به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 آبان 94 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,447
    سطح
    29
    Points: 2,447, Level: 29
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 100 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چطور نسبت به خانوادم بی تفاوت باشم؟

    سلام.
    من خانواده ی پر جمعیتی دارم با مشکلات فراوان . هر کس واسه خودش کلی مشکل داره . خودم مشکلاتم بی نهایته.

    من شدم مثل پدر خانواده و خودم رو درگیر مشکلات همه کردم . با این حال تو خونه از همه منفورترم . از دید بقیه یه آدم فضول هستم که تو کار همه دخالت میکنم .در حالی که همه ی حرفام درست و منطقیه و به نفع خود طرف هست و بعد از مدتی این حرفم بارها اثبات شده .
    ولی چون خودم رو زیر بار مسئولیت انداختم تاوان اشتباهات بقیه رو میدم .برای برادرم مهم نیست که مشروط بشه چون شهریه دانشگاشو من باید بدم . برای خواهرم مهم نیست چقدر بابام زیر قسط جهیزیه باشه چون قسط جهیزیه رو باید من بدم .بابام هم دست کمی از اونا نداره .

    با همه ی این اوصاف اگر بگم پدر و مادرم هیچ کاری برای من نکردن اغراق نکردم . حتی ضررهای جبران ناپذیری بهم زدن چه مالی چه جسمی چه روحی و...
    چند وقت پیش از مادرم پول قرض خواستم در حالی که کلی بهش پول داده بودم . بهم نداد . برادرم ازش خواست درجا داد . بابام به همه میگه هوای برادرم رو داشته باشن .از من میخواد همه جوره ساپورتش کنم. ماهی 500-600 تومن خرجش میکنه .اما من که همه خرجم با خودمه و حتی کلی کمکش میکنم وقتی میبینه درس میخونم یه دعوا راه میندازه و اعصابم رو بهم میریزه.

    خواهر برادرام تقصیری ندارن . به هر حال همه نیاز دارن به کسی تکیه کنن .
    من کسی رو ندارم بهش تکیه کنم . شدم تکیه گاه بقیه . ولی دیگه توانی برام نمونده .

    از خانوادم متنفرم در عین حال عاشقشونم .بارها خواستم بی تفاوت باشم ولی نمیتونم .دارم پیر میشم .بهتر بگم خیلی وقته پیر شدم .
    داغونِ داغونم .

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    چند سالتونه؟
    فرزند چندمی؟

    چرا مخارج بقیه را شما می دی؟ شهریه برادرت و ... ؟؟

  3. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    soheil2 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92), شوکا (شنبه 19 مرداد 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 آبان 94 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,447
    سطح
    29
    Points: 2,447, Level: 29
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 100 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من مستقیما به برادرم پول نمیدم .و برادرم هم نمیشینه که من بهش پول بدم .

    همه تلاششون رو میکنن و سختی میکشن ولی جایی که کم میارن من باید تاوان بدم .
    مثلا برادرم اون مبلغی که نمیتونه پرداخت کنه رو از بابام میگیره و بابام که پولش تموم میشه از من میگیره . البته خیلی وقتا خودم داوطلبانه میدم چون میبینم کسی به فکر نیست .
    موارد خیلی زیادن .
    من حتی تو تصوراتم دوست دارم نقش ناجی رو برای خانوادم ایفا کنم .
    نمیتونم اولویت بندی کنم . مثلا الان یه مبلغی در اختیارم هست . بین اینکه بدهی بابام رو پرداخت کنم و اینکه کلاس موسیقی برم گیر کردم . نمیتونم هیچ کدوم رو انتخاب کنم و مطمئنم از انتخاب نکردن هر کدوم پشیمون میشم .

    بزرگترین فانتزی من اینه که یتیم باشم.نه برادر و خواهری و نه پدر و مادری .بدون هیچ دردسری .بدون هیچ نگرانی ای از اینکه چه اتفاقی برای بقیه میافته .زندگیم خیلی زیبا میشد .
    باورتون نمیشه از 16 ساعتی که بیدارم عین 16 ساعت رو به مشکلات خودم و خانوادم فکر میکنم .هر روز هم به بیشتر شدن مشکلات داره شدیدتر میشه .

