به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 دی 93 [ 14:01]
    تاریخ عضویت
    1391-6-02
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,042
    سطح
    27
    Points: 2,042, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    این رفتار چه معنی میده ؟؟؟؟؟؟؟؟ لطفا راهنماییم کنید (( لطفا خانم ها هم جواب بدن ))

    من 4 سال پیش علاقه خودم رو به دختر داییم نشون دادم.
    داییم در مشهد زندگی میکنه و ما در شهر دیگه ای هستیم.
    من حالا 25 سالمه و اون 23 سال داره ( ما تقریبا از بچگی با هم بزرگ شدیم )

    ماجرا از این قراره :
    در پیام هایی که بهم زدیم به من اینها رو می گفت : که خیلی ها این حرفها رو به من زدن و در زندگی من خیلی ها هستن اما نه در اون حدی که تو فکر میکنی ، باید هر دومون بیشتر فکر کنیم به موقعش تصمیم میگریم، واسه من نسبت مهم نیست ، شخصیت مهمه


    یه رفتاری بعضی مواقع نشون میداد که من امیدوار میشدم مثل : وقتی سرم یا دستم درد میکرد ، بهم پیام میداد و حالمو می پرسید،(البته من هم اینکار رو میکردم) یا یه وقتی همه میرفتن پارک من باهاشون نرفتم، بعد چند دقیقه بهم پیام داد و اینو گفت : ( میشه یه دلیل واسه نیومدنت بیاری، خیلی سعی کردم اس ام اس نزنم ولی برام مهم بود دلیلشو بدونم و از این حرفها ) و من بهش گفتم که وقتی میبینم توناراحتی نمیتونم تحمل کنم واسه همون نیامدم، اونم بهم گفت که من ناراحت نیستم فقط توی فکرم نمیدونم چرا حرفاتو توی عمل نمیبینم ، البته توی نگاهت نگشتم چون یه حسی مانع میشه.
    این ماجرا مال سال 88...

    یه وقتایی هم که هم رو میدیدم توی فکر بود و ناراحت و دلیلشو ازش پرسیدم به من گفت که : میگفت نمیتونم با دلم کنار بیام و از این حرفها. من توی شرایط بدیم از یک طرف تو و از یک طرف هم خیلی های دیگه ، خواهش میکنم بذار به وقتش هردومون بهترین تصمیمو بگیریم، باید دوتامون بیشتر فکر کنیم ، باید شرایط هر دومون مخصوصا تو مساعد باشه ،هر چی خدا بخواد همون میشه ،اگه یه چیزیو از ته دل بخوای خدا کمکت میکنه
    این اس ام اس ها مربوط به سال89 میشه...

    بعد این مدت من دیگه راجع به این قضیه چیزی نگفتم و فقط روز تولدش رو تبریک میگفتم. اون هم همین طور روز تولد من رو تبریک میگفت.

    تا اینکه سال 91 بود که من روز تولش رو بهش با یک پبام به نسبت عاشقانه تبریک دادم، ولی بهم گفت که " به خاطر تبریکت ممنون ولی لطفا دیگه از این حرفها نزن"
    امسال هم که رسید روز تولد من رو تبریک نداد.

    و کم کم اس ام اس هاش سرد شد و جواب پیام های من رو شما شما میداد،
    تا اینکه چند روز پیش بهش پیام دادم و دلیل این سرد شدن رو ازش پرسیدم اونم در جواب گفت که :
    " راستش لحنمو عوض کردم تا شاید بتونم سردت کنم، چجوری بگم ، ببین من نمیتونم با این قضیه کنار بیام، من تو رو مثل برادرم میبینم ، نمیتونم جور دیگه هی بهت نگاه کنم ، قبلا هم گفتم ازدواج فامیلی دوست ندارم "

    در حالی که اصلا بهم این حرف رو نزده بود و بهم گفته بود واسش نسبت مهم نیست و شخصیت مهمه. حالا بعد این همه مدت این جواب رو به من داد به نظرش شما من باید چیکار کنم. نه به اون حرفهایی که میزد نه به این اس ام اس آخرش، اصلا حالم خوش نیست. شما بگید چیکارکنم؟؟؟؟

    یعنی به من علاقه نداشته ؟؟ پس چرا این حرفهای امیدوار کننده رو میزد، حلا بعد 4 سال فهمیده که من مثل برادرشم و ازدواج فامیلی دوست نداره ؟؟؟؟؟؟ تو رو خدا راهنماییم کنید

