سلام دوستان همدردی من قبلا مشکلم رو اینجا دو راهی ارشد یا ازدواج؟
ولی حالا برخی از این مشکلات حل شده و مشکل اساسی حرفهای زیرم هستش
اول اینکه میخواستم بگم مشکلاتی که در تاپیک اولم چندماه پیش مطرح کرده بودم از جانب خودم حل شده هستش من به طرف مقابلم ثابت کردم که نیتم خیره و با خانواده ام در میون گذاشتم دوم اینکه من مشکلم کارم حل شده و در یک شرکت کامپیوتری که خودمون تاسیس کردیم کار میکنم مسئله خدمتم هم بعد از پایان فارغ تحصیلی کارشناسی میتونم معافیت پزشکی بگیرم و بعد از نامزدی میخوام واسه ارشد بخونم ولی حالا یه مشکلی بین ما بوجود اومده.
قبل از اینکه مشکل رو مطرح کنم اینو بگم ما تو این مدت باهم ارتباط مثل دو همکلاسی رو داشتیم ولی یه خرده زبان نوشتن و گفتاری ما حالت صمیمی داشت من با اینکه باید سعی میکردم تو این مدت وابسته اش نشم ولی شدم و لحظه ای فکر جدا شدن من از اون رو منو ازار میده مگر اینکه یه دلیل قانع کننده ای برام بیارن و یا کسی بهم بگه اونوقت میتونم به جدایی فکر کنم ولی الان میبینم دلیل قانع کننده ای نیست که من بخوام به جدایی از اون فکر کنم.
ما تو این مدت اشنایی میشه گفت یک شناخت نسبتا جامعی برای شرایط اولیه بهم پیدا کردیم و در اخرین مرحله از شناخت همدیگر و اینکه اون چه انتظاری از همسر ایندش رو داره رو توی یک نامه ای برام نوشت و منم به تمامی کلماتش صادقانه جواب و بدون هیچ دروغگویی و بهش گفتم خودت باید تصمیم بگیری با این خصوصیاتی که من دارم ایا همسر ایده ال مد نظر تو هستم یا نه؟!
اونم نوشته هام رو خوند و جواب داد که اگر هر دختری این خصوصیات اخلاقی تو رو بدونه مطمئنا جوابش میتونه مثبت باشه و از نظر من هم اگر بخوام منصفانه جواب بدم تو همسر ایده ال هستی. اینو اون جواب داد.
ولی من باز الان بلاتکلیفم و این بلاتکلیفی منو عذاب میده چون یک جواب قاطع بمن نمیده میگه هم میتونه جوابم نه باشه هم میتونه اره باشه.
میگه عقلم میگه اره ولی دلم هنوز میگه نه و هنوز اون حس دوست داشتن نسبت به من در اون بوجود نیومده و میگه میترسم بهت بگم نه بعدا پشیمون بشم.
دختر هم بعد دوسال قصد ازدواج داره چون یه خواهر بزرگتر از خودش داره و میگه من دوسال دیگه امادگی ازدواج دارم و اگز اونوقت اومدی خواستگاریم امکان داره اون موقع حس دوست داشتن در من بوجود بیاد که جوابم مثبت و امکان داره جوابم نه باشه.
اینم بگم وقتی که ازش پرسیدم که میتونم خوشبختت کنم گفت اره تو میتونی منو خوشبخت کنی و یکبار هم خودش گفت اگر قضیه سربازی و کارت جور بشه جواب منم اوکی هست.
ولی نمیدونم چی میشه گاهی حرفی میزنه که حرفهای خودشو نقض میکنه و جوابی نمیده که قاطع باشه و قانع کننده باشه برای من چون من نمیدونم به کدوم جواب فکر کنم.
ولی در کل همه چیز ما بهم میخوره و از نظر اون هم من همسر ایده الش هستم ولی هنوز حس دوست داشتن کاملی نسبت بمن نداره و میگه تا الان به اندازه یک دوست دارم همین معلوم نیست در اینده زیاد بشه یا نه.
حالا من موندم چیکار کنم با این وضعیت؟؟؟؟؟
در اینده چه خواهد شد و از این حرفا؟؟؟
یا میگه اره یا میگه نه
و خودشم میگه از لحاظ منطقی دلیلی نمیبینه که منو رد کنه ولی میگه به این حس دوست داشتن شک داره
دوستان شدیدا به کمکتون نیاز دارم واقعا خودم موندم چیکار کنم واقعا بدترین حس بلاتکلیفی هستش
علاقه مندی ها (Bookmarks)