته كه اين اقا بخواد اينقدر زود دلزده بشه
    شما گفتيد 5 سال عاشقتون بود چه جوري فهميديد عاشقتونه ؟
    به نظرمن شما بايد ريشه اين مشكل از توي اين 5سال پيدا كنيد.

  4. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    به نظر می رسه شوهرتون دروغ گفته.
    مخصوصا با توجه به ساختن داستان کشتن کسی و دفن کردنش، این دفعه داستان دیگه ای ساخته.

  5. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (شنبه 09 شهریور 92), asemani (شنبه 09 شهریور 92), fahimeh.a (یکشنبه 13 تیر 95), khaleghezey (شنبه 05 بهمن 92)

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام ساناز جان.
    من متوجه نشدم. این جریان خیانت رو با چشم های خودت دیدی یا اینکه فقط شوهرخواهرت یه ماجرایی رو تعریف کرده ؟
    این خیلی مهمه.

  7. 2 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (شنبه 09 شهریور 92), khaleghezey (شنبه 05 بهمن 92)

  8. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    شوهرم میشه برادر زن پسر عمه ام و همون پنج سال پیش هم اومد خواستگاری ولی چون سربازی نرفته بو د من قبولش نکردم و لی امسال سربازی رو رفته بود و کار و بارش رو هم جور کرده بود
    تمام این پنج سالو از همه می شنیدم که به خاطر من زن نمی گرفته
    تمام اطرافیانش هم ازش تعریف می کنن و میگن پسر خوبیه
    ولی دلیل نداره دروغ بگه چون واقعا همین طور بود خودش گفت کولر رو فراموش کردم خاموش کنم و دقیقا همین طور بود
    رفتار من هم طوری بود که از نظر ج ن س ی هیچ کمبودی واسش نمی گذاشتم و اشتباه من همین بود
    و دلیلم م این بود که اگه نیاز نداشت زن نمی گرفت ولی از نظر اخلااقی اگه باهام خوب بود باهاش خوب بودم اگه باهام سرو سنگین رفتار می کرد سرو سنگین
    قبول دارم چون همزمان با دوستم عقد کردیم خواه ناخواه خیلی با شوهر دوستم مقایسه اش م یکردیم ولی اون می تونست در این مورد باهام صحبت کنه نه خیانت نه یک با ر و دوبار
    از طرفی چون واسه مسافرت شمال جلو شوهر خواهرم بهش گفتم تو اگه نیای بهم خوش نمی گذره و گفتم که اگه نیای مهم نیست شاید می خواسته جبران کنه و الکی گفته
    اون اوایل به ازای هر اشک من اشک می ریخت ولی الان گریه های من واسش تفریحه
    خانواد ه می گن واکنش سریع نشون نده و توی کار هاش دقیق شو و مچش رو بگیر
    اخه ما پیش هم نیستیم من سر کارم و اون گاهی هفته ای یک بار میاد خونمون و اون هم شب ها
    این دو ساعت رو چکش کنم فردا صبحش که می رم سر کار چی کار کنم
    چند روز پیش هم من خونه خواهرم بودم گفت کلید خونتون رو بده می خوام یه ماشینه بذارم تو خونه من احمق هم اصلا نفهمیدم چه خبره

    دوستای گلم تو رو خدا کمکم کنید چی کار کنم چطوری امتحانش کنم چطوری یک دل بشم که طلاق بگیرم یا بمونم
    چطوری بفهمم راست بوده یا دروغ

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    یه سؤال مهم دیگه !
    رابطه همسرت با همین شوهرخواهرت چطوریه؟ تا حالا شده با هم بحثشون بشه؟ یا درگیر بشن؟ این همون شوهرخواهری هست که گفتی کاش میومد سفر ؟ و شوهرت حساس شد که من نمیرم تو هم نرو ؟
    سعی کن بی طرفانه جواب بدی...نمیخوام داوری کنم اما پاسخت به این سؤال ها خیلی مهمه.

