به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 61
  1. #51
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array

    RE: می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه

    عزیز

    به طور جدی روی این احساست کار کن . این افکار در زمین احساساته ، بکشونش به زمین عقل و اونجا این افکار را در بوته نقد و استدلال قرار بده و می بینی که با یک تحلیل شناختی و منطقی این افکار میره کنار و نگاهت عوض میشه .

    اینجا هم یک میان پرده برای نمونه برات میارم تا الگویی باشه برای اینکه بدانی چه باید بکنی .


    میان پرده :


    نازنین یاد حرفهای شوهرش افتاده ، خود بخود بغضش میگیره ، خودشو مظلوم می بینه ، برای خودش ناراحته و اشکه که از چشماش جاری میشه و ....

    یهو به خودش میاد می بینه ، وای چقدر زمان گذشته و من غرق بودم و اصلاً نفهمیدم چطور گذشت . نازنین میخواد بره دنبال کاراش اما .......

    بهتره لحظاتی مکث کنه و به خودش بگه ، که چی ؟ ، نشستی کلی به حال خودت گریه می کنی که چرا همسرت اون حرفها را زد ، مگه مهم بود اون حرفها؟ ..... اینو میگه اما واقعاً براش مهمه ...... اینجاست که باید دست خودشو توی دستش بگیره و بگه نازنین بیا ببینیم اصلاً این حرفها چرا باید اینقدر تو را ناراحت کنه ؟ آیا تو می تونی طوری باشی که به این حرفها بخندی چه برسه به ناراحت شدن ..... لحظاتی مکث و ... نازنین میگه ،مگه میشه ... این حرفها دل منو سوزوند ، آخه مگه من چکار کردم ، مگه گذشته من چیه که اون باید این حرفها رو بزنه . چرا باید ، اگر فلان و ....... بزار نازنین درد دلاشو بگه .... اما بیشتر از چند لحظه نباید اجازه داد خلوتش با خودش به درد دل ( مرثیه سرایی احساسی ) بگذره ، باید بشینه و با خودش جلسه تشکیل بده .....:

    موضوع جلسه >>> ناراحتی نازنین از یک مشت حرف نامربوط از شوهرش راجع به گذشته

    عقل >>> حرف نامربوط که ناراحتی نداره مگه نمیگی نامربوطه ...

    احساس >>> چرا ناراحتی نداره ، غرور من شکست ، رو سر من منت گذاشته شد . توهین بهم شده . چرا ، چرا ... اتفاقا مهمه و ناراحتی داره .

    عقل >>> چی گفت مگه ، از کدوم حرفش بیشتر دلت سوخت .

    احساس >>> که گفت همه بهم گفتند با کسی که گذشته ای داره ازدواج نکن .

    عقل >>> گذشته ای داره یعنی چه ؟

    احساس >>> یعنی نامزدی به هم خورده من

    عقل >>> مگه دنیا به آخر رسیده ؟، این اتفاق مگه برای کسای دیگه هم پیش نیامده ؟ مگه برای بهار شادی هم پیش نیامده ؟

    احساس >>> چه ربطی داره

    عقل >>>> ربطش اینه که چرا واکنشها متفاوته ، یکی از آن واقعه میگذره و خودشو شارژ روحی میکنه و دیگه انگار نه انگار اتفاقی افتاده تا جایی که اگر کسی یاد آوری کنه ، نه تنها نارحت نیست بلکه به شوخ و شنگی ، و ابراز خیرات آن می پردازه . یکی تا عمر داره اون ماجرا را باخودش میکشونه و هروقت یادش میافته دلش به حال خودش کباب میشه .

    احساس >>> خوب دومی حق داره ...

    عقل >>> نه ، حق نداره وجودش را اینگونه آزار بده

    احساس >>> اصلاً کسی منو درک نمیکنه .

    عقل >>> درک حال تو اینه که دست از سر نازنین برداری تا من دو کلوم حرف حساب باهاش بزنم .