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 مرداد 94 [ 18:26]
    تاریخ عضویت
    1392-1-19
    نوشته ها
    181
    امتیاز
    2,578
    سطح
    30
    Points: 2,578, Level: 30
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    395

    تشکرشده 383 در 145 پست

    Rep Power
    31
    Array
    شما اگر یتیم هم بودید نگران زندگی همسایه تون می شدید و می خواستید اول به اون کمک کنید چون اینطور که شما میگید از اون شخصیتهایی هستید که نمیتونن از زندگی خودشون لذت ببرن در حالی که اطرافیانشون درگیر مشکلی باشن و اول سعی میکنن مشکل اونارو حل کنن
    شما باید حد مسئولیت خودتون رو بدونید و برای بیشتر از اون خودتون رو اذیت نکنین

  6. 2 کاربر از پست مفید saraamini تشکرکرده اند .

    soheil2 (چهارشنبه 01 خرداد 92), شوکا (شنبه 19 مرداد 92)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 آبان 94 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,447
    سطح
    29
    Points: 2,447, Level: 29
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 100 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ضمن تشکر از دوستانی که نظر دادن .
    من واقعا از کمک گرفتن در این تالار نا امید شدم . از مدیران درخواست میکنم تاپیک رو قفل کنن .
    مثل اینکه بیکاری -بی پولی-بیماری و مشکلات خانوادگی اصلا جزو مشکل به حساب نمیان و اس ام اس ندادن دوست دختر و گریه دوست پسر از نظر همه مشکلات حاد زندگی هستن .

    مطمئنم اگر عنوان تاپیکم "دوست دخترم امشب بهم زنگ نزد" بود تا الان دهها پست ارسال شده بود.

  8. کاربر روبرو از پست مفید soheil2 تشکرکرده است .

    دختری تنها (شنبه 19 مرداد 92)

  9. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    باید روی این مساله از الان کار کنی.
    الان مشکل خودت تنهاست، فردا که ازدواج کنی همسرت کلافه می شه که بخواهی دائم دنبال مشکلات خواهر برادرت باشی.
    این اخلاقت می شه عامل دعوا و اختلافات زناشویی.

  10. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    آبان دخت (چهارشنبه 01 خرداد 92)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 مهر 92 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    140
    امتیاز
    645
    سطح
    12
    Points: 645, Level: 12
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 202 در 91 پست

    Rep Power
    27
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط soheil2 نمایش پست ها
    سلام.
    من خانواده ی پر جمعیتی دارم با مشکلات فراوان . هر کس واسه خودش کلی مشکل داره . خودم مشکلاتم بی نهایته.

    من شدم مثل پدر خانواده و خودم رو درگیر مشکلات همه کردم . با این حال تو خونه از همه منفورترم . از دید بقیه یه آدم فضول هستم که تو کار همه دخالت میکنم .در حالی که همه ی حرفام درست و منطقیه و به نفع خود طرف هست و بعد از مدتی این حرفم بارها اثبات شده .
    ولی چون خودم رو زیر بار مسئولیت انداختم تاوان اشتباهات بقیه رو میدم .برای برادرم مهم نیست که مشروط بشه چون شهریه دانشگاشو من باید بدم . برای خواهرم مهم نیست چقدر بابام زیر قسط جهیزیه باشه چون قسط جهیزیه رو باید من بدم .بابام هم دست کمی از اونا نداره .

    با همه ی این اوصاف اگر بگم پدر و مادرم هیچ کاری برای من نکردن اغراق نکردم . حتی ضررهای جبران ناپذیری بهم زدن چه مالی چه جسمی چه روحی و...
    چند وقت پیش از مادرم پول قرض خواستم در حالی که کلی بهش پول داده بودم . بهم نداد . برادرم ازش خواست درجا داد . بابام به همه میگه هوای برادرم رو داشته باشن .از من میخواد همه جوره ساپورتش کنم. ماهی 500-600 تومن خرجش میکنه .اما من که همه خرجم با خودمه و حتی کلی کمکش میکنم وقتی میبینه درس میخونم یه دعوا راه میندازه و اعصابم رو بهم میریزه.