  10. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    شوهر خواهرم تعریف کرد و گفت که شوهرم بهش گفته
    البته با هم خیلی صمیمی بودن و شوهرم بهش اعتماد کرده چون قبلا هم در مورد گذشته اش حرف زده بود خواهرم به زور زیر زبون شو هرشو کشیده بود چون خیلی ناراحت بود تا دیشب خودم با شوهر خ.اهرم صحبت کردم
    من حس کرده بودم وقتی با هم بیرون می ریم کمی چشم هاش این ور و اون ور می ره ولی با خنده و شوخی ردش می کردم هم بهش می فهوندم می فهمم داری به کسی نگاه می کنی هم سخت نمی گرفتم

    - - - Updated - - -

    گل ارا جان ممنونم که مشکل من واست مهمه به خدا مرگم رو آرزو می کنم
    با هم خیلی خوبن اصلا شوهرم به شوهر خواهرم گفته بود که با ساناز حرف بزن منو قبول کنه و با هم به شکار و مسافرت می رفتن

    شوهرم چون کار داشت نمی تونست بیاد و به من بهش نگفتم چون تو نمی ری منم نمی رم
    گفتم بدون تو بهم خوش نمی گذره
    اون اوایل هر دو شوهر خواهر هام خیلی از شوهرم تعریف می کردن ولی الان رک و راست بهم گفتن اگه بخوای برگردی بهش دور ارتباط با ما رو بزن و ما نمی خوایم چنین کسی به زن هامون نگاه کنه
    به خدا نمی دونید من چه حسی دارم
    گل ارا جان شما در جریان تاپیک قبلی من هستی این که می گفتم خواهرهام مدام بهم کنایه می زنن مربوط به این موضوع بوده اونها د رجریان بودن ولی به من نمی گفتن

    - - - Updated - - -

    به نظرتون الان که عقدم جد ا بشم بهتر نیست
    اگه راست گفته با شه که بهم خیانت کرده
    اگه راست نگفته باشه و واسه جلب توجه گفته باشه که اون هم قابل بخشش نیست
    اگه فردا یا پس فردا دیدمش چطور باهاش برخورد کنم ؟
    خودم رو به حماقت بزنم بگم هیچی نمی دونم ؟
    روز تو بغل یکی باشه و شب تو بغل یکی دیگه
    صبح یه کش مو از دوستم گرفتم می خوام اگه شوهرمو دیدمش بهش بگم اینو تو خونه پیدا کردم مال من که نیست کسی هم که تو این خونه زندگی نمی کنه غیر از من پس ماله کیه یا فعلا شمارههای گوشیشو بردارم و بهشون زنگ بزنم ؟
    به نظر خودم با سرد رفتار کردن و محل ندادن بهش متوجه نمی شه دلیل این کار من چیه
    از طرفی نمی خوام بفهمه شوهر خواهرم به من حرفی زده چون می دونم بد جور تلافی می کنه

  11. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 03 آبان 92 [ 14:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-09
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    259
    سطح
    5
    Points: 259, Level: 5
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 47 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من شوهر تو ی جورایی کمبود محبت داره و نیاز داره بهش توجه کنی اینو از روی ماجرای قتل و اینا می گم
    اما راجب کش سر باید بهت بگم که باید خیلی محتاط باشی ممکنه بهش بربخوره واتفاقایبدتری بیافته و باید بگم از سر قضیه کولر اگه دفعات بعد کسی رو اورده باشه انقد دقیق چک کرده که مطمئن شه چیزی جا نمونده بنابراین اگه مطمئن باشه میفهمه تو مچش رو گرفتی یه طوری نقش بازی می کنه که اخرسر تو مقصر بشی پس بیشتر فک کن و ب نظر من اگه واقعا برات مهمه چندروز مرخصی بگیر و با کمک خونوادت تعقیبش کن

  12. 3 کاربر از پست مفید 721 تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (شنبه 09 شهریور 92), paria_22 (شنبه 09 شهریور 92), دختر 7 (شنبه 09 شهریور 92)

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    به جاي غصه خوردن و اين جا حرف زدن بهتره چند روز مرخصي بگيري تكليفت رو باهاش معلوم كني .تعقيبش كني ببيني واقعا ين كاره هست يا نه ؟
    راستي خط تلفنش به اسم كيه ؟
    اگه به اسم خودت باشه راحت مي توني پرينت مكالماتشو بگيري اگه هم خدايي ناكرده حرفاي شوهر خواهرت واقعيت داشت اگه اس ام اسي به كسي داده باشه كه توش حرفي زده باشه ازطريق دادگاه قابل پيگيريه.
    ايشاله كه هيچي نيست و فقط خواسته جلب توجه كنه
    ولي رو علائمش دقت كن . ببين چطور آدميه

  14. 4 کاربر از پست مفید paria_22 تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (شنبه 09 شهریور 92), kamr (یکشنبه 10 شهریور 92), mercedes62 (یکشنبه 10 شهریور 92), دختر 7 (شنبه 09 شهریور 92)


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.