    عقل نازنین بر منبر تحلیل سوار میشه . اول داشته های نازنین را یادآوری میکنه ، بعد تجربه های خوبی که از آن ماجرا به دست آورده را ووووو

    عقل >>> نازنین مگه تو به خودت شک داری ، مگه با آن واقعه چیزی از ارزشهات کم شده ؟

    چرا تو فکر می کنی که اینجوری دیگه شایسته نیستی ؟ چرا فکر می کنی تو مقصر بودی ؟ چرا تصور می کنی با این گذشته دیگه اعتبار نداری ؟ اصل اعتبار تو ، در درون تو و نسبت به خودته ..... تو این اعتبار را باور نداری ؟
    تو از خودت بابت اون گذشته خجالت می کشی ؟ مگر چه کردی ؟ چه کاری از تو برمیامد و تو نکردی


    فعلاً همین مقدار بس هست . و ... اینگونه با تحلیل شناختی نگرشت را نسبت به خودت عوض کن . حتی بهتره از یک مشاوره حضوری کمک بگیری .


    حالا با همسرت اینگونه وارد صحبت شو :


    .

  2. 9 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (جمعه 17 آذر 91)

  3. #52
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array

    RE: می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه

    یه روزی یا شبی که خیلی با هم عشقولانه هستید ( لازم نیست منتظر باشی ، میتونی این زمان عشقولانه ای را ایجاد کنی )

    بعد از تبادل عواطف و عشق و حرفهای رمانتیک و ...... :


    نازنین >>> عزیزم ، یه چیزی توی دلمه ، نمیتونم از خودم دورش کنم ، نیاز دارم بگمش ، تا درکم کنی ، تا درد دل باهات کرده باشم ، تا کمکم کنی حلش کنم ، تا آروم بشم ..... آخه به تو نگم به کی بگم .....

    همسر >>> بگو قربونت برم ....

    نازنین >>> از اون شب و اون برخورد بینمون که ان شاء الله دیگه پیش نیاد یه چیزی توی دلم مونده . اول باید بگم از اینکه اونجوری حساسیتم نسبت بهت را بیان کردم که به غیرتت برخورد منو ببخش ...... بعدش اینکه ، اون حرفهات خیلی دلمو سوزوند ،هر وقت یادم میافته بغضم میگیره ..... آخه میدونی چیه ، من اصلاً فکر نمیکردم تو نگاهت اونی باشه که اون شب نشون دادی ....

    در مورد یه نامزدی به هم خورده طعنه بزنی !!!!!!!!!
    فکر می کردم تو خیلی منطقی نگاه می کنی . به خودم می بالیدم . که درک می کنی ، می فهمی و منطقی نگاه می کنی . وقتی اون حرفها را اون شب ازت شنیدم جا خوردم .... که تو هم !!!! تو هم در ابن مورد بد فکر می کنی و تازه منت اینکه منو با آن نامزدی کذایی به همسری پذیرفتی بر سرم میگذاری .....

    تمام ناراحتیم اینه که حیفه تو اینجور نگاهی داشته باشی که یه زمانی اگر از کوره در بری کنایه و طعنه و ... باشه که رو سر من خراب بشه . تو رو با تمام وجودم دوست دارم و دلم میخواد از همه جهت نمونه باشی که من سرمو بالا بگیرم و بهت افتخار کنم چنانکه میکنم .وقتی اون حرفها را شنیدم ، هم خیلی برام سنگین بود که کسی که من دوستش دارم همچین نگاهی داره ، هم دلم برای خودم سوخت که مگر بد سابقه بودم که باید این حرفها را بشنوم . الآنم میخواستم بهت بگم ، چون رو دلم سنگینی میکرد، خواستم بگم تا در آغوش خودت آروم بشم ، تا تخلیه بشم تا دیگه کدورتی توی دلم نمونه و ......

    همسر : ...........

    نازنین این حرفها کار خودشو میکنه و او دیگه هرگز آن حرفها را نخواهد زد و .... بهتره اثرشو عینی ببینی و به ما هم بگی .

    اما باز هم تأکید می کنم که لازمه نگاه خودت عوض بشه و عزت نفست احیاء بشه .


