به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 87
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 92 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-8-29
    نوشته ها
    120
    امتیاز
    4,088
    سطح
    40
    Points: 4,088, Level: 40
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    220

    تشکرشده 223 در 68 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بهترین تصمیم و رفتار در این شرایط ؟(شوهرم بی دلیل میگه دوستم ندار)

    سلام دوستان
    6 شهريور 89 آخرين پست من بود و من رفتم جز به نتيجه رسيده ها ..
    خوشحالي من فقط دو هفته بود ، با همسرم آشتي كرده بوديم و از من قول گرفت كه ديگه رفتار بچه گانه نداشته باشم و.... خيلي عاشقانه و مثل سابق خداحافظي كرد و به محل كارش (جنوب) رفت.. از روزي كه رفت فقط سه روز با من صميمي بود و كم كم ارتباط ما يكطرفه شد (من تماس ميگرفتم) يك ماه نشده بود كه ديگه جواب تماس هام رو هم نداد... تا 4 ماه بعد از اون جريان با من ارتباط برقرار نميكرد ولي مثل قبل جواب خانوادم رو ميداد و هربار براي نيومدنش بهانه اي مياورد... گذشت گذشت هفت ماه از اين جريان گذشت و من حتي صداي شوهرم رو نميشنيدم... شب عيد با خانوادش در ميون گذاشتم و روزهاي اول عيد شوهرم اومد و منزلمون هم نيامد و بيرون با پدرم قرار گذاشت البته منم حضور داشتم به بابا گفت من يه سوتي هايي توي زندگيم دادم كه زنم بهم بدبين شد ولي من به هيچ وجه دوست نداشتم درباره گذشتم چيزي بدونه ولي خودش انقدر كنجكاوي كرد تا ابروي من رو برد و الانم ديگه اميدي به اين زندگي ندارم و فقط اومدم بگم و برم ميتونين بريد از دستم شكايت كنيد و مهرش رو به اجرا بذارين ومنو بندازين زندون ولي من ديگه باهاش زندگي نميكنم .. چند ساعت بعد با حضور خانوادش جلسه ي خانوادگي تشكيل شد و بزرگترا تصميم گرفتن بريم مشاوره .. توي تعطيلات نوروز ديگه با هم تماسي نداشتيم بعد از تعطيلات رفتيم مشاوره در حضور مشاور گفت ما مشكلي با هم نداريم فقط نميدونم چرا فراري شدم و طوري مطرح كرد كه ديگه نميتونه من رو تحمل كنه و مشاور هم بهش گفت اگه نميتوني تحملش كني هرچه سريعتر براي جدايي اقدام كن.. البته قبل از اينكه بريم مشاوره من بهش گفتم اگه مايل نيستي ميتونيم نريم مشاوره و براي طلاق توافقي اقدام كنيم اولش گفت طلاق توافقي خوبه ولي بايد مهريت رو بگيري و يكم ديگه فكر كرد و گفت نه ميترسم طلاقت بدم پشيمون بشم...
    از اونجا كه اومديم بيرون گفت يك هفته زمان لازم دارم تا تصميمم رو بگيرم توي اون چند روز خيلي اخلاقش خوب بود بهم محبت ميكرد مثل گذشته ها شده بود ..و از من هم خواست توي اون يك هفته به هر دو طرف يعني جدايي و يا ادامه زندگي فكر كنم ... من هم بهش گفتم من به طلاق توافقي راضي نيستم ولي اگه نخواست با من زندگي كنه اقدام كنه و من ازش مهريه نميخوام و اصلا اذيتش نميكنم ... (اون هيچوقت نگفته مهريت رو ببخش)
    بعد از يك هفته چند شب قبل تماس گرفت و گفت زندگي كردن باهات برام سخته و از طرفي جدايي هم خيلي سخته .. اگه اتفاقي افتاد فكر نكن فقط من مقصر بودم و از اينطور حرفا .. بعدش هم گفت ما با هم رابطه ي خوبي داشتيم همديگه رو ميفهميديم اتفاقاي پارسال بينمون فاصله افتاد و اصلا نفهميدم چي شد اينطور ي فراري شدم و نهايتا گفت بيست روزه ديگه براي طلاق اقدام ميكنم..
    منم گفتم خدا به همرات و بعدش هم خداحافظي كرديم...
    در حال حاضر يه عالمه علامت سوال توي ذهنم هست ... اگه منو نميخواست چرا هشت ماهه قبل آشتي كرد؟ چرا همون موقع اقدام نكرد؟ البته من ديگه به هيچ عنوان بهش براي ادامه ي زندگي اصرار نميكنم و خيلي آرومم
    فقط خودم رو نميتونم ببخشم چون من باعث بهم خوردن زندگيم شدم ( از نظر شوهرم من زيادي بهش گير ميدادم و اون فقط به فكر زندگي بوده )ميگه من هيچوقت به جدايي فكر نميكردم و هيچوقت دلم نميخواست حرفم رو عملي كنم و....

