
نوشته اصلی توسط
ani
سلام
به تالار خوش آمدی عزیزم
ابتدا بر اساس نامی که بر تاپیک خودت نهاده ای و خودت را هدف گیری منفی کرده ای نقد دارم .
با خودت مهربان باش و به خودت احترام بگذار .
تو هر چه که باشی انسانی ارزشمند و والی هستی . اگر مسئله ای داری و یا فکر می کنی که داری دلیل بر بدی و حیوان صفتی نیست .
بیولوژیک و طبیعت بدن انسان ابدا قابلیت نقد منفی ندارد هر انسانی از بیولوژیک خاصی برخوردار است . در پذیرش خودت باش . اما طبیعت خودت را بشناس و آن را درک کن و برایش راه حل پیدا کن .
نقد شما را می پذیرم. یعنی خیلی دوست دارم که بپذیرم. اما وقتی فیلمهای حیات وحش را می بینم به فکر فرو می روم که تفاوت من با این حیوانها چیست اگر نتوانم بر نیازهایم کنترلی داشته باشم.
و اما
عزیزم نمی شود شما را بدون رابطه با همسرت یا شریک جنسی ات نقد کرد . یک بعد مربوط به طبیعت جنسی شخص و سیستم بدنی شماست اما چون ازدواج کرده ای و شریک جنسی داری اگر این شریک جنسی فانتزی های شما را درک کند و در بازی جنسی و ایجاد تنوع با شما سازگار باشد یا نباشد نیز باید بررسی شود .
در نتیجه بدون ترس حرف بزن و لازم نیست خودت را تخریب کنی تا گوش شنوایی برای شنیدن مسئله ات بیابی . تو دوست داشتنی و ارزشمند و قابل احترامی .( فقط خواهش می کنم بنا بر مقررات تالار عمل کن و مسئله ات را تا جایی که قابل باز کردن است باز کن )
ترسم از این است که حرفهایی را بازگو کنم که تنها موضوع را منحرف کند. می دانم که شاید مقداری از ریشه مشکلاتم در روابطم با همسرم باشد اما ترسم از این است که در اخر اگر نتوانم این روابط را کاملا بهبود دهم آیا باید بپذیرم که مشکلم نیز بهبود نمی یابد؟ یعنی نمی خواهم حل مشکلم منوط به بر طرف شدن مشکلات زندگیم باشد که اگر حل نشد مشکنم بر سر جای اول بماند. در زیر سعی می کنم توضیح دهم چرا می خواهم مستقل از روابم با همسرم مشکلم را حل کنم. و الته مقداری نیز مساله را باز می کنم.
حقیقت این است که مشکلم از سه سال پیش شروع شد زمانی که با همسرم زندگی سردی را می گذراندم و همیشه تشنه این بودم که احساس کنم که برایش جاذبه جنسی دارم. آن زمان همسرم به شدت از همبستری با من فرار می کرد . همزمان من بسیار زیاد مورد نوجه یکی از اشنایان مرد قرار گرفتم. او مرا می خواست. من نیز وقتی او را می دیدم بدنم داغ می شد و گونه هایم سرخ. من سعی کردم برای رهایی و جلوگیری از لغزیدن پایم با ان آشنا فطع رابطه کنم. موفق شدم و دیگر او را شاید سالی یکبار هم نبینم. اما بعد از ان فهمیدم که آب از سرچشمه خراب است. این دل من است که باید درمان شود .
با مشاوری در میان گذاشتم. او از من خواست به همسرم بگویم که اگر در مورد بهبود روابط جنسیمان همکاری نکند به طور جدی به ادامه زندگی یا جدایی فکر خواهم کرد. من اینکار را کردم اما کمی ملایمتر. همسرم هم مرا متهم به هوسباز بودن کرد و اینکه تنها رابطه جنسی برایم مهم است. نمی توانستم به جدایی فکر کنم.
پس از ان پیش مشاور دیگری رفتم. او به من گفت روی مسائل عاطفی با همسرت تمرکز کن و من از لحاظ جنسی تو را تامین می کنم. و داشت در مورد چگونگی تامین کردنش می گفت و حرفهای جنسی می زد. اگر چه درونم احساس لذت می کردم ولی نمی توانستم بوی تعفن خود را تحمل کنم و ان مشاور را ترک کردم در حالیکه حالم از خودم بهم می خورد.
بعد از ان پیش مشاور زن دیگری رفتم. او به من گفت که روی روابط با همسرم کار کنم. من دراین 3 سال با راهنمایی او و خواندن کتابها اینکار را کردم . اما تنها بهبود کمی صورت گرفت . و این مشکل همچنان با من ماند. چون ان مشاور حل مشکلم را منوط به بهبود روابط با همسرم کرد که گویا کاریست بسیار زمانبر (یا شاید غیر ممکن) و من همچنان دل و ذهنم در اختیار و کنترل خودم نیست.
اکنون دیگر به مشاوری دسترسی ندارم.
این شد که تصمیم گرفتم مستقل از انچه بین من و همسرم می گذرد دردم را درمان کنم. ولی بار اگر شما این را میسر نمی دانید تا انجا که بتوانم مساله را باز می کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)