    موفق باشی


    .


  4. 15 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (یکشنبه 19 آذر 91)

  5. #53
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array

    RE: می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه

    قسمت دوم پستت رو الآن دیدم

    اگر بی خیال بشی یعنی یه قدم به جلو برداشتی بدون تحلیل شناختی برای حل ضعف عزت نفس که عالیه . یعنی احساست رو مهار کردی ، البته واقعاً حلش کنی و بیخیال بشی نه اینکه احساس آزرده را دستگیر کرده تبعیدش کنی به ناخودآگاه ( یعنی بهش فکر نکردن چاره اش نیست ، تحلیلش کردن و و حلش کردن چاره هست ) تا وقتی نتونستی حلش کنی و دیدی اذیتت می کنه و رو ذهن و دلته و واگویه درونی داری ، بهتره با روش درست احساست رو بهش بگی نه اینکه سرکوبش کنی و بره در ناخودآگاه لانه کنه و ناموقع سر در بیاره .


    خیلی عالیه که به جایی برسی که بی اهمیت بشه برات




    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین آریایی

    راستی من از اون آدما هستم که وقتی میگم از ی چیزی میگذرم واقعا می گذرم یعنی واقعا حل میشه واشم نه اینکه عقده بشه سر دلم بمونه .....این توانم تو خودم می بینم که دلخوریم را باهاش مطرح نکنم و تنهایی حلش کنم








    .

  6. 8 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (جمعه 17 آذر 91)

  7. #54
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    123
    Array

    RE: می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه

    قربونت برم فرشته جونم تو عزیز دلمی

    یکم فرصت لازم دارم به زودی همه راهکارهای قشنگت رو عملی میکنم و این دیالوگ آخرررررر
    چقدر سبک شدم از خوندش و خیلی شک کردم به اینکه آیا خودم حلش کنم یا بگم...
    فرشته جون با نگفتش
    با نگفتنش فقط الان حس میکنم یکم خودمو نادیده می گیرم و ی جوری انفعالی عمل میکنم
    ولی با گفتنش حس میکنم از خودم راضی تر میشم حالا بازم فکر میکنم و بهت میگم چیکار کردم.....
    اره حتما میگم اول عزت نفسم رو احیا میکنم و بعدش تصمیم میگیرم باهاش صحبت کنم یا سعی کنم انقدر برام بی اهمیت شه صحبت نکنم .زود تصمیم می گیرم نمیخوام خیلی دیر شه نمی خوام رو احساستم غبار بشینه

    فرشته جون نمیدونستم چه جوری ازت تشکر کنم ممنونتم یک دنیا...
    همه روز روزه بودن همه شب نماز خواندن

    همه ساله حج نمودن سفر حجاز نمودن

    شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن

    ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن

    به مساجد و معابر همه اعتکاف جستن

    ز مناهی و ملاهی همه احتراز کردن

    ز مدینه تا به کعبه سرو پا برهنه رفتن

    دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن

    به خدای که هیچ یک را ثمر آنقدر نباشد

    که به روی نا امیدی در بسته باز کردن




    وای خدایا گریم تموم نمیشه

  8. 12 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (جمعه 17 آذر 91)

  9. #55
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    123
    Array

    RE: می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه

    برای افزایش عزت نفسم هم ی کارایی کردم دقیقا مثل همون میان پرده بالا
    موضوع جلسه >>> ناراحتی نازنین از یک مشت حرف نامربوط از شوهرش راجع به گذشته