    درسته من بچگي ميكردم ولي هميشه ميترسيدم از اينكه شوهرم با كسي در اتباط باشه و عامل بدبيني من گذشته از رفتاري خودش خانوادش بودن كه هميشه منو به شك مينداختن هميشه اول احوالپريسشون از من ميپرسيدن ديگه با كسي ارتباط نداره؟ يا مثلا خواهر شوهرم از عكساي دوست دختر شوهرم ميگفت از چهره ش تعريف ميكرد و ميگفت توي لپ تاپش ديده و در واقع محرك اصلي من براي تجسس خانوادش بودن
    الان چون خيلي براي حفظ زنديگم تلاش كردم بيشتر دلم ميسوزه و ديگه نميدونم بايد چكار كنم... هنوز نميدونم واقعا اقدام ميكنه يا ميخواد منو بسنجه.. آيا هنوز هم مثل قبل فقط ميخواد تهديدم كنه...
    قبلا هر بار تهديدم ميكرد به جدايي من كلي غصه ميخوردم و خودم رو از بين ميبردم ولي توي اين هفت ماه فقط به زندگي خودم رسيدم غصه هام رو خرج ايمان كردم كلي توي تخصص و كارم پيشرفت كردم از نظر ظاهري هم انقدر روبراه شدم كه خودش وقتي منو ديد با اينكه خيلي خودخواهه گفت ماشاالله خيلي خوشگل شدي...
    نميدونم چرا هنوز هم براي جدايي اصرار داره؟


    پاورقی
    ======

    لینک تاپیک قبلی برای علاقمندان به اطلاعات بیشتر :

    http://hamdardi.net/thread-9481.html

    .
    حاصل سبزترین باور من برگ زردیست که از لای ورق های دلم می ریزد... مانده ام سخت غریب! دیگر از سبزترین حادثه ها می ترسم...!!!

  2. 2 کاربر از پست مفید sah@r تشکرکرده اند .

    sah@r (جمعه 30 اردیبهشت 90)

