به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array

    آیا من در مرز افسردگی قرار گرفتم؟ برای حل بحرانهای زندگیم چکنم؟

    دوستان عزیزم... سلام

    مدتی از همه چیز فاصله گرفتم تا به درمان حال و احوالم بپردازم. اما موفقیت چندانی بدست نیاوردم. متاسفانه هر دم از این باغ برایم بری می رسد! بدبین شدم. فکرم همیشه مشغول است. چندی پیش اتفاقات بدی برایم افتاد که به بی اعتمادی و ناراحتی هایم دامن زد. اکثر شبها با غم سنگینی بر دل به خواب می روم و صبحها ناامید برمی خیزم.
    دیگر از آن سرافراز قدرتمند خبری نیست. انگار که به نقطه صفر مطلق رسیدم. حقیقت این است که خود را به شکل احمقی می بینم که هرکسی به خودش اجازه سواستفاده عاطفی از من می دهد. انگار کارها برایم گره خورده و هر روز صدای شکستن خود را از درون می شنوم.
    در زندگی روزمره خود مشغولم. به محل کار جدید نقل مکان کرده ام و همگی در آنجا ارتباطات خوبی با من برقرار کرده اند.وقتی مشغولم به چیزی فکر نمی کنم و مانند مردمان عادی زندگی می کنم اما به محض اینکه با حودم تنها می شوم انگار وارد کلبه احزان شده ام.
    با خودم غریبه شده ام و از لحاظ عاطفی بسیار خرد و شکننده هستم.
    کمکم کنید دوباره بلند شوم. می ترسم از اینکه اینها نشانه افسردگی در من باشد. دلم برای روزهای خوبم تنگ شده. روزهایی که به همه دنیا با نگاه ساده خودم لبخند می زدم. حالا به سایه خودم هم شک دارم. امید به یافتن مرد مناسب و قابل اطمینان را که به کل از دست داده ام و فکر می کنم همه دنبال سواستفاده هستند.انگار هیچ کس نیست که آدم را برای خودش بخواهد! و ارزش خوبی ها را لااقل کمی درک کند...
    آیا امیدی هست؟ آیا من دوباره خوب می شوم؟ وقتی که از خودم جز خاکستری نمی بینم؟

    مرا بخاطر واژه های ناراحت کننده و غم انگیزم ببخشید.

    دوستتان دارم.

  2. 9 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (یکشنبه 29 مرداد 91)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    156
    Array

    RE: آیا من در مرز افسردگی قرار گرفتم؟ برای حل بحرانهای زندگیم چکنم؟

    به به ببینین کـــــــــــــــــــی اومده تالاااااااااااااااار؟ :)

    بابا خبر می دادین قربونی می کردیم جلوی پاتون

    سلام سرافراز خوبم

    خانوم عیدت مبارک باشه

    خوبی گلم؟ چه حال چه احوال؟

    خیلی خوشحال شدم دیدم سرافرازمون برگشته.

    چرا رفتی و از جمع ما فاصله گرفتی؟

    بابا سر افراز که چیزیش نیست الکی روی خودت بیماری نگذار. منم تنها باشم توی خونه غمباد می گیرم به قول

    قدیمی ها.


    عزیزم قبول دارم که دنیا پر از بی تعهدی و بدی شده اما هنوز هم آدمهای خوب پیدا میشن.

    میدونی ، اشکال کار اینجاست که ما یاد نگرفتیم به این سفارش امیر المومنین گوش بدیم :

    "اعتماد کردن به دیگران قبل از آزمودنشان از ضعف ایمان است"

    اما باور کن از این به بعد به این سفارش عمل کنی همه چیز درست میشه. مرد قابل اعتماد هم پیدا میشه. تو هم

    عروش میشی انشالا

    یکم بیشتر برامون بگو که سرافراز چی شده.

    بنویس تا سبک بشی. خوب می دونی که درد دل ، دردهای توی دلمون رو می ریزه بیرون و آروم آروم می کنه

    دلمون رو

    پس بگو بدونیم سرافراز چی شده.

    منتظر نوشته هاتم.

