با سلام من 28 ساله هستم و شدیدا ترسو.از هر چه که فکر کنید من میترسم مخصوصا مادر شوهر و پدر شوهرم.اصلا در برابر این دو نمیتوانم از خودم دفاع کنم و مطیع بی چون و چرای اونها هستم و شدیدا شوهرم از این خصلت من به ستوه اومده و به من میگه از خودت دفاع کن و میگه تو مثل فرشی هستی که همه میتونن روت راه برن.من هر کاری که باعث خشنودی اونا میشه انجام میدم که اونا با من خوب باشن و در اخر هم اونا چندان با من خوب نیستن.همیشه میخواستم همه رو راضی نگه دارم از دست خودم خسته شدم و همه راحت چه با سروصدا و چه با مهربانی میتونن برمن مسلط بشن و منو برده ی خودشون کنن.همیشه سعی میکنم که با همه خوب باشم و کسی دشمنم نباشه که منواذیت کنه ولی همین الان هم در رنج و عذابم به نظر شما چکارکنم که بگم نه و حرفمو بزنم که باعث دلخوری هم نشه و هم حرفمو زده باشم.کمکم کنید ممنون
همیشه ترس از نظر مخالف دارم اگر کسی نظرش مخالف من هست من اصلا نظرمو بیان نمیکنم و مخالفت هم نمیکنم.همیشه فکر میکنم دیگران درست میگن و من خودم نظری ندارم.فکر میکنم اعتماد به نفسم خیلی پایینه.
خسته شدم و من فکر میکنم که شاید ریشه ی این اخلاق من برمیگرده به مادرم چون مادرم همیشه میگه همه رو از خودت راضی نگه دار.![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)