  3. #2
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array

    RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar_1987
    سلام دوستان
    6 شهريور 89 آخرين پست من بود و من رفتم جز به نتيجه رسيده ها ..
    خوشحالي من فقط دو هفته بود ، با همسرم آشتي كرده بوديم و از من قول گرفت كه ديگه رفتار بچه گانه نداشته باشم و.... خيلي عاشقانه و مثل سابق خداحافظي كرد و به محل كارش (جنوب) رفت.. از روزي كه رفت فقط سه روز با من صميمي بود و كم كم ارتباط ما يكطرفه شد (من تماس ميگرفتم) يك ماه نشده بود كه ديگه جواب تماس هام رو هم نداد... تا 4 ماه بعد از اون جريان با من ارتباط برقرار نميكرد ولي مثل قبل جواب خانوادم رو ميداد و هربار براي نيومدنش بهانه اي مياورد... گذشت گذشت هفت ماه از اين جريان گذشت و من حتي صداي شوهرم رو نميشنيدم... شب عيد بها خانوادش در ميون گذاشتم و روزهاي اول عيد شوهرم اومد و منزلمون هم نيامد و بيرون با پدرم قرار گذاشت البته منم حضور داشتم به بابا گفت من يه سوتي هايي توي زندگيم دادم كه زنم بهم بدبين شد ولي من به هيچ وجه دوست نداشتم درباره گذشتم چيزي بدونه ولي خودش انقدر كنجكاوي كرد تا ابروي من رو برد و الانم ديگه اميدي به اين زندگي ندارم و فقط اومدم بگم و برم ميتونين بريد از دستم شكايت كنيد و مهرش رو به اجرا بذارين ومنو بندازين زندون ولي من ديگه باهاش زندگي نميكنم .. چند ساعت بعد با حضور خانوادش جلسه ي خانوادگي تشكيل شد و بزرگترا تصميم گرفتن بريم مشاوره .. توي تعطيلات نوروز ديگه با هم تماسي نداشتيم بعد از تعطيلات رفتيم مشاوره در حضور مشاور گفت ما مشكلي با هم نداريم فقط نميدونم چرا فراري شدم و طوري مطرح كرد كه ديگه نميتونه من رو تحمل كنه و مشاور هم بهش گفت اگه نميتوني تحملش كني هرچه سريعتر براي جدايي اقدام كن.. البته قبل از اينكه بريم مشاوره من بهش گفتم اگه مايل نيستي ميتونيم نرمي مشاوره و براي طلاق توافقي اقدام كنيم اولش گفت طلاق توافقي خوبه ولي بايد مهريت رو بگيري و يكم ديگه فكر كرد و گفت نه ميترصسم طلاقت بدم پشيمون بشم...
    از اونجا كه اومديم بيرون گفت يك هفته زمان لازم دارم تا تصميم رو بگيرم توي اون چند روز خيلي اخلاقش خوب بود بهم محبت ميكرد مثل گذشته ها شده بود ..و از من هم خواست توي اون يك هفته به هر دو طرف يعني جدايي و يا ادامه زندگي فكر كنم ... من هم بهش گفتم من به طلاق توافقي راضي نيستم ولي اگه نخواست با من زندگي كنه اقدام كنه و من ازش مهريه نميخوام و اصلا اذيتش نميكنم ... (اون هيچوقت نگفته مهريت رو ببخش)
    بعد از يك هفته چند شب قبل تماس گرفت و گفت زندگي كردن باهات برام سخته و از طرفي جدايي هم خيلي سخته .. اگه اتفاقي افتاد فكر نكن فقط من مقصر بودم و از اينطور حرفا .. بعدش هم گفت ما با هم رابطه ي خوبي داشتيم همديگه رو ميفهميديم اتفاقاي پارسال بينمون فاصله افتاد و اصلا نفهميدم چي شد اينطور ي فراري شدم و نهايتا گفت بيست روزه ديگه براي طلاق اقدام ميكنم..
    منم گفتم خدا به همرات و بعدش هم خداحافظي كرديم...
    در حال حاضر يه عالمه علامت سوال توي ذهنم هست ... اگه منو نميخواست چرا هشت ماهه قبل آشتي كرد؟ چرا همون موقع اقدام نكرد؟ البته من ديگه به هيچ عنوان بهش براي ادامه ي زندگي اصرار نميكنم و خيلي آرومم
    فقط خودم رو نميتونم ببخشم چون من باعث بهم خوردن زندگيم شدم ( از نظر شوهرم من زيادي بهش گير ميدادم و اون فقط به فكر زندگي بوده )ميگه من هيچوقت به جدايي فكر نميكردم و هيچوقت دلم نميخواست حرفم رو عملي كنم و....

