به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 06 آبان 90 [ 01:02]
    تاریخ عضویت
    1390-4-22
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,222
    سطح
    19
    Points: 1,222, Level: 19
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بعد شنیدن نه دیگه هیچ انگیزه ای ندارم...

    سلام
    من دانشجوی مهندسیم و دیگه درسم داره تموم میشه. 22 سالمه. ترم 6 که بودم کم کم از یکی از دخترای هم رشته ای خوشم اومد. با وجود اینکه از چند ترم قبلش همدیگه رو دورادور می شناختیم، ولی از اون موقع به بعد من حس کردم دختر جالبیه و کم کم روش زوم کردم، توی رفتارش و ظاهرش و کاراش دقیق شدم. از این دخترایی بود که تو جمع زیاد حرف نمی زنن و با پسرا هم رابطه خاصی نداشت. با این وجود من سعی کردم به بهانه های مختلف بتونم باهاش کم کم رابطه برقرار کنم. البته نه در مورد ازدواج و علاقه و این جور چیزا بلکه حرفای درسی و دانشگاهی بود. یعنی چون شناختم ازش کم بود و فقط یه حس خیلی خوبی بهش داشتم، سعی کردم بیشتر بهش شناخت پیدا کنم ولی رابطه برقرار کردن باهاش خیلی سخت بود هم به خاطر اخلاق اون و هم چون من هیچ تجربه قبلی نداشتم و اون موقع شناختم از دخترا خیلی ضعیف بود. حتی تونستم از راه های مختلف اطلاعات محدودی در مورد خانوادش به دست بیارم. روز به روز علاقم بهش بیشتر شد. خیلی با هم کلاس داشتیم، خیلی همدیگه رو می دیدیم ولی من هیچ حرفی از علاقم بهش نمی زدم. چون از یه طرف با خودم فکر می کردم خیلی از شرایط ازدواج رو ندارم، سنم کمه، بچه به نظر می رسم، هنوز درسم رو تموم نکردم. تازه خونه ما شهرستانه و من تهران درس می خوندم و از این جور چیزا... مشکل دیگه ای که وجود داشت این بود که من و خانوادم مذهبی هستیم. این دختر خانم هم نه اینکه بی قید باشه ولی راحت تر از من بود. حجابش بد نبود ولی معمولا مانتوهای کوتاهی می پوشید و یه ذره از موهاشم بیرون بود ولی در کل ایمانش به خدا خیلی زیاد بود. اینو من کاملا متوجه شدم. برای من خیلی مهمه که طرفم خیلی تحت تاثیر جو جامعه نباشه، حلال و حرام براش مهم باشه و از این لحاظ یه خورده به شک افتادم که نکنه این دختره خیلی قرتی باشه یا نتونه با بعضی از اخلاقای مذهبی من کنار بیاد. اینا رو گفتم که فک نکنین من چشممو به روی همه چی بسته بودم و تفاوتهامون رو نمی دیدم. اما همون طور که گفتم علاقه من هر روز شدیدتر می شد. تصمیم گرفتم بدون اینکه رسمن بهش بگم،یه رفتارایی نشون بدم که خودش کم کم متوجه توجه غیرعادی من بشه و بعد از روی رفتار اون بفهمم که چراغ سبز نشون میده یا نه. و اگه مثبت بود، رسمن جلو برم. (شاید مهمترین اشتباهم همینجا بوده!) از اینجا بود که دیگه بچه بازی هام شروع شد، دو تامون توی فیسبوک بودیم، براش کامنت می ذاشتم، لایک می کردم، بهش خوب سلام می دادم و حتی گاهی خیره می شدم . از اونجایی که فوق العاده باهوش بود حدس می زدم که دیگه متوجه شده باشه. اونم رفتارش خیلی خوب بود. حتی یه دفه سر کلاس یه طوری نگاه کرد که دوست من بعد از کلاس بهم گفت، امروز فلانی همش حواسش طرف تو بود. منم فوق العاده خوشحال شدم . اما بازم به خودم گفتم ممکنه این فقط یه هوس زودگذر باشه، اگه بعد پشیمون بشم چی؟ و از اونجایی که شنیده بودم عشق های آتشین خوب نیست که به ازدواج بینجامند، به خودم گفتم بیشتر صبر می کنم. تابستون نمی بینمش. اگه دیدم بازم علاقه وجود داره خوب دیگه می رم و بهش می گم ضمن اینکه می تونم بازم بهتر بشناسمش دورادور. ولی تو همه ی این مدت دائما بهش فکر می کردم .