سلام
خلاصه میگم مشکلم مث همون تاپیکای قبلیمه ولی خوب متاسفانه دوستان کم لطفی میکنن زیاد توجه نمیکنن. مشکلی که تو زندگی اصلیم هم دارم. محتاج ترحم و توجه دیگرانم. وقتی گریه کردم و چشام باد کردست دوست دارم ازم بپرسن چرا؟؟ مسکلی که امشبم واسم پیش اومد.
حواهش میکنم راهنمایی کنید:
شاید چون یه چند ماهیه که تو خونمو بیکارم این افکار به سرم میزنه. پایان نامم مونده همه دوستام فارغ التحصیل شدن ولی من هنوز موندم به خاطر افکار الکی ام. من با دختر خالم جور بودم من من من من جور بودم اون نه، همه چیمو بهش میگفتم یعنی با هر کی جور میشم فوری همه چیمو میگم اون فقط گوش میداد و نصیحت میکرد همین. من وابسته شدم سر یه موضوعی بحثمون شد الان چند ماهه دیگه مث قبل نیستیم . غعنی من فکر میکنم . همششششششش فکر میکنم اون الان داره به حرفای من میخنده اون میدونه من قرص میخورم پس با مامانش میشینن به من میخندن. امشب بهش گفتم تو تو این مدت مثلا به حرفایی که میگفتم میخندیدی یا میگفتی من دیوونم اونم خیلی معمولی گفت نا بابا زندگیتو بکن. شاید چ.ن یه چیزیو زیاد تکرار میکنم مردمو ناراحت میکنم. خیلی وضعم خرابه. فکر کنید از تیر ماه تا حالا من فقط دارم به اینا فکر میکتم.به این که جرا اون دوست پسر داره ومن نه و الان داره به من میخنده و فکر میکنه من حسودی میکنم . خواهش میکنم ار آفت های دوست پسر نگید!!!
اینکه هر دفعه حرف میزنیم اسم اونو میاره حالم بد میشه. میدونه من حالم بده انگار میخواد آزارم بده.
سرش خیلی گرم اونه. شاید هم اصلا به من فکر نمیکنه. از بچگی هم زیاد جور نبودیم همش دعوا بودیم
من 6 ماه زندگیمو از دست دادم سر این افکار پوچ. به خدا دارم با اشک واستون تایپ میکنم. فرشته مهربان خواهش میکنم یه بارم که شده بهم توجه کن و جواب بزار برام.
دوم دبیرستان 2 بار خودکشی کردم با قرص ولی نمردم
اون که میدونه من اینهمه بدبختی دارم خب چرا با هام جور نمیشه چرا انقدر معمولیه.
چقدر التماس کیکنم خونمون بیاد ولی نمیاد.
کمکم کنید بچه ها
علاقه مندی ها (Bookmarks)