    دوستت دارم گلم.




  4. 7 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (یکشنبه 29 مرداد 91)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا من در مرز افسردگی قرار گرفتم؟ برای حل بحرانهای زندگیم چکنم؟

    سلام سرافراز عزیز؛ امیدورام همیشه سرافراز باشی.
    من در جریان انچه که پیش امده نیستم، نمیدانم دقیق از چی میگی، اما با نگاهی سطحی به نوشته هایت میتونم درکت کنم چون خودم هم دوره ای مشابه این را طی کرده ام.

    با توجه به چیزی که نوشتم ،میتونم این رو بهت بگم؛ خدا چیزی را در نهاد انسان گذاشته که میتواند با ان به اوج برود و بی آن با کله زمین بخورد! چیزی که هیچ موجودی ان را ندارد و اگر داشته باشد به قدرت انسان ندارد.
    حس قوی بودن، اعتماد به نفس، توانائی، و مثل سرو ؛ قدم علم کردن میان همه ناهمواری ها، همه اینها رو فقط یک چیز به ما میده : اراده


    نمیگم اراده نداری، داری ،منتها گمش کردی؛
    من بارها تا مرز جنون رفتم؛ بارها خار شدم، بارها و بارها حس نفرت وجودم را تسخیر کرده بود،افسردگی خوراکم بود، باور کن از عرش به فرش اومدم؛ اما الان بعد چند سال از اون عرشی که داشتم عرش بالاتری رو دارم؛ خودم اراده کردم؛ خودم خواستم.
    سرافراز عزیز؛ ادم وقتی بخواد چیزی رو تغییر بده و یا اینکه تحولی ایجاد کنه ،با یک کلمه هم میتونه، اگر غیر از این باشه ده ها جلد کتاب هم کمک حالش نیست.

    متن طولانی میشه ولی مخوام برات بنویسم.

    چند شب پیش برنامه ای رو از تلویزیون پخش کرد، یه بنده خدای هر دو هفته یا یک هفته یک بار 2000 پورس غذا رو میبرد سطح شهر تهران با گروهی که داشتن بین کارتون خواب ها پخش میکردن، بگذریم از جزئیاتش

    بهش گفتن با این کاری که کردی کسی رو نجات دادی؟ اصلا" یه معتاد با این کار های تو برگشته؟
    گفت الان دوتاشون بیرون منتظر من هستن، صداشون کردن،

    یکی شون گفت ؛ من کارتون خواب معتاد با یک دست غذا ،برگشتم! نه به خاطر غذا، به خاطر اینکه دیدم هنوز تنها نیستم و یکی به فکر من هست.

    هر آدمی لازمه یک بار در زندگیش انقلاب کند، انقلاب درونی. تو منتظر چی هستی؟ منتظر کی هستی؟
    چرا اجازه میدی خیلی راحت بازیچه دست ناملایمات زندگی ات بشی؟

    ________________---
    کتابی رو بهت معرفی میکنم, کاری هم به بعد دینی اون ندارم، با نگاه آزادانه اون کتاب رو اگر بخونی ،خیلی چیز ها بدست میاری؛ البته کتاب های قوی تری هم هست؛ ولی این یه کتاب به زبان ساده هست.
    انسان در اسلام
    غلامحسین گرامی








  6. 11 کاربر از پست مفید keyvan تشکرکرده اند .

    keyvan (دوشنبه 30 مرداد 91)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array

    RE: آیا من در مرز افسردگی قرار گرفتم؟ برای حل بحرانهای زندگیم چکنم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط bahar.shadi
    به به ببینین کـــــــــــــــــــی اومده تالاااااااااااااااار؟ :)

    بابا خبر می دادین قربونی می کردیم جلوی پاتون

    سلام سرافراز خوبم

    سلام خانمم...دلم برات تنگ شده بود.

    خانوم عیدت مبارک باشه

    عید شما هم مبارک باشه. طاعات و عبادات قبول. امسال یکم سخت بود بخصوص آخرهاش.

    خوبی گلم؟ چه حال چه احوال؟

    می بینی که اوضاعمو!