    من این موضوع رو با مادر و پدرم درمیان گذاشتم و قرار شد چند روز دیگه که داییم میاد باهاشون صحبت کنن ؟؟؟؟ شما میگید فکر خوبیه ؟؟؟؟؟؟؟؟
    ضمنا داییم یک دختر دیگه هم داره که داداشم باهاش ازدواج کرده . و داییم بیشتر با ازدواج فامیلی موافق تره ؟؟؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 دی 93 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1392-5-07
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,146
    سطح
    18
    Points: 1,146, Level: 18
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 38 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    منم باشم خسته می شم اگه قصدت ازدواج بگو دیگه این همه دست دست نداره اونم فکر کرده داری بازیش می دی

  3. 3 کاربر از پست مفید aroosh تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (سه شنبه 15 مرداد 92), sanjab (دوشنبه 14 مرداد 92), فرانک بانو (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  4. #3
    Banned
    آخرین بازدید
    جمعه 10 آبان 92 [ 13:08]
    تاریخ عضویت
    1391-12-29
    نوشته ها
    196
    دستاوردها:
    500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    285

    تشکرشده 366 در 142 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تکلیفت رو با خودت مشخص کن، نه کسی رو توی آبنمک بخوابون، نه اجازه بده این کار رو با تو بکنن.

  5. 3 کاربر از پست مفید Rude Boy تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (سه شنبه 15 مرداد 92), sanjab (دوشنبه 14 مرداد 92), فرانک بانو (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 دی 93 [ 14:01]
    تاریخ عضویت
    1391-6-02
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,042
    سطح
    27
    Points: 2,042, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Rude Boy نمایش پست ها
    تکلیفت رو با خودت مشخص کن، نه کسی رو توی آبنمک بخوابون، نه اجازه بده این کار رو با تو بکنن.

    من از اولم تکلیفم مشخص بود و منتظر یک فرصت مناسب بودم که بیان کنم و کسی رو توی آب نمک نخوابوندم...
    مشکل من اینه که چرا وقتی مسئله رو 4 سال پیش باهاش درمیان گذاشتم، همون اول بهم حقیقت رو نگفت و من رو به با حرفاش امیدوار میکرد، حال بعد 4 سال فهمیده که من مثل برادرش میمونم و ازدواج فامیلی دوست نداره، این حرفها رو میتونست همون اول بزنه نه الان...

    فکر می کنم این چند سال به بازی گرفته شدم... اصلا حال خوبی ندارم...

  7. کاربر روبرو از پست مفید a.r تشکرکرده است .

    **سهیل ** (سه شنبه 15 مرداد 92)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 اردیبهشت 04 [ 19:10]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    18,736
    سطح
    86
    Points: 18,736, Level: 86
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    117
    Array
    دوست عزیز

    به نظر من شما و طیف و سیعی از آقایون خیلی مواقع بجای اینکه بطور قطعی و رسمی اقدام کنید تنها به

    حرف زدن اکتفا می کنید شاید میخواهید شرایطتون بهتر بشه ؟

    شاید میخواهید مزه دهان خانم را متوجه بشید؟

    شاید میخواهید طرف را بیشتر بشناسید؟

    شاید میخواهید خانواده تون را راضی کنید؟ شاید ............................

    خوب اینرا مطمئن باشید که یک خانم هم در این شرایط که زندیگیش در کما نیست

    او هم دارد زندگی می کند با افراد جدید آشنا میشود،

    آمال و آرزوهاش تغییر می کند؟

    از بلاتکلیفی و مکث کردن شما خسته می شود،

    تحت تاثیر خانواده - دوستان-محیط کار و غیره قرار میگیرد

    و ممکن است افکارش 180 درجه تغییر کند.

    شما که به او تعهد نداده بودید؟؟؟ ایشان هم که به شما تعهد نداده بودند؟!

    از این من بعد با هر دختری که خواستی رابطه ایجاد کنی رسمی و قطعی

    با تمام نیرو و متعهدانه وارد رابطه شو مطمئن باش طرف اگر خواهان شما باشد

    دربرابر این قاطعیت و اقتدار شما تسلیم خواهد شد.
    ویرایش توسط sanjab : سه شنبه 15 مرداد 92 در ساعت 14:05