    خواهر برادرام تقصیری ندارن . به هر حال همه نیاز دارن به کسی تکیه کنن .
    من کسی رو ندارم بهش تکیه کنم . شدم تکیه گاه بقیه . ولی دیگه توانی برام نمونده .

    از خانوادم متنفرم در عین حال عاشقشونم .بارها خواستم بی تفاوت باشم ولی نمیتونم .دارم پیر میشم .بهتر بگم خیلی وقته پیر شدم .
    داغونِ داغونم .
    سلام دوست من. من نمی دونم شما چند سالتون اما چیزی رو که می دونم این که لااقل چند سال از این وضعیتت ناراحتی. این یعنی اینکه باید وضعیت عوض بشه . درسته؟ چطور انتظار دارین که همون رفتار رو ادامه بدین ولی همون نتیجه رو نبینین. این مشکل بسیار بسیار بزرگی. تا حد زیادی درکتون می کنم چون خودم روزگاری درگیرش بودم و آدمای زیادی رو دیدم که بایت همین نوع دیدگاه بسیار آسیب دیدن. پس از من به شما یه توصیه دوستانه: خودتون رو عوض کنین.
    این کار بسیار زمانبر اما درعین حال بسیار عواقب شیرینی داره.
    من حرف برا گفتن زیاد دارم فقط نمی تونم بنویسم اما چند تا نکته هست عرض می کنم خدمتتون.
    اول اینکه شما فبل از آن که مسوول دیگران باشین مسوول خودتونین. قبل از اونکه کسی رو بخای دوست داشته باشی باید خودت رو دوست داشته باشی. اینو فراموش نکن. پس این تن با ارزشت رو انقدر عذاب نده مگه چه گناهی کرده که شده تن تو. پس سعی کن لااقل به همون اندازه که برا دیگران انرژی صرف می کنی برا خودت هم صرف کنی. این حق رو داری دیگه نداری؟
    دوم: دوست من محبت بیش از اندازه نه تنها عزت نمی اره بلکه ... می اره. چرا آدم کاری بکنه که هم خودش رو به زحمت بندازه هم محبتش دیده نشه. یعنی یه عذاب دوسره. پس سعی کن من بعد خویشتن دارتر باشی. همیشه یه سرعت گیر داشته باشی که از شتاب گرفتنت جلوگیری کنه.
    سوم: دوست من شما مسوول اوضاع خوب کردن همه نیستی. این رو روزی 100 مرتبه به خودت گوشزد کن به 2 دلیل اولا: حل مشکلات همه از توان آدم خارج. حتی نوح با اون مسولیت خطیر پیامبر بودنش نتونست بچش رو نجات بده
    دوما: هر آدمی تو زندگیش باید یه سری کارها رو خودش انجام بده عواقبش هم باید قبول کنه. اینکه شما داری به جای خاهر برادرات جواب پس می دی نه تنها خودتو عذاب می دی بلکه اونا رو داری ادمهای بی مهارت و بی مسوولیتی بار می اری. و این حتی ممکن روزی رو براتون بیاره که باعث شه مورد اعتراض قرار بگیرین که محبت بیش از حد شما مارو .. بار اورد.
    سوم: دوست من با ادامه دادن این روش روزی میرسه که دیگه قلبی نداری که بتونی باهاش غصه بخوری و کار کنی بیش از حد پیر شدی و کاری از دستت بر نمی اد. پس تا اون روز نرسیده کاری بکن. به قول حضرت امیر: ( که دقیقا یادم نمی اد خخ) هیچ چیز مثل ادامه دادن راه ضلالت و گمراهی به ادم ضربه نمی زنه ( میگم فراموش کردم عین حدیث رو)
    چهارم: دوست من وقتی بپذیری که شما مسوول هم نیستی .ار بزرگی از دوشت برداشته میشه. سعی کن خودت رو خیلی سرگرم کنی با تفریحات سالم. انچه این چند سال خودت رو از داشتنش محروم کردی باز به قول حضرت امیر( البته جسارت نشه) نادان رو نمی بینی مگه در حال افراط و یا تفریط. پس سعی کن در همه چیز چ محبت کردن و چه نکردنش تعادل رو فراموش نکنی. وقتی پیامبر به ابوزر می فرمایند که زیاد خونه ما نیا که از عزت می افتی دیگه شما خودت حساب کار بقیه رو بکن.
    چهارم. اینکه شما خ در گیر کار خاهر برادراتی این باعث میشه نقش یه مادر بیش از حد مهربان رو بازی کنی و حتما خودت دیدی که در حالت طبیعی ادم دوست داره فرار کنه از دست این ادما
    پنجم. دوست من بخشش و بخشیدن کار آدمای بسیار بسیار بزرگ. شما رو نمی گم خودم رو میگم وقتی خودم مقداری مهربانی کنم طوری که برام انتظار ایجاد کنه همونم نمی کنم چون توقعات بر اورده نشده تبذیل به کینه هایی می شن که اول قلب ادم رو سیاه می کنن بعد همه چی ادم رو می گیرن. پس به اون اندازه محبت کن که برات توقع نشه نه بیشتر نه کمتر