    فقط تنهایی و غمباد نیست. کار از اینها گذشته. حتی الان که توی یک جمع شلوغ هستم اوضاع همونه.

    واقعا دیگه قدرت تحمل برخی برخوردهارو از دست دادم. چندی پیش قرار بود با شخصی بنشینیم و فکر کنیم یک کاری را انجام بدهیم یا نه. مطمئنا طبق اصول این وسط نظر هر دو باید مهم باشه و حداقل کار منطقی اینه که دیگری را در جریان تصمیم خود قرار دهیم. اما این شخص نه تنها منو از تصمیم خود آگاه نکرد بلکه در لابلای احوالپرسی اسمسی من به بدترین شکل ممکن گفت که قصد ندارد اینکار را انجام دهد.
    هرگز از این تصمیم گلایه ای نداشتم و ندارم زیرا براساس اصول احترام به حقوق خود و دیگری قاعدتا باید بپذیرم و احترام بگذارم اما بقدری این نحوه برخورد بر من گران آمد(نه اعلان تلفنی نه حضوری بلکه اسمسی!!چیزی که خودش اذعان می کرد بدترین شیوه صحبت هست و حس رو منتقل نمی کنه!) که تا به امروز نتوانستم آنرا هضم نمایم.از آن پس هیج درخواستی مبنی بر توجه و صحبت رودرو و ذکر دلایل کارگر نیفتاد و از دیوار صدا آمد از ایشان نیامد! بگذریم...
    همون جمله حضرت علی که گفتی درسته.
    در مورد ازدواج هم که میگی انشاالله عروس میشی اصلا دیدگاه مثبتی به این قضیه ندارم و تنهایی رو بر همنشینی با آدمهای ناشایست ترجیح میدم.
    خیلی تلاش می کنم دل کسی رو نشکنم. خیلی سعی می کنم از دیدگاه طرف مقابل هم به قضیه نگاه کنم و یکطرفه به قاضی نرم اما واقعا تحمل بی احترامی اونم از طرف کسی که خدای ادعا و شعار هست رو ندارم(اون شخص خوب می دونست که من همیشه احترامش رو نگه می داشتم و درنهایت به تصمیمش احترام میگذاشتم).
    اینو هم می دونم که نه می تونم کسی رو عوض کنم و نه کسی رو وادار کنم جوری رفتار کنه که احترام طرفین حفظ بشه. و وقتی این اتفاق نمیافته تنها گزینه خودمم. اما من دیگه حوصله اینکارا رو ندارم. خودمو ول کردم و حوصله هیچ کس رو ندارم. آرامش، بخشیدن اینو اون، کمک کردن دلداری دادن به خودم چه فایده ای داره وقتی تهش همیشه این دل من بود که اول از همه شکونده شد؟؟
    اصلا یادم رفته دنیای بیرون دنیای خوبی دنیای آرامش چطوری بود!

    نقل قول نوشته اصلی توسط keyvan
    سلام سرافراز عزیز؛ امیدورام همیشه سرافراز باشی.
    سلام کیوان گل! خوبی آقا؟
    من در جریان انچه که پیش امده نیستم، نمیدانم دقیق از چی میگی، اما با نگاهی سطحی به نوشته هایت میتونم درکت کنم چون خودم هم دوره ای مشابه این را طی کرده ام.
    فکر نمی کردم شما هم تجربه کرده باشی. وضعیت من بهم ریخته است. برای خودمم سابقه نداشته.

    با توجه به چیزی که نوشتم ،میتونم این رو بهت بگم؛ خدا چیزی را در نهاد انسان گذاشته که میتواند با ان به اوج برود و بی آن با کله زمین بخورد! چیزی که هیچ موجودی ان را ندارد و اگر داشته باشد به قدرت انسان ندارد.
    حس قوی بودن، اعتماد به نفس، توانائی، و مثل سرو ؛ قدم علم کردن میان همه ناهمواری ها، همه اینها رو فقط یک چیز به ما میده : اراده


    نمیگم اراده نداری، داری ،منتها گمش کردی؛

    آره ندارم. احساساتم خاکستری شده.