    درسته من بچگي ميكردم ولي هميشه ميترسيدم از اينكه شوهرم با كسي در اتباط باشه و عامل بدبيني من گذشته از رفتاري خودش خانوادش بودن كه هميشه منو به شك مينداختن هميشه اول احوالپريسشون از من ميپرسيدن ديگه با كسي ارتباط نداره؟ يا مثلا خواهر شوهرم از عكساي دوست دختر شوهرم ميگفت از چهره ش تعريف ميكرد و ميگفت توي لپ تاپش ديده و در واقع محرك اصلي من براي تجسس خانوادش بودن
    الان چون خيلي براي حفظ زنديگم تلاش كردم بيشتر دلم ميسوزه و ديگه نميدونم بايد چكار كنم... هنوز نميدونم واقعا اقدام ميكنه يا ميخواد منو بسنجه.. آيا هنوز هم مثل قبل فقط ميخواد تهديدم كنه...
    قبلا هر بار تهديدم ميكرد به جدايي من كلي غصه ميخوردم و خودم رو از بين ميبردم ولي توي اين هفت ماه فقط به زندگي خودم رسيدم غصه هام رو خرج ايمان كردم كلي توي تخصص و كارم پيشرفت كردم از نظر ظاهري هم انقدر روبراه شدم كه خودش وقتي منو ديد با اينكه خيلي خودخواهه گفت ماشاالله خيلي خوشگل شدي...
    نميدونم چرا هنوز هم براي جدايي اصرار داره؟
    سحر !
    هنوز دوستش داري ؟ مي خواي باهاش زندگي كني؟ اوضاع اصلا خوب نيست! به خودت مسلط باش بايد تصميم بگيري!!

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 92 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-8-29
    نوشته ها
    120
    امتیاز
    4,088
    سطح
    40
    Points: 4,088, Level: 40
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    220

    تشکرشده 223 در 68 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم

    به خودم مسلط هستم ...
    اگه واقعا حس واقعيم رو بخوام بگم .. بله دوستش دارم
    مطمئنم بعد از ازدواجمون كسي توي زندگيش نبوده و نيست ... شوهرم واقعا توي اين مدت داغون شده بود .. در واقع در مقابل بدبيني هاي من اون واكنش هاي بدي نشون ميداده ولي ذاتش بد نيست
    نميدونم چرا ولي هميشه خودم رو مقصر ميدونم چون خيلي رفتاراي بچگانه داشتم..
    ولي بهش وابسته نيستم و آماده ي تصميم گيري هم هستم ...به نظرم فعلا بايد صبر كنم ببينم 20 روزه ديگه اقدام ميكنه يا نه...

    يعني حتي 20 روز رو هم نبايد صبر كنم؟
    حاصل سبزترین باور من برگ زردیست که از لای ورق های دلم می ریزد... مانده ام سخت غریب! دیگر از سبزترین حادثه ها می ترسم...!!!

  5. #4
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array

    RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar_1987
    به خودم مسلط هستم ...
    اگه واقعا حس واقعيم رو بخوام بگم .. بله دوستش دارم
    چون مطمئنم غير از من كسي توي زندگيش نبوده و نيست ... شوهرم واقعا توي اين مدت داغون شده بود ..
    نميدونم چرا ولي هميشه خودم رو مقصر ميدونم چون خيلي رفتاراي بچگانه داشتم..
    ولي بهش وابسته نيستم و آماده ي تصميم گيري هم هستم ...به نظرم فعلا بايد صبر كنم ببينم 20 روزه ديگه اقدام ميكنه يا نه...

    يعني حتي 20 روز رو هم نبايد صبر كنم؟
    سحر جان
    مي شه بپرسم بعد از اين فرد... راحت مي توني زندگي كني و لطمه روحي نمي خوري؟
    در صورتيكه ناراحت مي شي كه مي شي... و دوستش داري... حتما در وحله اول تنها برو پيش مشاور و موضوع را مطرح كن...به نظرم اصلا نذار كار به اينجا برسه كه اون اقدام كنه.. كه بعيد مي دونم اين كار رو بكنه!
    مطمئن باش تو اين چند روز هر روز يك شرايط جديد خواهد بود... به نظرم زياد سن هر دوي شما زياد نيست...
    مي توني يه كاري كني...به يه شام دعوتش كن.. بيرون محيط خونه.. يه كادو و يه گل رز قرمز هم بخر...
    مي گه دليلش... بگو فقط دوست داشتن! و دعوت به شروع دوباره زندگي عاشقانه!
    ارتباطت رو با خواهرش و مادرش و كساني كه اعصابت رو خورد كردند در نهايت احترام كم كن...
    بشو يه بانوي كامل... تا بتوني باهاش حرف بزني... اگر خواستي جلسه اي داشته باشي بگو بگم چي بگي و بشنوي...

