RE: دلیل یکسال و نیم بلاتکلیفی مهریه بود
مهریم 414 تا سکه ست ولی یک چهارمش رو هم گفت نداره بده در صورتی که داره و برای خانوادش این پولا پول نیست و میتونه از اونا قرض بگیره ... حتی بهش گفتم میتونه 14 تاش رو اول بده و مابقی رو ماهی یک سکه ولی قبول نکرد.. گفت فوقش ماهی 200 هزار تومن از دم قسط میتونه بهم بده.... اگه بابام این شرط رو نذاشته بود اونروز دیگه حکم رو گرفته بود و احتمالا الان داشت توی دلش به من میخندید روز قبلش گفتن باید برید ارشاد و مشاوره ولی اگه عجله دارید صحبت کنید و لازم نیست برید، گفت من حوصله این چرت و پرتا رو ندارم ... منم گفتم اگه اون نخواد بره مشاوره منم اصراری ندارم.. من کاملا داشتم احساساتی جلو میرفتم ولی ظاهرا همسرم داشت از احساسات من سوء استفاده میکرد
نوشته اصلی توسط
sali1987
وقتی شوهرت شب باهات تماس گرفت میگفتم من راضی به جدایی نیستم چون هنوز دوستت دارم و میخوام ادامه بدم.
سلام عزیزم قربون محبت زلالتون بشم
همسرم خودش میدونه دوستش دارم و حتی با اینکه گفتم حاضرم توافقی جدا بشیم گفتم بخاطر اونه و خودم راضی نیستم و اونروز هم خودش زنگ زد گفت سر حرفت هستی و میای گفتم اگه تو بخوای آره گفت منم نمیخوام ولی ادامه ی این زندگی دیگه فایده نداره... اونشب هم میگفت دلت میخواد یه عمر بهت دروغ بگم؟ اگه دوست داری با تظاهر باهات زندگی کنم حرفی ندارم، دوباره میگفت البته حس خوبی بهت دارم و اصلا این حس از سر دلسوزی نیست ولی اتفاقاتی که افتاده رو نمیتونم فراموش کنم و ازت خیلی توقع بیشتری داشتم اونشبی هم که با هم بودیم میگفت الان باید میومدم خواستگاریت درواقع اعتراف میکرد بزرگ شدمو تغییر کردم ولی همچنان سر موضع خودش بود برای جدایی
حاصل سبزترین باور من برگ زردیست که از لای ورق های دلم می ریزد... مانده ام سخت غریب! دیگر از سبزترین حادثه ها می ترسم...!!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)