    من بارها تا مرز جنون رفتم؛ بارها خار شدم، بارها و بارها حس نفرت وجودم را تسخیر کرده بود،افسردگی خوراکم بود، باور کن از عرش به فرش اومدم؛ اما الان بعد چند سال از اون عرشی که داشتم عرش بالاتری رو دارم؛ خودم اراده کردم؛ خودم خواستم.
    من دلم نمی خواد از کسی متنفر باشم. سادگی خودم رو ترجیح میدم. اما انگار بقیه دوست دارند این احساس رو در آدم القا کنند و از این کار لذت می برند!
    سرافراز عزیز؛ ادم وقتی بخواد چیزی رو تغییر بده و یا اینکه تحولی ایجاد کنه ،با یک کلمه هم میتونه، اگر غیر از این باشه ده ها جلد کتاب هم کمک حالش نیست.

    متن طولانی میشه ولی مخوام برات بنویسم.

    چند شب پیش برنامه ای رو از تلویزیون پخش کرد، یه بنده خدای هر دو هفته یا یک هفته یک بار 2000 پورس غذا رو میبرد سطح شهر تهران با گروهی که داشتن بین کارتون خواب ها پخش میکردن، بگذریم از جزئیاتش

    بهش گفتن با این کاری که کردی کسی رو نجات دادی؟ اصلا" یه معتاد با این کار های تو برگشته؟
    گفت الان دوتاشون بیرون منتظر من هستن، صداشون کردن،

    یکی شون گفت ؛ من کارتون خواب معتاد با یک دست غذا ،برگشتم! نه به خاطر غذا، به خاطر اینکه دیدم هنوز تنها نیستم و یکی به فکر من هست.

    هر آدمی لازمه یک بار در زندگیش انقلاب کند، انقلاب درونی. تو منتظر چی هستی؟ منتظر کی هستی؟
    چرا اجازه میدی خیلی راحت بازیچه دست ناملایمات زندگی ات بشی؟

    بازیچه شدم کیوان! بازیچه احساسات خودم. کسی رو سرزنش نمی کنم. خواستم ادای آدم خوبها رو دربیارم از اونور بوم افتادم!

    ________________---
    کتابی رو بهت معرفی میکنم, کاری هم به بعد دینی اون ندارم، با نگاه آزادانه اون کتاب رو اگر بخونی ،خیلی چیز ها بدست میاری؛ البته کتاب های قوی تری هم هست؛ ولی این یه کتاب به زبان ساده هست.
    انسان در اسلام
    غلامحسین گرامی

    ممنون. پیداش می کنم می خونمش.
    مرسی دوستای گلم که بهم جواب دادید. داشتم خفه می شدم...

  8. کاربر روبرو از پست مفید سرافراز تشکرکرده است .

    سرافراز (یکشنبه 29 مرداد 91)

  9. #5
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array

    RE: آیا من در مرز افسردگی قرار گرفتم؟ برای حل بحرانهای زندگیم چکنم؟

    سرافراز جان من مشکلتونو نمی دونم چیه اما از چیزی که نوشتین یه مطلبی به نظرم اومد گفتم بگم شاید به دردتون بخوره. بعضیا که خیلی هم به قول شما خدای ادعان یه جورایی فقط لاف می زنن. لاف می زنن که فلان کار از عهده اشون برمیاد. بعدش یا نمی تونن یا تنبل تر از اونن که اون کارو انجام بدن واسه همین می پیچونن. تازه خیلی وقتا هم بی خبر طرفو می پیچونن! یه جورایی اخلاقشونه و اصلا به شما بی احترامی نخواسته بکنه. یعنی این کارش اشتباه بوده ولی شما به خودت نگیر. اما نمی دونم عواقبش برای شما چی بوده و برنامه ریزی هاتون چقدر به هم ریخته. موفق باشید.