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 92 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-8-29
    نوشته ها
    120
    امتیاز
    4,088
    سطح
    40
    Points: 4,088, Level: 40
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    220

    تشکرشده 223 در 68 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم

    چطوري نذارم اقدام كنه؟؟؟؟
    ما از هم دور هستيم .. متاسفانه بزرگترين معضل زندگي ما همين دوري بوده و هست... بيست روزه ديگه برميگرده..
    الان توي اين دو روز كه اصلا تماس نگرفته...
    من واقعا دوستش دارم و نميخوام ازش جدابشم...

    ميترسم اصرار كنم به ادامه زندگي مثل هشت ماهه قبل باز اصلا نياد و نهايتا به جايي برسم كه خودم مجبور بشم جدا بشم...


    باید چکار کنم؟
    توی این چند روزی که با هم بودیم طوری رفتار میکرد که هیچ شباهتی به کسی که واقعا میخواد اقدام کنه برای جدایی نداشت...
    نمیتونم بفهمم چه منظوری داره...
    حاصل سبزترین باور من برگ زردیست که از لای ورق های دلم می ریزد... مانده ام سخت غریب! دیگر از سبزترین حادثه ها می ترسم...!!!

  7. #6
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array

    RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar_1987
    چطوري نذارم اقدام كنه؟؟؟؟
    ما از هم دور هستيم .. متاسفانه بزرگترين معضل زندگي ما همين دوري بوده و هست... بيست روزه ديگه برميگرده..
    الان توي اين دو روز كه اصلا تماس نگرفته...
    من واقعا دوستش دارم و نميخوام ازش جدابشم...

    ميترسم اصرار كنم به ادامه زندگي مثل هشت ماهه قبل باز اصلا نياد و نهايتا به جايي برسم كه خودم مجبور بشم جدا بشم...


    باید چکار کنم؟
    توی این چند روزی که با هم بودیم طوری رفتار میکرد که هیچ شباهتی به کسی که واقعا میخواد اقدام کنه برای جدایی نداشت...
    نمیتونم بفهمم چه منظوری داره...
    پس جدا نشو... دوستش داري! بهش زنگ بزن! بهش بگو...
    نگو من بچگي كردم... نگو تقصير من بوده! لطفا همين الان اون پرونده رو ببند...خيلي معمولي مثل يك زن كه شوهرش رو دوست داره بگو نگرانت شدم زنگ زدم...خوبي... چه حال و چه خبر ... رسيدي زنگ نزدي.. ناهار خوردي.. نخوردي... بهم زنگ بزن از حالت بي خبرم نذار... اگر ديدي مي خواد موضوعي رو عنوان كنه.. بگو هر دو مون خسته ايم.. يه فرصت يگه به هم مي ديم و بعدا ... بعدا صحبت مي كنيم.. هيچي الان نگو! طولاني نشه!
    نتيجه اش رو همين جا بگو.. هيچ موضوعي هم وسط نكش... لطفا پرونده رو ببند!!! يك ساعتم كه شده!

  8. 2 کاربر از پست مفید sci تشکرکرده اند .

    sci (پنجشنبه 01 اردیبهشت 90)

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 92 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-8-29
    نوشته ها
    120
    امتیاز
    4,088
    سطح
    40
    Points: 4,088, Level: 40
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    220

    تشکرشده 223 در 68 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم

    واقعا گیج شدم...
    هفت ماه حاضر نشد حتی باهام صحبت کنه... الان اگه احتمال این وجود داشته باشه که بخواد واقعا اقدام کنه. اگه من زنگ بزنم و جوابم رو مثل گذشته نده؟
    همسرم بهم گفته میخواد اقدام کنه بعد من زنگ بزنم بگم نگرانت شدم؟ چه فکری میکنه؟ دوباره خودش رو گم نمیکنه؟
    بهتر نیست اگه قراره با هم زندگی کنیم خودش پشیمون بشه؟
    حاصل سبزترین باور من برگ زردیست که از لای ورق های دلم می ریزد... مانده ام سخت غریب! دیگر از سبزترین حادثه ها می ترسم...!!!