    عقل >>> حرف نامربوط که ناراحتی نداره مگه نمیگی نامربوطه ...
    .
    .
    .
    عقل نازنین بر منبر تحلیل سوار میشه . اول داشته های نازنین را یادآوری میکنه ، بعد تجربه های خوبی که از آن ماجرا به دست آوره را ووووو
    مرحله اولی که انجام دادم پیدا کردن نقاط مثبت به هم خوردن نامزدی قبلیم
    1.باعث شد از حساسیت و زود رنجیم خیلی کم تر شه
    2.باعث شد تو مساله ازدواج بفهمم جذب شخصیت اجتماعی یک فرد شدن و نسنجیدن سایر هماهنگی ها خیلی خیلی مهمه....
    3.فهمیدم که خدا خیلی دوستم داشته و اگر ادامه میدادم ممکن بودبعدها که وارد زندگی شم خیلی به مشکل بخوریم....
    4.باعث شد دیدم به ازدواج تغییر کنه خیلی سنجیده تر تصمیم بگیرم.
    5.باعث شد اعتماد راحت نکنم یعنی خوش بینی بیش از حد نداشته باشم.
    6.باعث شد بزرگتر شم.
    7. همسرم الان تمام ویژگی های شخصیتی که مورد نظر من هست رو داره.از نظر اعتقادی و فرهنگی خیلی به من نزدیک تره....
    8. باعث شد بتونم ابراز وجود کنم و راحتر بگم این رو نمیخوام یا این طبق اعتقاد من نیست و از منفعل بودن کم شه...
    9.شاید گفتن این درست نباشه وی جور مقایسه باشه که به هر حال آفت زاست ولی در این مقایسه تاخوداگاهی همسرم از هیچ نظری قابل قیاس با اون نیست و اون جنبه های جذابی که در اون وجود داشت رو داره.

    عقل >>> نازنین مگه تو به خودت شک داری ، مگه با آن واقع چیزی از ارزشهات کم شده ؟

    احساس:یکم کم شده....

    چرا فکر میکنی کم شده؟

    چون من فهمیدم من چرا نخواستم ولی نفهمیدم اون چرا نخواست...یعنی دقیقا نفهمیدم مشکلم چی بود.
    و خاطر وجود داشتن یک سری روابط احساسی اونا هم آزارم میده.

    چه اهمیتی داره اون چرا نخواست؟مگه نه اینکه تو بهم زدی؟اصلا فرض کن اون به هم زد ..چه فرقی تو اصل ماجرا داره...مهم اینکه شما به درد هم نمیخوردید اصلا جفتتون خوب....ولی به درد هم نمیخوردید...مگه نه؟ در ضمن مگه بعدا سعی نکرد از طریق مادر بزرگش دوباره بیاد جلو ؟


    آره اینارو میدونم ولی بازم ناراحتم.دوست نداشتم این اتفاق می افتاد کاش از اول نبود یا کاش حداقل روابط احساسی بینمون نبود

    الان مشکلت دقیقا چیه؟وجود روابط احساسی؟یا اینکه چرا اون هم نخواست؟

    هردو

    پس تموم نشده برات ...و هنوز داری بهش فکر میکنی و خاک بر سرت رفتی با یکی دیگه ازدواج کردی قبل از بستن پرونده قبلی؟

    نه به خدا تموم شده و ی درصد هم بهش فکر نمیکنم .چرا متوجه نیستی چی میگم می گم!!!
    میگم که اون پروده بسته شد رفت پی کارش

    اگر بسته شد و رفت پی کارش ؟پس چرا میگی نفهمیدم اون چرا نخواست؟
    مگه برات مهمه؟

    نه بابا اصلا مهم نیست اصلا جایی تو ذهن من نداره ....

    خوب اگر نداره پس چرا میگی اون چرا نخواست؟
    یعنی میخوام بدونم نقطه ضعفم مشکلم چی بود در جهت اصلاح خود....ولی نفهمیدم

    حالا حتما تو نقطه ضعف داشتی ؟خوب مناسب هم نبودید این همه آدم که جدا میشن شایدهیچ کدوم بد نباشن ولی مناسب هم نیستن

    آره میدونم ماهم مناسب نبودیم اصلا

    حالا در مورد روابط احساسی چرا احساس بدی داری؟

    چون نمیخواستم باشه

    چرا؟مگه خلاف شرع بود؟
    نه

    پس چرا آزارت میده؟وقتی نه خلاف کردی نه کار بدی کردی

    چون باعث شد از ارزشم کم شه....