    شش. دوست بسیار بسیار عزیز من تو این دنیا کم نبودن ادمایی که بزرگ بودن اما کسی به بزرگیشون پی نبرد


    هفت. توصیه اکید می کنم رو خودتون کار کنین با مشاوره با مطالعه. اصلا ضرر نمی کنین. و بدونین تنها کسی که می تونه شما رو نجات بده خودتون هستین. به تغییر خودتون باور داشته باشین و ب این نکته که اگه خودتون رو عوض نکنین باز اوضاع همین خواهد بوود
    در پایان حرفهای زیبایی رو از جیم رن براتون نقل می کنم. می دونم که بی تاثیر نیست( اگه دوست دارین راجع به این مشکل با هم بیشتر صحبت کنیم پیام خصوصی بدین . چون من خودم یه جورایی مثل شما بودم ولی الان خ راحتم)
    “To solve any problem, here are three questions to ask yourself: First, what could I do? Second, what could I read? And third, who could I ask?”
    Jim Rohn
    دوستتون دارم چون می خاین خودتون رو تغییر بدین و براتون آرزوی بهترینها رو دارم. مطمینم چند سال دیگه شما این مشکل رو نخاهین داشت. در پناه حق

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط soheil2 نمایش پست ها
    سلام.
    من خانواده ی پر جمعیتی دارم با مشکلات فراوان . هر کس واسه خودش کلی مشکل داره . خودم مشکلاتم بی نهایته.

    من شدم مثل پدر خانواده و خودم رو درگیر مشکلات همه کردم . با این حال تو خونه از همه منفورترم . از دید بقیه یه آدم فضول هستم که تو کار همه دخالت میکنم .در حالی که همه ی حرفام درست و منطقیه و به نفع خود طرف هست و بعد از مدتی این حرفم بارها اثبات شده .
    ولی چون خودم رو زیر بار مسئولیت انداختم تاوان اشتباهات بقیه رو میدم .برای برادرم مهم نیست که مشروط بشه چون شهریه دانشگاشو من باید بدم . برای خواهرم مهم نیست چقدر بابام زیر قسط جهیزیه باشه چون قسط جهیزیه رو باید من بدم .بابام هم دست کمی از اونا نداره .

    با همه ی این اوصاف اگر بگم پدر و مادرم هیچ کاری برای من نکردن اغراق نکردم . حتی ضررهای جبران ناپذیری بهم زدن چه مالی چه جسمی چه روحی و...
    چند وقت پیش از مادرم پول قرض خواستم در حالی که کلی بهش پول داده بودم . بهم نداد . برادرم ازش خواست درجا داد . بابام به همه میگه هوای برادرم رو داشته باشن .از من میخواد همه جوره ساپورتش کنم. ماهی 500-600 تومن خرجش میکنه .اما من که همه خرجم با خودمه و حتی کلی کمکش میکنم وقتی میبینه درس میخونم یه دعوا راه میندازه و اعصابم رو بهم میریزه.

