سلام . امیدوارم شما بتونین کمکم کنین . ببخشید طولانیه ^_^
من این مشکلو همیشه داشتم و همیشه تصور میکردم وقتی سنم بالاتر بره ، حتما میتونم بهتر با بقیه ارتباط برقرار کنم ؛ اما تازگی طوری شده که حتی دلم نمیخواد از خونه بیرون برم . دلم میخواد خودم تنهایی یه گوشه بشینم و حتی اعضای خونواده م هم کنارم نباشن .
من الآن 18 سالمه . یه خونواده پرجمعیت دارم و بخاطر اینکه اختلاف سنیم با پدر و مادرم خیلی زیاده ، احساسم نسبت به اونا فقط احترام و دوست داشتنه ، نه صمیمیت .
ما زیاد با فامیلامون رفت و آمد نداریم . گاهی اوقات بعضیشون بهمون سر میزنن ؛ اتفاق افتاده که مثلاً عمو یا دایی یا خاله و ... بیاد خونمون و سراغ منو بگیره . اما هرچقدر هم مامان بابام اصرار کنن ، نمیرم حتی باهاش سلام و احوال پرسی کنم . نه که دلم نخوادا ، به خدا همیشه حسرت بقیه ای رو میخورم که میان از صمیمیتشون با فامیلاشون صحبت میکنن ؛ اما نمیتونم برم جلو و با طرف رو به رو بشم . جرأتش رو ندارم . همش فک میکنم : اگه تحویلم نگرفت ؟! اگه درست باهاش حرف نزدم ؟! اگه اتفاقی افتاد که ضایع شدم ؟! خلاصه خودمو زندانی میکنم تو اتاق و بعدم همش پشیمونم و خودخوری میکنم که چرا اینقدر کارام مسخره ست . اینجور موقع ها از خودم بدم میاد .
البته فقط درمورد بعضیاست که نمیتونم باهاشون رو به رو بشم .
یا مثلاً عروسی یا مهمونی رفتن . من عاشق فضاهای شادم . اما هربار که میرم مهمونی ، ممکنه حتی خیلی هم بهم خوش بگذره ، حتی من اینجور موقع ها کسی م که بقیه رو میخندونم و شوخی میکنم ؛ ولی بعد که میام خونه ، یهو دلم میگیره . همش این فکرا مثل خوره میفته به جونم که : فلانی منظورش چی بود ؟! حتماً داشت مسخره م میکرد . چرا فلان حرفو زدم ؟ چرا فلان کار رو انجام دادم ؟ خلاصه اینقد خودخوری میکنم که به خودم میگم عجب غلطی کردم رفتم . من الآن مدت هاست که به بهونه های مختلف تو همچین مجلسایی حاضر نمیشم و همین الآن باز همش از ذهنم میگذره که : اگه می رفتم بهتر بود و بهم خوش میگذشت و ...
درمورد روبه رو شدن با غریبه ها که اوضام وحشتناکه . نمیتونم به چشاشون نگاه کنم . تپش قلب میگیرم . کلمه ها رو نمیتونم درست بگم . البته حتی اگه تو برخوردم سوتی هم ندم ، بعدش همش حالت سرخوردگی و ناراحتی دارم وقتی بهش فک میکنم . همش میگم کاشکی هیچوقت مجبور نشم با آدمای جدید رو به رو بشم .
فک کنم هیچکس نمیدونه من همچین مشکلی دارم . چون تو جمع دوستام همیشه خیلی شلوغ و سرزنده م . اما به محض اینکه یه غریبه میاد کنارمون میشینه ... کل روحیه م بهم میریزه .
خلاصه اینقد از تحقیر شدن و مسخره شدن بخاطر رفتارم میترسم که اصلا دلم نمیخواد با کسی حتی حرف بزنم . حس میکنم بخاطر این مشکلم دارم زندگیمو نابود میکنم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)