    از کدوم ارزشت؟ارزش تو به چیه؟اگر نامزدی قبلیت نبود با ارزش تر بودی؟یعنی کسی که طلاق گرفته الان خیلی بی ارزشه؟یا اصلا کسی که اشتباها وارد ی رابطه دوستی شده و بعد فاز احساسی ....و بعدش دیگه لایق ی زندگی خوب نیست و ادم بی ارزشی؟وقتی خودت اعتبار ارزش خودت رو این جوری می سنجی چه انتظاری از بقیه داری؟؟؟
    نه همه اینا رو میدونم .میدونم ارزش من وابسته به این چیزا نیست و این اتفاق واسه هر کسی پیش میاد اصلا حکمت خدا در این بوده....ولی بازم ی جوریم .ناراحتم از این بابت.

    الان با همسرت روابط احساسی داری؟

    بله

    چقدر از ارزشت کم شده؟
    هیچی
    چه ربطی به ارزش داره؟


    در مورد نفر قبلی چه ربطی به ارزش داشت؟

    نه خوب فرق می کنه اون همسرم نبود نامزدم بود.


    مگه اون قرار نبود همسرت شه مگه شرعا و عرفا همسرت نبود ؟پس چرا برات عذاب آوره


    شرعا بود ولی خوب نباید .... درک کن

    چبو درک کنم؟چرا فکر میکنی از ارزشت کم شد؟مگه تو خواستی؟مگه دروغ نگفت؟؟؟؟؟؟؟؟
    اره همه اینارو خوب میدونم ولی به هرحال برام ناراحت کننده است....
    اگر اون روابط به قول خودت احساسی نبود از کجا می فهمیدی مناسب تو نیست مگه نه اینکه ریشه مشکلاتت از اون روابط شروع شد؟ و از تنوع طلبی در مورد آرایش و ظاهر؟

    آره واقعا ..........

    پس چه نکته منفی تو اون اتفاق بود جز اینکه زندگی تو نجات دادن؟؟؟


    هیچی

    حالا چرا فکر میکنی از ارزشت کم شده؟

    اون می تونست با کسی ازدواج کنه مثل خودش..


    خوب پس اگر این جوری فکر میکنی چرا ناراحت شدی ؟خوب راست میگه بنده خدادیگه...


    نه چیو راست می گه ؟؟؟؟ آخه من چیکار کردم چه شرایط خاصی داشتم که بایداین رو بگه چه روابط خاصی داشتم ؟چیزی نبود اصلا.....
    پس چرا میگی می تونست با کسی مثل خودش ازدواج کنه؟

    اخه وقتی گفت من کنار اومدم حس کردم میتونست.......
    من با حرف اون کار ندارم من فقط با ذهن تو کار دارم حس میکنی شرایط خاصی داشتی؟


    نه اصلا من چیم کمه این اتفاق تو زندگی هر کسی می افته
    من هیچ کار خلاف شرع و عرفی نکردم واین اتفاق هیچی از ارزش های من کم نکرده .هیچ روابط خاصی هم بین ما نبوده و هرچه هم بوده از دروغ و فریب کاری اون بوده نه میل و رغبت من......تازه .فهمم بیشتر شده .دیدم وسیع تر شده.....کلی مطلب خوندم کلی رو خودم کار کردم ....فهمیده تر شدم .


    الان عزت نفسم خوبه؟فکر کنم بتونم باهاش حرف بزنم .

  10. 10 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (یکشنبه 19 آذر 91)

  11. #56
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array

    RE: می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه

    عالی بود نازنین

    آفریـــــــــــــــــــــ ـــــــن

    خوشحالم که خوب گرفتی راهنمایی ها وروش را . و خوشحال تر که اما و اگر نیاورده دست به کار شدی .


    نازنین و دیگر دوستان !