    خواهر برادرام تقصیری ندارن . به هر حال همه نیاز دارن به کسی تکیه کنن .
    من کسی رو ندارم بهش تکیه کنم . شدم تکیه گاه بقیه . ولی دیگه توانی برام نمونده .

    از خانوادم متنفرم در عین حال عاشقشونم .بارها خواستم بی تفاوت باشم ولی نمیتونم .دارم پیر میشم .بهتر بگم خیلی وقته پیر شدم .
    داغونِ داغونم .
    سلام دوست من. من نمی دونم شما چند سالتون اما چیزی رو که می دونم این که لااقل چند سال از این وضعیتت ناراحتی. این یعنی اینکه باید وضعیت عوض بشه . درسته؟ چطور انتظار دارین که همون رفتار رو ادامه بدین ولی همون نتیجه رو نبینین. این مشکل بسیار بسیار بزرگی. تا حد زیادی درکتون می کنم چون خودم روزگاری درگیرش بودم و آدمای زیادی رو دیدم که بایت همین نوع دیدگاه بسیار آسیب دیدن. پس از من به شما یه توصیه دوستانه: خودتون رو عوض کنین.
    این کار بسیار زمانبر اما درعین حال بسیار عواقب شیرینی داره.
    من حرف برا گفتن زیاد دارم فقط نمی تونم بنویسم اما چند تا نکته هست عرض می کنم خدمتتون.
    اول اینکه شما فبل از آن که مسوول دیگران باشین مسوول خودتونین. قبل از اونکه کسی رو بخای دوست داشته باشی باید خودت رو دوست داشته باشی. اینو فراموش نکن. پس این تن با ارزشت رو انقدر عذاب نده مگه چه گناهی کرده که شده تن تو. پس سعی کن لااقل به همون اندازه که برا دیگران انرژی صرف می کنی برا خودت هم صرف کنی. این حق رو داری دیگه نداری؟
    دوم: دوست من محبت بیش از اندازه نه تنها عزت نمی اره بلکه ... می اره. چرا آدم کاری بکنه که هم خودش رو به زحمت بندازه هم محبتش دیده نشه. یعنی یه عذاب دوسره. پس سعی کن من بعد خویشتن دارتر باشی. همیشه یه سرعت گیر داشته باشی که از شتاب گرفتنت جلوگیری کنه.
    سوم: دوست من شما مسوول اوضاع خوب کردن همه نیستی. این رو روزی 100 مرتبه به خودت گوشزد کن به 2 دلیل اولا: حل مشکلات همه از توان آدم خارج. حتی نوح با اون مسولیت خطیر پیامبر بودنش نتونست بچش رو نجات بده
    دوما: هر آدمی تو زندگیش باید یه سری کارها رو خودش انجام بده عواقبش هم باید قبول کنه. اینکه شما داری به جای خاهر برادرات جواب پس می دی نه تنها خودتو عذاب می دی بلکه اونا رو داری ادمهای بی مهارت و بی مسوولیتی بار می اری. و این حتی ممکن روزی رو براتون بیاره که باعث شه مورد اعتراض قرار بگیرین که محبت بیش از حد شما مارو .. بار اورد.
    سوم: دوست من با ادامه دادن این روش روزی میرسه که دیگه قلبی نداری که بتونی باهاش غصه بخوری و کار کنی بیش از حد پیر شدی و کاری از دستت بر نمی اد. پس تا اون روز نرسیده کاری بکن. به قول حضرت امیر: ( که دقیقا یادم نمی اد خخ) هیچ چیز مثل ادامه دادن راه ضلالت و گمراهی به ادم ضربه نمی زنه ( میگم فراموش کردم عین حدیث رو)
    چهارم: دوست من وقتی بپذیری که شما مسوول هم نیستی .ار بزرگی از دوشت برداشته میشه. سعی کن خودت رو خیلی سرگرم کنی با تفریحات سالم. انچه این چند سال خودت رو از داشتنش محروم کردی باز به قول حضرت امیر( البته جسارت نشه) نادان رو نمی بینی مگه در حال افراط و یا تفریط. پس سعی کن در همه چیز چ محبت کردن و چه نکردنش تعادل رو فراموش نکنی. وقتی پیامبر به ابوزر می فرمایند که زیاد خونه ما نیا که از عزت می افتی دیگه شما خودت حساب کار بقیه رو بکن.
    چهارم. اینکه شما خ در گیر کار خاهر برادراتی این باعث میشه نقش یه مادر بیش از حد مهربان رو بازی کنی و حتما خودت دیدی که در حالت طبیعی ادم دوست داره فرار کنه از دست این ادما
    پنجم. دوست من بخشش و بخشیدن کار آدمای بسیار بسیار بزرگ. شما رو نمی گم خودم رو میگم وقتی خودم مقداری مهربانی کنم طوری که برام انتظار ایجاد کنه همونم نمی کنم چون توقعات بر اورده نشده تبذیل به کینه هایی می شن که اول قلب ادم رو سیاه می کنن بعد همه چی ادم رو می گیرن. پس به اون اندازه محبت کن که برات توقع نشه نه بیشتر نه کمتر