  9. 3 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    roseflower (سه شنبه 15 مرداد 92), فرانک بانو (پنجشنبه 17 مرداد 92), مصباح الهدی (سه شنبه 15 مرداد 92)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    66
    Array
    ببینیدتنهاچیزی که یابهتره بنویسم مهمترین چیزی که باعث میشه دخترهامتوجه عشق وعلاقه واقعی اقایون بشند خواستگاری رسمی خانواده اقاپسرهست درغیراینصورت هرچقدرهم شماابرازعلاقه کنیدمثل اب توهاونگ کوبیدن میمونه چون معتقدنداگه واقعامنومیخواداقدام رسمی کنه شایداوایل فرصت بدندحرف بزنندوازشرایطشون بگن ولی کم کم سردمیشندودیگه اون علاقه اولیه وجودنداره حتی اگه حرف بزنندحتی اگه چیزی نگن دیگه اون اعتماداولیه وجودنداره چون باخودشون فکرمیکننداگه واقعامنومیخواست همون اول اقدام میکردچندسال منتظرنمیموندوقتی منونمیخوادپس من چرابهش فکرکنم خانمهاتکیه گاهی میخوان که بتونه حرفهایی روکه زده ثابت کنه اونم نه اینکه اجازه بدن زمان بگذره بلکه میخوان هرچه زودتربه نتیجه برسند

  11. 4 کاربر از پست مفید roseflower تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (سه شنبه 15 مرداد 92), a.r (سه شنبه 15 مرداد 92), sanjab (سه شنبه 15 مرداد 92), فرانک بانو (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 شهریور 92 [ 10:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    79
    سطح
    1
    Points: 79, Level: 1
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    15

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام من یه دخترم و با دقت مطلب شما رو خوندم.من نمیخوام شما رو نا امید کنم ولی اینها واقعیاتی هست که از مطالب شما فهمیدم. من فکر میکنم هدفش از اینکه اولین بار گفته بود(( واسه من نسبت مهم نیست ، شخصیت مهمه )) منظورش رو رسوند که به همون اندازه که شما بهش علاقه دارین اون به شما علاقه نداره! اینکه گفتین گاهی پیگیری میکرده که چرا مثلا شما پارک نیامدین دلیل تلخی داره و اونم اینه که دخترها ذاتا دوست دارن کسی رو که دوستشون داره دنبال خودشون بکشن ! البته همه دخترها اینطور نیستن. ولی اینکه درمورد این خانم چرا من این حدث رو زدم از لابلای حرفاش معلوم میشه که شاید خدای نکرده شما تنها مردی نیستین که بهش ابراز علاقه کردین و ممکنه و بازم میگم ممکنه چون نمیخوام تهمت بزنم این خانم ارتباطات بیشتری با جنس مخالف دارن.منظورم ارتباط در حد حیای اون خانم هست نه ارتباط یه دوست دختر با دوست پسرش. اینم به خاطر این جمله اش میگم که گفته بود((خیلی ها این حرفها رو به من زدن و در زندگی من خیلی ها هستن اما نه در اون حدی که تو فکر میکنی)).ولی ایده خودتون خوبه که حرفتون رو علنی در حضور خانواده ها بگین تا موضوع اینطور براتون مبهم نمونه ولی به این نکته دقت کنید که حرف دل خودش مهمه که به شما زده! و به دلتون قول قطعی ندین . ببخشید که صحبتم طولانی و زیادی واقع گرایانه شد.
    ویرایش توسط حساس : سه شنبه 15 مرداد 92 در ساعت 14:57

  13. 3 کاربر از پست مفید حساس تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (سه شنبه 15 مرداد 92), a.r (سه شنبه 15 مرداد 92), فدایی یار (چهارشنبه 13 فروردین 93)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 دی 93 [ 14:01]
    تاریخ عضویت
    1391-6-02
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,042
    سطح
    27
    Points: 2,042, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از همه دوستانی که لطف کردن نظر دادن ممنونم.

    نکته اینجاست که حرف دلش رو چرا همون اول نزد.... چرا بعد ان همه مدت بیاد و بگه من براش مثل برادر میمونم یعنی اول براش مثل برادر نبودم ؟؟
    الان براش مثل برادر شدم؟؟؟ یا ازدواج فامیلی دوست نداره..... یعنی قبلا دوست داشته ؟؟؟