    همین روش گفتگو ، یا مباحثه ، بین عقل و احساس بابه کار گیری استدالهای قوی بسیار بسیار شما را در گره گشایی ها ، درک بهتر مسائل ، آنالیزها ، رفع کدورتها و .... موثر است . و موارد زیر از نتایج به کار گیری این روش این است :

    1 - افزایش اعتماد به نفس و عزت نفس

    2 - تقویت فکر ( به جای خیال پروری . وقتی از قدرت ذهن اینگونه استفاده می شود این ذهن به جای اینکه محل وسواسها و اضطرابها و رنجشها و .... شود ، محل واردات استدلالی قوی مبتنی بر عقل می شود و این ذهن رشید و بالغ می شود و از کودک صفتی بیرون می آید .

    3 - ارتباط با درون و نفوذ هر چه بیشتر به لایه های شخصیت و پالایش آن

    4 - افزایش خود شناسی

    5 - تمرکز برخود به جای تمرکز بر دیگران ( تمرکزی سازنده )

    6 - شناسایی و بستن روزنه های احساسی و نگرشی آسیب پذیری

    7 - تسلط بر ذهن در مقابل مغلطه هایی که به عقلانی سازی منجر می شود

    8 - رشد انتقاد پذیری >>> با بالا رفتن قدرت و شهامت پذیرش به دنبال زدوده شدن ترس از رو به رو شدن با خود ( اغلب ترس ما از قضاوت شدن و یا رنجش از قضاوت دیگران بخاطر ترس از روبرو شدن با خودی هست که خوب نمی شناسیمش و غریب است برایمان و باهاش مأنوس نیستیم و دوستش نداریم و مقبولمان نیست ، اینگونه به او نزدیک ، با او مأنوس و رفیق شده و می شناسیمش و از روی ترس در مقابل قضاوت شدن به واکنش دفاعی رو نمیاریم بلکه با شهامت با خود روبرو می شویم که براستی در چه وضعیتی هستیم و این ارتباط با خود رفته رفته رفاقت با خود را هم به دنبال میآورد و دوست داشته شدن از درون خود ، ما را حتی از محبت دیگران بی نیاز می کند و اینجاست که از مهرطلبی به سوی مهر ورزی می رویم و اگر کسی هم به ما مهر ورزد بسیار قدر دان خواهیم بود و اگر هیچ کس هم به ما مهر نورزد باکی نخواهیم داشت <<< این دو سطر آخر خیلی قابل توجه عزیزانی که عاشق عشق همسرانشان به خودشان هستند )

    9 - پویایی >>> وقتی اینگونه ذهنیتهای احساسی با استدلالهای عقلانی پالایش می شود . شکوفایی اتفاق می افتد و فرد هر آن که از این راه مسئله ها را بررسی می کند قدمی تازه و نو رو به جلو برمی دارد و این یعنی پویایی در مقابل ایستایی .

    10 - آرامش و لذت >>> بدون شرح


    فعلاً 10 بهره از این روش و روند به ذهنم رسید .

    نازنین جان از تو می پرسم ، چه حسی داشتی بعد از این گفتگوی واقع بینانه با خود ( خود احساسی در گفتگو با خود عقلانی ) ؟

    آیا حس خوبی بهت دست نداد ؟ آیا احساس آرامش نکردی :rolleyes:؟ آیا درک دیگری از خودت پیدا نکردی ؟ آیا از خودت خوشت نیومد ؟ و یک وجد و نشاطی بر دلت ننشست ؟

    این را ادامه بده تا تکرار آن زوایای دیگری را از ناخودآگاهت بیرون کشیده و ناخودآگاهت از این آلودگی ها پاک شود و نگاه و دید مثبت را وارد خودآگاهت کنی . این تمرین و تکرار هست و برهان و استدلالها را هم تقویت می کند .