    شش. دوست بسیار بسیار عزیز من تو این دنیا کم نبودن ادمایی که بزرگ بودن اما کسی به بزرگیشون پی نبرد


    هفت. توصیه اکید می کنم رو خودتون کار کنین با مشاوره با مطالعه. اصلا ضرر نمی کنین. و بدونین تنها کسی که می تونه شما رو نجات بده خودتون هستین. به تغییر خودتون باور داشته باشین و ب این نکته که اگه خودتون رو عوض نکنین باز اوضاع همین خواهد بوود
    در پایان حرفهای زیبایی رو از جیم رن براتون نقل می کنم. می دونم که بی تاثیر نیست( اگه دوست دارین راجع به این مشکل با هم بیشتر صحبت کنیم پیام خصوصی بدین . چون من خودم یه جورایی مثل شما بودم ولی الان خ راحتم)
    “To solve any problem, here are three questions to ask yourself: First, what could I do? Second, what could I read? And third, who could I ask?”
    Jim Rohn
    دوستتون دارم چون می خاین خودتون رو تغییر بدین و براتون آرزوی بهترینها رو دارم. مطمینم چند سال دیگه شما این مشکل رو نخاهین داشت. در پناه حق

    - - - Updated - - -

    ببخشید پیامم دو قلو شد. من عضو جدید این فرومم و بلد نیست پیامم رو ویرایش کنم

  12. 2 کاربر از پست مفید چنار تشکرکرده اند .

    soheil2 (چهارشنبه 01 خرداد 92), سیمین‌دخت (شنبه 19 مرداد 92)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 13 بهمن 03 [ 13:58]
    تاریخ عضویت
    1391-6-06
    محل سکونت
    تهــــران
    نوشته ها
    437
    امتیاز
    13,189
    سطح
    74
    Points: 13,189, Level: 74
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,017

    تشکرشده 2,386 در 432 پست

    Rep Power
    63
    Array
    سلام
    فکر کنم شما مثله من یه کلنگ برداشتی و به فکر اصلاح کل امورات خانواده و شادی و خوشحالی همه هستی .درسته؟
    اول اینکه لطف مکررت مسلما براشون میشه حق مسلم!دیگه از یه جایی به بعد سهیل صاحب هیچ حقی نیست حتی نظراتش هم اهمیتی نداره و...
    با رفتارها ولطف و محبت هات اجازه ی بعضی رفتارها رو به اونها میدی و این سیکل معیوب ادامه پیدا میکنه و خودت خسته تر و ناراحتترمیشی و...
    چاره اش کنترل احساسه
    شما منطقا قبول داری که نباید به خانواده ات یه جاهایی کمک کنی اما اینکارو میکنی حالا به هر دلیلی مثلا از سر دلسوزی و ناراحتی و...
    ازین به بعد جلوی این احساس ها رو بگیر
    .مثلا اگر برادر و خواهرت پول ندارن شهریه دانشگاهشون رو بدن ,مسئولیتش با شما نیست!شما تو خونه همون نقشی رو داری که اونها دارن پس خودت نرو جای نقش پدر و حمایتگر!
    جایگاه خودتو حفظ کن.
    وقتی خودت میری تو نقش حمایتگر مسلمه که اونها هم به تدریج متوقع میشن و یادشون میره که شما وظیفه ی حمایت رو نداری!!
    هر وقت این احساس دلسوزی مفرط و حمایت بیش از حد سراغت اومد سرکوبش کن.ممکنه برات نا خوشایند باشه و ناراحت بشی ازینکه چرا کمک نکردی و... ولی به تدریج کنترل احساست رو به دست میگیری و میبینی چه قدر فکر خودت بابت رفتارهای منطقیت راحتتره و پشیمونیت کمتر شده
    تمرکزت رو روی خانواده و رفتارهاشون و اشتباهاتشون کم کن و به جاش رو خودت و خدا متمرکز شو
    برای شروع کنترل احساست میتونی از گفتگوی عقل و احساس که فرشته مهربان تو این تایپیک یاد دادن متناسب با شرایط خودتون استفاده کنید:

    موفق باشید

  14. کاربر روبرو از پست مفید taraneh89 تشکرکرده است .

    soheil2 (چهارشنبه 01 خرداد 92)

  15. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    پست های دوستانو درست نخوندم امیدوارم تکراری نباشه نوشته ام.
    ممکنه علت این رفتارت این باشه که خودتو به اندازه ی کافی دوست نداری. مثلا فکر می کنی که مبلغ پولی که پس انداز کردی رو خودت لیاقت نداری واسه خودت خرج کنی و اونا بیشتر ارزش دارن که این پولو خرج کنن.
    ممکنه هم بازم به این علت که به اندازه ی کافی خودتو دوست نداری اگه پولی رو واسه خودت خرج کنی حس عذاب وجدان بگیری و خلاصه بعدش خوشی بهت زهر بشه بگی همون بهتر بود که پولمو می دادم به اونا.
    ممکنه که یه مدت قبل که شروع کردی به کمک اونا مشکل خاصی توی خونواده اتون بوده که حالت اورژانسی بوده و واقعا باید کمک می کردی اما طولانی شده و هم خودت هم اونا عادت کردین به این رفتار.
    فعلا این دلایلو یادم میاد
    - برای دوست داشتن خودت. هر کسی هر چی هم باشه بازم بهترینه واسه خودش! یعنی تو باید از اینکه به خودت برسی برای خودت وقت بذاری و برای خودت هزینه کنی خوشحال باشی. اصلا می گن ادما کسی رو دوست دارن که اول از همه خودشو دوست داره.
    - برای عذاب وجدان. راهی ندارم. خوب نداشته باش دیگه :)
    - برای عادت شدن این وضعیت واسه همه اتون. قاعدتا نمیشه و نتیجه ی خوبی نداره که یکدفعه ای همه ی کمک هاتو قطع کنی. باید مرحله به مرحله و پله ای کمک هاتو کم کنی تا به اون جایی برسی از نظر کمک کردن که خودت هم اسایش داشته باشی. مثلا با برادرت خیلی ملایم و در عین حال جدی و محکم و کوتاه می تونی صحبت کنی و بگی که بهترین کار برای خودش اینه که درساشو بهتر بخونه. چون برات مقدور نیست پول دانشگاهشو بدی. بگو دوسش داری و می خوای اینده ی خوبی داشته باشه و دلت می خواد وقتی براش انرژی می ذاری ببینی خودش هم خوشحاله و خودش هم داره خوب درس می خونه.
    در مورد پدرت. یه وقتایی با خودت قاطع باش. مجبور نیستی که به همه ی اعضای خونوادت بگی که چقدر پول پس انداز داری و چه کار می خوای بکنی. اصلا بگو پول نداری! به کسی چه؟! هر کی زحمت خودشو بکشه بعدش اگه تشخیص دادی که بعد از اینکه تلاششو کرد به کمک نیاز داره کمک کن. تازه اونم اگه خودت واجب تر بودی کمک نکن!!
    - مورد دیگه اینکه همه ی کمک ها کمک های مالی نیستن. می تونی کمک های دیگه ای بکنی. مثلا ممکنه واسه یکی از خواهر برادرات مهم ترین چیزی که بهش بدی این باشه که یه ربع باهات حرف بزنه و دردل کنه. یا ممکنه وقتی یکیشون ناراحته و موقع درس خوندن استرس گرفته امیدواری و روحیه بهش بدی از کلی پول براش بهتر بشه. منظورم اینه که یه مقدار از کمک ها رو غیر مالی در نظر بگیر.
    موفق باشی.