خلاصه سرتونو به درد نیارم. دیگه این قدر این بچه بازی هام زیاد شده بودن که الان هر موقع بهشون فک می کنم خودم بدم میاد. چندشم میشه. اما اون موقع اصلا متوجه نبودم که دخترا از این گیر دادنای الکی خوششون نمیاد، متنفرن. بعد از تابستون که برگشتم، دیگه رفتار اون به خوبی سابق نبود. منم گیج بودم که چرا این این طوری شده، حتی گاهی جواب سلام نمی داد. خلاصه خیلی گیج بودم. بعد از یه مدتی و از توی فیسبوک متوجه شدم که ای داد بیداد، این دختره یک سال و نیم از من بزرگتره. بازم خودم رو توجیه کردم و گفتم شاید اشتباه وارد کرده و این هم هر چند شکم رو پررنگ تر کرد ولی بی خیالم نکرد. به خاطر شرایط درسی خاص اون ترم (برای دو تامون) یه ترم دیگه هم فقط با فکرش سر کردم. اونم بعد از یه مدتی بهتر شد. تا اینکه بالاخره اخیرا بهش گفتم. معلوم شد دلیل عوض شدن رفتارش یه سوء تفاهمی بوده که اون فکر می کرده من یه کاری رو کرده بودم، ولی وقتی من صادقانه بهش گفتم که من اون کار خاص رو نکردم و راست هم گفتم ، اون هم به راحتی پذیرفت و گفت که من به خاطر اون مسئله ی خاص ازت نفرت پیدا کرده بودم ولی حالا که فهمیدم سوء تفاهم بوده دیگه نفرتی در کار نیست. ولی جدای از این مسئله نمی تونم به شما به عنوان شوهر فکر کنم و دوست ندارم حس خاصی به من داشته باشین. خلاصه اینکه غیر مستقیم بهم نه گفت. اما دلیل خاصی هم نگفت. ضمنا معلوم شد که ایشون واقعا یک سال و نیم از من بزرگ تره ولی خودش زیاد تاکیدی روی این نکرد. ولی من حس کردم با توجه به رفتارهایی که از من دیده و این مسئله هم تشدیدش کرده، به من به چشم یه بچه نگاه می کنه.
    دیگه دنیای من عوض شد، همه چیز برام تیره و تار شد. چون برای اولین بار یه گفتگوی طولانی با هم داشتیم و خیلی هم خوب برخورد کرده بود، علاقم بهش بیشتر هم شده بود. حتی خیلی از تردیدهام برطرف شده، اما اون بهم نه گفت.اما اون فوق العادس، من به این ایمان دارم، خیلی خیلی مهربونه. فوقالعاده باهوشه. الان همش حسرت می خورم ،احساس بی عرضگی در زدن مخ یه دختر می کنم. با تماوم وجود از خودم بدم میاد. حس می کنم هیچ جذابیتی برای دخترها ندارم. هیچ چیزی ندارم که دل یه دختر رو خوش کنه. از قیافم بدم میاد. از هیکلم بدم میاد. از رفتارام بدم میاد. همش به دوستام نگاه می کنم و می گم ببین بقیه پسرا چقدر راحت رادن زندگی می کنن، شادن، عاشق نمی شن. این قدر به یه دختر وابسته نمی شن. اما تو این قدر ضعیف و احساساتی هستی که خودتو بدبخت کردی. یعنی فکر می کنم با بقیه پسرا خیلی فرق دارم. حس می کنم خیلی بچه ام .قبول دارم سنم هنوز کمه ولی فکر کردن به اینکه هنوز بچه ای اعصابمو خورد می کنه. من توی درسم و دانشگاه آدم خیلی موفقی بودم و از این نظر خیلی ها حسرتم رو می خورن. با وجود همه این مشغله ها توی همین مدت توی درسم موفق بودم و الان هم می تونم ارشد رو ادامه بدم. ولی به خودم می گم، این چیزا که برای دخترا مهم نیس، مهم پول و تیپ و جذاب بودن و مرد بودن یه پسره که تو هیچ کدومشون رو نداری. مهم اینه که چه طوری بتونی یه دختر رو جذب کنی که تو بلد نیستی و نمی تونی؟ مطمئنم که هیچ وقت دختری به این خوبی نمی تونم پیدا کنم. بعضی موقع ها می گم حتما من یک گناهی کردم که خدا نعمت این دختر رو از من گرفت.. دیگه تمرکز سابق رو تو کارا ندارم. برای کار کردنم، لذت بردن از زندگیم انگیزه ای ندارم. همیشه به این مسئله فکر می کنم. همه ی زندگیم شده این مسئله. همش با خودم می گم حتما من یه ایراد بزرگ دارم که اون دختره منو دک کرد. همیشه میگم کاش یه دختری پیدا می شد که موفقیتامو می دید، نقاط مثبتم رو می دید، به من دل می بست. قلبش برام می تبید، نگرانم می شد. خواهش می کنم دوستان باز نگن خوب تنهاییاتو با دوستای پسرت پر کن. اینو دیگه هر کسی می تونه بفهمه که یه دختر که آدمو واقعا دوس داشته باشه، چقدر می تونه به آدم انرژی بده، چقدر آدمو رشد بده، چقدر به آدم آرامش و تمرکز بده. اما یه دوست هم جنس هرگز و هرگز نمی تونه این کار رو بکنه.
    حالا من چطور می تونم که به یه حس خوب ولی واقعی از خودم برسم، انگیزۀ کار و زندگی زیادی پیدا کنم. ولی به هیچ وجه دنبال یه حس خوب کاذب نیستم یعنی نمی خوام الکی دل داری داده بشم.. دوس دارم اشکالاتمو بدونم، اگه آدم داغونی هستم بفهمم. دوس دارم بفهمم تو مسیر این علاقه من چه اشتباهی کردم؟ آیا هنوز خیلی زوده که به ازدواج فکر کنم و هنوز بچه ام و شخصیتم کامل نشده؟ اگه این طوریه پس با این حس شدید نیاز چه کار کنم؟ من واقعا به یکی که دوسم داشته باشه نیاز دارم. یعنی این یه حس کاذبه؟ آیا من واقعا شرایط ازدواج رو ندارم ؟
    ببخشید این قدر روده درازی کردم، تازه خلاصه کردمش