    وقتی در باره چیزی فکر می کنیم و نگرشی داریم ، ارزیابی می کنیم یا وقتی ذهن خوانی می کنیم ، یا وقتی قضاوت می کنیم .... این گفتگو را با دقیقا ًروش مباحثه ( جدال احسن ) در پیش بگیرید یعنی تا میتونید ان قلت در مقابل خود احساسی بیارید تا اگر خود احساسی در جایی حق داشت با استدلالی قوی وارد شود یعنی اینجا عقل مدافع احساس می شود و اگر هم حرفش حق نبود که می فهمد و پالایش صورت می گیرد و احساس تسلیم می شود ( مهار ) و دیگه برای ما تصمیم نمی گیرد چون حجت موجه ندارد در حالی که وقتی در کنترل ما نیست با عقلانی سازی ما را مجاب می کند ( به قول اخلاقیون با نفس مسوله و مزینه >> توجیه و تزیین ). و با این روش ، عقل سفسطه های او را مغلوب می کند و او در دستان شما خواهد بود و نمی تواند برایتان تصمیم بگیرد و شما را در دغدغه و مهلکه بیاندازد .

    موفق باشید همگی


    پاورقی
    =====

    این تاپیک نمونه یک تاپیک کارگاهی و از جمله تاپیک ها نمونه از جهت عملگرایی هست . که در لیست تاپیکهای لینک زیر قرار می گیرد .


    http://www.hamdardi.net/thread-23039-post-247640.html#pid247640


    نکته دیگر اینکه ، وقتی مراجع عملگرا باشد ، تواضع پذیرش داشته و واقعاً در پی حل مسئله باشد ، رغبت کارشناسان را برای دادن راهنمایی بر می انگیزد و به قولی که میگوید مستمع بر سر ذوق آورد صاحب سخن را . می گویم مراجع عملگرا رغبت دهد به راهنما :).




    .

  12. 14 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (یکشنبه 19 آذر 91), دیده (چهارشنبه 06 اردیبهشت 96)

  13. #57
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه

    فرشته مهربان ازتون تشکر می کنم و یه خواهش اگه به نظر خودتون مفید می یاد یه تاپیک بزنید و این مکالمه عقل و احساس رو توضیح بدین و از اعضای همدردی بخواین این کارو تو چالشهای زندگیشون انجام بدن و بیان مثل نازنین تو اون تاپیک مکالمه عقل و احساس رو بذارن.و هر کی هم سوال و ابهامی داره ازتون بپرسه.(البته اگه فکر می کنید مفید هستش)
    نازنین جان بابت این پیشرفتت تبریک می گم و ازت ممنونم چون تاپیکت خیلی به من کمک کرد

  14. 7 کاربر از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده اند .

    رایحه عشق (چهارشنبه 22 آذر 91)

  15. #58
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,077
    امتیاز
    155,393
    سطح
    100
    Points: 155,393, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,706

    تشکرشده 36,065 در 7,430 پست

    Rep Power
    1099
    Array

    RE: می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه

    ان شاء الله در اولین فرصت به صورت یک الگوی رفتاری با تأثیراتش تنظیم می کنم و یک تاپیک کارگاهی براش باز می کنم . اما اول دعا کنید که بتوانم مغلطه های رایج ذهن که ریشه عقلانی سازیها هست را تنظیم کنم اول آنرا و یک کتابچه در باره تفکر انتقادی و جانبی هست تایپ کرده در تالار قرار دهم چون زیر ساخت این تاپیک کارگاهی خواهند بود . حالا که می بینم تاپیک نازنین و ارائه این روش به درد خیلی ها خورده زودتر در پی تنظیم موارد مورد اشاره خواهم بود که به نظرم ، هم مناسب برای پیشگیری از مسائل هست ، هم درمان مسائل عزیزان ، بدون اینکه نیاز باشه بیایند تاپیک باز کنند .


    .

  16. 10 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (یکشنبه 19 آذر 91)

  17. #59
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    123
    Array

    RE: می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان

    [color=#0000CD]نازنین جان از تو می پرسم ، چه حسی داشتی بعد از این گفتگوی واقع بینانه با خود ( خود احساسی در گفتگو با خود عقلانی ) ؟