  16. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    soheil2 (چهارشنبه 01 خرداد 92)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 شهریور 92 [ 14:35]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    28
    سطح
    1
    Points: 28, Level: 1
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط soheil2 نمایش پست ها
    سلام.
    من خانواده ی پر جمعیتی دارم با مشکلات فراوان . هر کس واسه خودش کلی مشکل داره . خودم مشکلاتم بی نهایته.

    من شدم مثل پدر خانواده و خودم رو درگیر مشکلات همه کردم . با این حال تو خونه از همه منفورترم . از دید بقیه یه آدم فضول هستم که تو کار همه دخالت میکنم .در حالی که همه ی حرفام درست و منطقیه و به نفع خود طرف هست و بعد از مدتی این حرفم بارها اثبات شده .
    ولی چون خودم رو زیر بار مسئولیت انداختم تاوان اشتباهات بقیه رو میدم .برای برادرم مهم نیست که مشروط بشه چون شهریه دانشگاشو من باید بدم . برای خواهرم مهم نیست چقدر بابام زیر قسط جهیزیه باشه چون قسط جهیزیه رو باید من بدم .بابام هم دست کمی از اونا نداره .

    با همه ی این اوصاف اگر بگم پدر و مادرم هیچ کاری برای من نکردن اغراق نکردم . حتی ضررهای جبران ناپذیری بهم زدن چه مالی چه جسمی چه روحی و...
    چند وقت پیش از مادرم پول قرض خواستم در حالی که کلی بهش پول داده بودم . بهم نداد . برادرم ازش خواست درجا داد . بابام به همه میگه هوای برادرم رو داشته باشن .از من میخواد همه جوره ساپورتش کنم. ماهی 500-600 تومن خرجش میکنه .اما من که همه خرجم با خودمه و حتی کلی کمکش میکنم وقتی میبینه درس میخونم یه دعوا راه میندازه و اعصابم رو بهم میریزه.

    خواهر برادرام تقصیری ندارن . به هر حال همه نیاز دارن به کسی تکیه کنن .
    من کسی رو ندارم بهش تکیه کنم . شدم تکیه گاه بقیه . ولی دیگه توانی برام نمونده .

    از خانوادم متنفرم در عین حال عاشقشونم .بارها خواستم بی تفاوت باشم ولی نمیتونم .دارم پیر میشم .بهتر بگم خیلی وقته پیر شدم .
    داغونِ داغونم .




    من هم وضعییتی مثل شما دارم اما با مرور زمان با خودم کنار اومدم و فهمیدم خانوادم کوچیکترین ارزشی ندارن و الان دارم فقط به خودم کمک می کنم . اینو یاد بگیر که هر کسی که بهت اهمییت داد بهش برس اما اگر کسی ارزشی برات ندونست کاملا بزارش کنار . تو برده کسی نیستی مگر اینکه خودت بخوای. چه خانواده چه هر کس دیگه همشون آدم هایی هستن که واسه منافع خودشون دور تورو می گیرن .

    موفق باشی


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 61
    آخرين نوشته: جمعه 17 اردیبهشت 95, 22:06
  2. ماموریت این دو فرشته چه بود .... ؟؟؟؟؟؟ هاروت و ماروت
    توسط parsa1400 در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 فروردین 94, 06:46
  3. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 19:56
  4. تفاوت سنی 8 سال، آیا از یک نسلیم؟
    توسط jodiabot در انجمن تفاوت سنی در ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 05 فروردین 90, 23:53
  5. تشخیص تفاوت میان عشق و شهوت !!!
    توسط erfan25 در انجمن عشق
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 16 آبان 88, 13:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.