  10. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    meinoush (یکشنبه 29 مرداد 91)

  11. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array

    RE: آیا من در مرز افسردگی قرار گرفتم؟ برای حل بحرانهای زندگیم چکنم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush
    سرافراز جان من مشکلتونو نمی دونم چیه اما از چیزی که نوشتین یه مطلبی به نظرم اومد گفتم بگم شاید به دردتون بخوره. بعضیا که خیلی هم به قول شما خدای ادعان یه جورایی فقط لاف می زنن. لاف می زنن که فلان کار از عهده اشون برمیاد. بعدش یا نمی تونن یا تنبل تر از اونن که اون کارو انجام بدن واسه همین می پیچونن. تازه خیلی وقتا هم بی خبر طرفو می پیچونن! یه جورایی اخلاقشونه و اصلا به شما بی احترامی نخواسته بکنه. یعنی این کارش اشتباه بوده ولی شما به خودت نگیر. اما نمی دونم عواقبش برای شما چی بوده و برنامه ریزی هاتون چقدر به هم ریخته. موفق باشید.
    مزسی که نوشتی گلم. آره اتفاقا تصمیمی که ایشون گرفتند خیلی هم خوب بود و از اینکه این اتفاق نیفتاد خودم راضی ام. مشکل طرز بیانش بود. اگر اونروز احوالپرسی هم نمی کردم معلوم نبود کی میخواستند اعلام بفرمایند! همه حرف من این بود که میشد این قضیه رو خیلی قشنگ جمع بندی کردتا منم انقدر ناراحت نشم. اون موقع در شرایطی بودم که براحتی می پذیرفتم که اینکار نشه. اما این طرز برخورد انقدر برام گرون تموم شد که از خود اون تصمیم واسم سخت تر شد.
    من اصلا نمی خوام اون فرد رو تجزیه تحلیل کنم و بگم به فلان دلیل فلان مدل رفتار کرد،برام اصلا هم مهم نیست. ایشون حقوق فردی من رو زیرپا گذاشت و بروی خودش نیاورد. من لازم دارم که درک بشم نه اینکه درک کنم. ظرفیت من تموم شده. البته قبول دارم که دارم خودمو اذیت می کنم اما انگیزه ای برای آروم کردن خودم ندارم.

  12. کاربر روبرو از پست مفید سرافراز تشکرکرده است .

    سرافراز (یکشنبه 29 مرداد 91)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array

    RE: آیا من در مرز افسردگی قرار گرفتم؟ برای حل بحرانهای زندگیم چکنم؟

    ببین ادم توی موقعیت های مختلف عکس العمل های مختلف از خودش نشون می ده. مثلا من وقتی خودم درد می کنه بدنم یا حتی سرما خوردم حال ندارم انقدر باشعور بشم که بخوام به روحیات دیگران توجه کنم. شاید این شخص هم وضعیتی خاص داشته حالا یا خیلی خوش بوده یا خیلی ناخوش. خلاصه به این چیزا فکر نکرده که بهتره رفتار معقولی داشته باشه. (اینم شد درک کردن اون شخص)
    حق داری. بهت برخورده. واقعا حق داری. اما به این فکر کن که چه ناراحت باشیم چه خوشحال روز میاد و می ره. هیچی واسه ما صبر نمی کنه. ریلکس باش. وقتی ناراحتی یه کاری بکن که دوست داری. تو خودت نریز.
    انگیزه می خوای؟ چی از خودت مهم تر عزیزم؟ خودت مهمترین انگیزه ای. الانم چون بهت یه جورایی حس می کنی توهین شده این حالو داری. پس خودت برای خودت مهمی. اما واقعیت اینه که ادما هر کدومشون یه شکلی رفتار می کنن. اینم دلیل نمی شه که ما خودمونو ناراحت کنیم. (البته تا جایی که می شه. یه وقتایی دیگه نمی شه)
    راجع به ازدواج. خوب خواستگار و اینا از خانواده فامیل دوست همسایه همکلاسی همکار و این چیزا پیدا می شه دیگه. بین مردم باش حتما پیدا می شه. اما خوب ممکنه طول بکشه تا اونی که دلت می خواد رو پیدا کنی.