    نمیدونم ، شاید حق با شما باشه، شاید من اشتباه کردم که خیلی سال پیش احساساتمو باهاش در میان گذاشتم ، چون الان احساس میکنم مرور زمان باعث سردی این ارتباط شده و کم کم نظرش نسبت به من تغییر کرده، به هر حال بازم تمام حق رو به اون میدم ، شاید عجول بودن من در این مورد باعث شد این اتفاق بیفته ، من عشق رو هیچ وقت گدایی نکردم و نمیکنم، چون باید علاقه و عشق کاملا دو طرفه باشه تا به نتیجه برسه، من انتظار ندارم همون اندازه که من بهش علاقه داشتم ، اون هم به من علاقه داشته باشه
    ولی حداقل این انتظار رو داشتم که با من یکمی همون جور که من صادقانه بودم ، صادق باشه...
    میخوام این قضیه به صورت رسمی گفته بشه ، تا لااقل پیش خودم مطمئن باشم که تا آخرش تلاشمو کردم ... ههههه به قول خودش " تمام تلاشمو کرده باشم. " هر چند فکر میکنم فایده ای نداشته باشه چون مهم تصمیم خودش بود که بهم گفت...
    شاید خیلی خوش خیالی باشه که فکر کنم با اون اس ام اس خواسته من رو امتحان کنه.... ولی دیگه مهم نیست میخوام تا آخرین لحظه تلاشمو بکنم که بعدا پشیمون نباشم.
    ولی باور کنید که اصلا انتظار این حرفها رو نداشتم و کلی جا خوردم. باور این قضیه برای من خیلی مشکل و رنج آور هست ، فراموش کردنش برام خیلی سخته ، از اونجایی که ارتباطات خانواده ما باهشون خیلی زیاده بعد از این قضیه دوباره دیندش برام عذابه .............

    چیکار کنم که این قضیه رو بتونم درک کنم و باهاش کنار بیام ، باور کنید فراموش کردنش سخته من از بچگی باهاش برزگ شدم و قبول این جریان برام مشکله.....لطفا کمکم کنید تا بتونم بهتر با این قضیه کنار بیام.....
    ویرایش توسط a.r : سه شنبه 15 مرداد 92 در ساعت 16:34

  15. کاربر روبرو از پست مفید a.r تشکرکرده است .

    **سهیل ** (سه شنبه 15 مرداد 92)

  16. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 01:37]
    تاریخ عضویت
    1392-3-28
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,793
    سطح
    38
    Points: 3,793, Level: 38
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    146

    تشکرشده 406 در 140 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام
    هی میخوام نظر ندم هی نمیشه
    میگی از اول بهش گفتی موضوع رو؟ایشون هم باید کامل فکر میکردو یا می گفت آره یا نه؟حق داری 4 سال بلاتکلیفی جالب نیست اونم وقتی میگه هم شما هستین هم آدمای دیگه
    عزیزم میگی چرا از اول حقیقتو نگفته؟ واقع بین باش,شاید خواسته شمارو از دست نده از اون طرف هم دنبال یه موقعیت بهتر بوده
    شاید الان اون موقعیت بهتر براش پیش اومده

    - - - Updated - - -

    از یه طرف خانم به شما یه جورایی امید داده بعدم اینارو گفته,کارش جالب نبوده

  17. 2 کاربر از پست مفید dokhtare kordestan تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (سه شنبه 15 مرداد 92), bahar.65 (شنبه 03 خرداد 93)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 دی 93 [ 14:01]
    تاریخ عضویت
    1391-6-02
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    2,042
    سطح
    27
    Points: 2,042, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط leila afshari نمایش پست ها
    سلام
    هی میخوام نظر ندم هی نمیشه
    میگی از اول بهش گفتی موضوع رو؟ایشون هم باید کامل فکر میکردو یا می گفت آره یا نه؟حق داری 4 سال بلاتکلیفی جالب نیست اونم وقتی میگه هم شما هستین هم آدمای دیگه
    عزیزم میگی چرا از اول حقیقتو نگفته؟ واقع بین باش,شاید خواسته شمارو از دست نده از اون طرف هم دنبال یه موقعیت بهتر بوده
    شاید الان اون موقعیت بهتر براش پیش اومده

    - - - Updated - - -

    از یه طرف خانم به شما یه جورایی امید داده بعدم اینارو گفته,کارش جالب نبوده
    اصلا حس خوبی نسیت که 4 سال سرکار باشی و از کسی که هیچ وقت فکر نمیکردی ، این رفتار رو ببینی، اگه واقعا تو کارش عمدی بوده ، هیچوقت نمی بخشمش، منی که تمام حرفهامو صادقانه بهش زدم ، اینجوری سرکار باشم، این واقعا انصاف نیست...
    نمی دونم چه جوری با این قضیه کنار بیام خیلی شرایط سختیه...

  19. کاربر روبرو از پست مفید a.r تشکرکرده است .

    **سهیل ** (سه شنبه 15 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. برای ارشد درس بخونم یا ؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط terme00 در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 مهر 93, 13:48
  2. نمی دونم تا کجا ادامه بدم؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط sonia73 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 16 آذر 92, 09:26
  3. بر سر دوراهی ادمه زندگی و طلاق؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط mahshid61 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 خرداد 91, 01:42
  4. اجازه می دهید مطالبم را اینجا بگذارم؟؟؟؟؟؟؟؟
    توسط parvaz2010 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 تیر 89, 09:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.