    آیا حس خوبی بهت دست نداد ؟ آیا احساس آرامش نکردی :rolleyes:؟ آیا درک دیگری از خودت پیدا نکردی ؟ آیا از خودت خوشت نیومد ؟ و یک وجد و نشاطی بر دلت ننشست ؟
    فرشته جونم خیلی خوب بود طوری که حس کردم به این وسیله خیلی از ترسهای الکی ،عدم اعتماد به نفس های الکیم از بین رفت
    حتی ی مشکل ترسو بودنم هم به نتایجی رسیدم
    درک خیلی بهتری پیدا کردم،اعتماد به خودم دارم حس میکنم نیروی تعقل من تا حالا به نفع احساس خودشو می کیشده کنار ولی الان داره خود نمایی میکنه
    نشاط هم زیادتر شده
    فرشته جون با خیلی چیزا راه اومدم و این کار باعث شد که خودم رو خیلی بیشتر دوست داشته باشم احساس بی عرضه بودن رو تو خودم از بین ببرم ..

    --------------------------------------------

    فرشته عزیزم تصمیم گرفتم باهمسرم صحبت کنم و ناراحتیم رو بهش بگم
    مثلا امشب اگه شد یا فردا
    یا سه شنبه
    یعنی نمیخوام دیگه دیرتر بشه ایشالا....

    دیروز رفتیم بیرون شام، خوش گذشت.هر روز که میگذره واسم حل مشکل آسون تر میشه
    نه به خاطر گذر زمان نیست به خاطر درک بهتره...
    شبش هم امیر گفتش میخواد ی برنامه سفر بریزه به زودی تو همین هفته آینده ...
    سفر دو نفره
    گفتم وقتش نیست گفت چرا ؟گفتم زمستونه هوا بده ....
    گفتش منم واسه اینکه هوا بده می گم بریم مسافرت
    گفتم یعنی چی؟
    گفت هوای خونه بده نازنین تو متوجه نیستی؟؟؟گفتم نه خوبه که
    گفت نه باید بهتر بشه مثل قبل شه
    خودش داشت صحبت رو وسط میکشید شاید می خواست بازم معذرت بخواد یعنی با حالت خیلی خیلی مهربون صحبت می کرد می دونم میخواست از دلم در بیاره ولی من هنوز آمادگی این رو نداشتم که خوب حرف بزنم برای همین گفتم نه خوبه به نظر من...شاید زمان نیاز داریم خوب.(راستی فکر نکنی سر سنگینم باهاش اصلا نیستم خوبه خوبم )
    و نذاشتم بحثمون بیشتر ادامه پیدا کنه....
    ولی امشب ایشالا میگم
    -------------------------
    رایحه عشق عزیزم خوشحالم که اینا برای تو و بقیه دوستام هم کمک کننده بوده

    خیلی دوستتون دارم

  18. 6 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (یکشنبه 19 آذر 91)

  19. #60
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    143
    Array

    RE: می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه

    نوشته های فرشته ی عزیز رو باید با طلا نوشت!
    به افتخار فرشته ی مهربون همه یه دست بلند!



    --------------------------------
    نازنینم بابت حل مشکلت خیلی خوشحالم!
    یادت باشه زندگی خیلی پیچ و خم و پستی و بلندی داره؛ اما به نظرم خیلی مهم نیست! مهم ما و شخصیت ما و افکار ماست که توی هر شرایطی میتونه بهترین عمل رو داشته باشه!
    راستی تاپیکت ذهن خیلی از ماها رو هم روشن کرد؛ ازت ممنونم!

  20. 4 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (یکشنبه 19 آذر 91)


 
صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. احساس میکنم همسرم خیلی درگیری فکری داره وتحت فشار کاریه.میخوام کمکش کنم
    توسط آناهیتا۲۷ در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 08 آذر 96, 13:08
  2. قد کوتاه اخه چرا خدا
    توسط mahmoud777 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 08 دی 92, 11:14
  3. کبوتر با کبوتر، باز با باز
    توسط lord.hamed در انجمن سایر مقالات ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 فروردین 92, 16:06
  4. می خوام برگردم خونه پدرم ..ی مدت کوتاه
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 60
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 آذر 91, 17:02
  5. چیکار کنم که دوتامون از زندگی راضی باشیم؟
    توسط saher در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 شهریور 91, 13:38

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.