  14. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    meinoush (یکشنبه 29 مرداد 91)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array

    RE: آیا من در مرز افسردگی قرار گرفتم؟ برای حل بحرانهای زندگیم چکنم؟

    آخه اون آدم آدم مهمی توی زندگیم بود (یک دوست خیلی صمیمی بود) و تصمیممون هم تصمیم مهمی بود!
    .
    .
    .
    اخیرا تصمیم گرفتم یک کارهایی انجام بدم که از لحاظ مالی مستقل بشم. نمی دونم کسی یادشه یا نه اما همین سوالی بود که از آقای sci توی صندلی داغ پرسیده بودم و ایشون جواب دادند"چه بزینسی؟" اول باید از این شروع کنید.
    شروع کردم به کتاب خوندن و اطلاعات جمع کردن. نوع بزینس رو انتخاب کردم و قرار شد با کسی دوتایی شروع کنیم(آقا). من نمی دونم این مردم چرا مرز بین مسائل کاری و شخصی رو نمی فهمن! اولا که فهمیدم کالایی که بهم داده گرونتر از بازار داره بهم می اندازه. خواست خدا بود بفهمم پول به حسابش نریزم.
    یه روز حالم بد شد و از طرف دیگه هم باهاش بخاطر اینکه اول کار باهام روراست نبود سرسنگین شدم. اسمس داد که مثلا حالم رو بپرسه من کاملا خواب بودم. دیدم واسه خودش نتیجه گیری کرده میگه زورت میاد جواب بدی؟ توروخدا می بینین؟ نمی دونم چرا هرکی به پست من می خوره اینجوری از آب درمیاد.
    اونو ول کردم رفتم سراغ فامیل گفتم اینجوری بهتره. چند روز پیش هول هولکی با زبون روزه منو دم افطار فرستادن براشون پول بریزم که مثلا برام خرید کنن فهمیدم که اصلا واسه من نمی خواستند خرید کنن و من هنوز موندم و پولی که باید بهم بدن و هی امروز فردا می کنن.
    meinoush جان! من که کشته مرده ازدواج کردن نیستم! اصلا زندگی بقیه رو می بینم پشیمون میشم از ازدواج. معتقدم یا نباشه یا خوبش باشه که حداقل حس اطمینان رو به آدم بده. آدم حس کنه پشت داره محبت همسر باهاشه درک زندگی داره نه اینکه یه آدم سطحی نگر باشه! خوشم نمیاد بعد ازدواج بیام اینجا تاپیک بزنم که شوهر خدای نکرده نااهلم سربراه زندگی بشه!
    .
    .
    .
    ببخشید خیلی حرف زدم!

  16. 2 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (یکشنبه 29 مرداد 91)

  17. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array

    RE: آیا من در مرز افسردگی قرار گرفتم؟ برای حل بحرانهای زندگیم چکنم؟

    خوب اینکه ادم از یه دوست صمیمی و یه ادم نزدیک بهش اینطوری بدی ببینه طبیعیه که باعث بشه ناراحت بشه. اما فکر نمی کنم این اسمش افسردگی باشه. واکنش طبیعیه. یه مقدار زمان بگذره در حد دو ماه مثلا با کمک خودت حالت خوب می شه عزیزم. شبا خوب می خوابی؟ روزا که گفتی وقتی مشغولی و کار می کنی خوبی. پس سعی کن مشغول نگه داری خودتو. ورزش هم می تونی بکنی خیلی خوبه.
    نظرتو قبول دارم. شوهر باید همراه زندگی ادم باشه.

  18. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    meinoush (یکشنبه 29 مرداد 91)

  19. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    96
    Array

    RE: آیا من در مرز افسردگی قرار گرفتم؟ برای حل بحرانهای زندگیم چکنم؟

    آخه شبها خیلی گریه می کنم. تقریبا هر شب! روزها به محض تنها شدن با خودم بغض می کنم.فکر و خیالهای جورواجور توی سرم میاد. امید به آینده ندارم. فقط دارم روزمرگی می کنم!
    قصد ندارم پست هام حالت چت گونه داشته باشه. فقط دارم موشکافی قضیه رو انجام میدم.

  20. کاربر روبرو از پست مفید سرافراز تشکرکرده است .

    سرافراز (دوشنبه 30 مرداد 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.