  10. #8
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array

    RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar_1987
    واقعا گیج شدم...
    هفت ماه حاضر نشد حتی باهام صحبت کنه... الان اگه احتمال این وجود داشته باشه که بخواد واقعا اقدام کنه. اگه من زنگ بزنم و جوابم رو مثل گذشته نده؟
    همسرم بهم گفته میخواد اقدام کنه بعد من زنگ بزنم بگم نگرانت شدم؟ چه فکری میکنه؟ دوباره خودش رو گم نمیکنه؟
    بهتر نیست اگه قراره با هم زندگی کنیم خودش پشیمون بشه؟
    سحر جان.. خواهرم! اگر اون هم همين فكر رو بكنه كه هيچي...شما هر زودي جدا مي شين...
    نه عزيزم...يه كمي از بالا نگاه كن..چه خوبه كه خودش رو گم كنه وقتي ببينه تو دوستش داري... ولي مي دونم منظورت چيه نگراني روش زياد شه! نه نمي شه... دوست كه نيستين عزيزم! شوهرته... پاره تنت! زياد هم جدي نگير شوهرت رو... من احساس مي كنم يه فشار مختصر عصبي يا كاري او رو به اين روز كشونده كه بايد ريشه يابيش كني.. زنگ بزن بگو جفتمون خسته ايم... بيا يه مدتي راجع به موضوع حرف نزنيم...
    هيچ قولي نده... هيچ قولي نگير.. خودش پشيمونه! من بهت قول مي دم! منم مرد هستم بابا!
    اگر ديدي دار ه شلوغش مي كنه بهش بگو من ازت جدا نمي شم... تا يه دليل محكمه پسند و محكم بياري .. من دوست دارم زندگيم رو... بچه بازي نيست كه!( ولي شلوغش نكن)
    برو ببينم چي كار مي كني... خبرش رو بده! كوتاه مياد.. دوستت داره

  11. کاربر روبرو از پست مفید sci تشکرکرده است .

    sci (چهارشنبه 31 فروردین 90)

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 شهریور 92 [ 16:08]
    تاریخ عضویت
    1388-8-29
    نوشته ها
    120
    امتیاز
    4,088
    سطح
    40
    Points: 4,088, Level: 40
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    220

    تشکرشده 223 در 68 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم

    ممنونم sci دارم به نظرت فكر ميكنم
    هيچكس ديگه نظر نميده؟؟؟ لطفا راهنماييم كنيد.. اگه واقعا كار درستي بهش زنگ بزنم و با اينكه گفته اقدام ميكنم ابراز علاقه و محبت كنم بقيه هم تاييد كنن تا دوباره بينمون فاصله نيفتاده اينكار رو انجام بدم...
    همش ميگفت جدا بشيم من گفتم نه راضي نيستم اگه ميخواي خودت اقدام كن .. حالا كه اعلام كرده ميخواد اقدام كنه سعي كنم منصرفش كنم؟؟
    لطفا نظر بدين
    متشكرم
    حاصل سبزترین باور من برگ زردیست که از لای ورق های دلم می ریزد... مانده ام سخت غریب! دیگر از سبزترین حادثه ها می ترسم...!!!

  13. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: شوهرم بی دلیل میگه دوستم نداره، دوران عقدیم

    سحر عزیز موقعیت حساسی داری،
    گفتی که به آرامش رسیدی و به خودت مسلطی ، میشه بگی چطور شد که به این آرامش رسیدی؟
    ضمنا کارشناس های تالار رو خبر کن، اونها خیلی بهتر از ما می تونن راهنماییت کنن
    تو این موقعیت حساس اگر یه ذره اشتباه راهنمایی شی ممکنه خیلی ضرر بکنی

  14. 2 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (چهارشنبه 31 فروردین 90)


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو سایت همسر یابی اشنا شدیم به دوستم گفته خیلی دوستم داره نمی دونم دوستم داره یا نه
    توسط arshida در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 16 دی 96, 21:27
  2. تصمیم به طلاق گرفتم درسته تصمیمم؟
    توسط amir59 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 مهر 95, 22:38
  3. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  4. شوهر دوستم فوت کرده...خودکشی...چه کمکی میتونم به دوستم بکنم؟
    توسط یک زن در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 خرداد 94, 16:40
  5. پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: سه شنبه 31 اردیبهشت 92, 09:09

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.