ببینید مسولیت پذیری یعنی این که اگه ی کاری به عهده من گذاشته شد درست و به موقع انجام میدم یا نه. مثلا فرض کنید خاهر یا برادرتون میگه من را ۲ ساعت دیگه صدا بزن آیا این کار را به موقع انجام میدید یا بعد ها یادتون میاد اااا من یادم رفت
.....راستش گاهی یادم میره گاهیم ن هی ب خودم یاداوری میکنم تلنگر میزنم ک کاری ک بهم سپرده شده رو انجام بدم...کلی خب شده ک یادم بره!
!
خشه دیگه ای که لازم برا زندگی مشترک اینه که آیا به حدی رسیدید که خودتون هم مسولیت قبول کنید یا حتمن باید ازتون بخاهاند. مثل آیا موقعی شام میرید زودتر به مادرتون کمک کنید یا نه، آیا خودتون تشخیص میدید الان (در هر زمانی و مکانی) چه وظیفه ای دارید یا نه؟
این هم مثل مورد قبلیه یعنی اینطوری نیستم ک دائم برم برای شام کمک کنم و...راستش کلا حالا ک فک میکنم اگه کاریو خودم بپزیرم بیشتر احساس مسئولیت میکنم تا یکی بگه اینکارو بکن ک این دومی واسم خوشایند نیست و....خداروشکر تاحالا شده مسئولیت ب عهده بگیرم..توی دانشگاه،موسسات..و احتمالا چون داوطلبانه دنبالش رفتم برام با مسئولیت پذیری همراه بوده
بخشی از مسولیت پذیری اینه که آیا من مسولیت اشتباهاتم را میپذیرم یا نه. اگه اشتباه کردم میپذیرم و جبران میکنم یا فقط فرافکنی میکنم.
این یکی خیلی مهمه متاسفانه نه خیلی!
!یعتی تو دلم ممکنه حتاقبول کنم اما اینکه یکی بهم بگه فرافکنی و..میکنم..چاره اش چیه شما فک میکنی؟؟
اگه بگید چرا فکر میکنید مسولیت پذیر نیستید شاید راحت تر بشه راهنمای کرد
نمیدنم شاید ناشی ازاسترس باشه.وقتی مسئولیتهای بعدازدواجو مقایسه میکنم باالان میگم مسئولیت پذیری بالایی میخاد ک من شاید نداشته باشم...ولی احتمالا ی بخشیش تو این مورد آخریه یعنی قبول اشتباهات!
!د
ر مورد استرس اول بگم من خودم هم ی فردی هستم که هم استرس دارم هم وسواس فکری. بنابرین دقیقا متوجه مشکلتون هستم. تجربه من نشون داده بهترین راه رفع استرس پیدا کردن ریشه ون هست.
اینم فقط از خودتون بر میاد. باید بشینید و با خودتون خلوت کنید ببینید از چی میترسید. ترس از ترد شدن. ترس از اشتباه. ترس از .... وقتی ریشه را پیدا کردید بر اساس ون میشه دنبال راه حل بود.
مثلا ترس از اتفاق بد یا همین ترس از طرد شدن ..حالا تو همین مورد طرد شدن میشه بگین چطور باید ریشه اشو بکنیم
شما تونستین بر استرستون غلبه کنین؟؟
د مورد وسواس فکری خیلی مطمئن نیستم چون هنوز خودم هم کم و بیش باهاش درگیرم اما چیزی که معمولان به من در کنترل وسواس فکری کمک میکنه یکی تعریف دقیق صورت مساله تصمیم گیری بعد جمعآوری اطلاعات لازم در اون خصوص. دادن زمان کافی به خودم برای تجزیه و تحلیل اطلاعات و بعد هم تعین ریسک اشتباه در تصمیم و قبول اون ریسک هست.
وسواس فکری منظورتون همین وسواس توی تصمیم گیریه؟؟
خوب طبیعی هر چه تصمیم بزرگتر باشه این مراحل پیچیدهتر و سخت تر میشه
چرا میترسید بعد از ازدواج بیخیال تحصیل بشید؟ مگه دارید درس میخونید که شوهر کنید
مطمئن هستم برا درس خوندانتون دلیل زیادی دارید که بعد از ازدواج هم میتونه باقی باشه
فقط باید مطمئن بشید فرد مقابلتون هم اهل درس هست و براش ارزش هست این را هم نه در حرف که به طور عملی باید بفهمید.
بعد هم اگه تو زندگی برنامه ریزی داشته باشید و از وقتن خوب استفاده کنید میتونید هم درس بخونید هم به وظایف همسریتون برسید. این را در نظر بگیرید که ی ازدواج موفق میتونه آرامشی براتون بیار که کیفیت درس خوندانتن را بهتر کنه یعنی ذهنتون از مسائل متفرقه آزاد بشه و رو درس تمرکز کنید (البته من مجردم و بر اساس دانشم میگم نا تجربه
)
همین دیگه مشکل همینه من فک میکنم با انواع اتفاقاتی ک تو زندگی مشترک هست چه کوچیک چ بزرگ دیگه تمرکز و و*آرامشی*برای درس خوندن باقی نمیمونه؟؟به علاوه مسئولیتها تازه..منی ک الان غذامو مادرم درست میکنه درس نمیخونم درست حالا وای ب حال اینکه این مسئولیتم رو دوش خودم باشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)