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 12 شهریور 90 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1390-3-25
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    1,613
    سطح
    23
    Points: 1,613, Level: 23
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 66 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بعد شنیدن نه دیگه هیچ انگیزه ای ندارم...

    سلام دوست عزیز
    من نظر کارشناسی نمی تونم بدم اون کارو حتما دوستانی که در این زمینه تجربه و تخصص دارن براتون انجام می دن اما به عنوان یه دختر که دو سه سالی از شما بزرگترم و این روزها رو گذروندم نظرمو بهتون می گم
    عموم دخترا به هیچ عنوان از پسری که تو خط مخ زنی و این صحبتها باشه خوششون نمیاد برعکس از کسی خوششون میاد و به خصوص برای زندگیشون انتخاب می کنن که صادق باشه و قابل اعتماد به جای اون مخ زنی که شما گفتین
    اگر می خواین برای دخترا جذاب باشین سعی کنید مودب و باوقار باشین و حواستون به درس و کارتون باشه سعی کنید با دخترا در حد متعادل مودبانه و با احترام رفتار کنید قاطی شدن با اونا و اینکه سعی کنید خودتونو وارد جمع اونا کنین ورفتارهای اینطوری بیشتر دخترا فراری می ده

    به فکر ازدواج نباشین چون دختر عاقل و فهمیده ای که شما می خواین انتخاب کنین و زندگی پایدار و خوبی باهاش داشته باشین تو این سن شما اصلا حاضر به ازدواج با شما نمیشه که اگرم بشه جز سختی و پشیمونی چیزی نداره
    در مورد اون خانم بهتره به خودتون زمان بدین مثل یه دوره سوگواری می مونه غمتون رو بریزید بیرون بعد از یه مدت می بیینیید که چطور کم کم اروم میشین واقعیت اینه که این ازدواج برای شما اصلا مصلحت نبوده هم با توجه به سن و شرایط خودتون هم اختلاف سنیتون پس باید از اون خانم ممنون باشین که راه درستو رفته و جلو پای شمام گذاشته.
    بهترین راه برای شما اینه که با همه توانتون درس بخونین که این از هر چیزی مهمتره و اگر تو تحصیلتون موفق باشین و پیشرفت کنین و از نظر روحیم فرد صادقو قابل اعتماد و متین و باوقاری باشین باید بگم که ارزوی هر دختری خواهد بود
    موفق باشید

  3. 4 کاربر از پست مفید bahareh.v تشکرکرده اند .

    bahareh.v (پنجشنبه 23 تیر 90)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 06 آبان 90 [ 01:02]
    تاریخ عضویت
    1390-4-22
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,222
    سطح
    19
    Points: 1,222, Level: 19
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 78
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بعد شنیدن نه دیگه هیچ انگیزه ای ندارم...

    خیلی ممنون خانم bahare
    حرفهاتون خیلی خوب بودخیلی منطقی. ولی با این حرفتون که هیچ دختر عاقل و فهمیده ای یا یه پسر تو این سن حاضر به ازدواج نیست خیلیی مخالفم. جدای از بحث خودم به طور کلی فکر نمی کنین اینکه به یه پسر تو این سن می گیم ازدواج که زوده یه هفت هشت سالی صبر کن، دوست دختر هم که بده ، عواقب داره (البته منم مخالفم با داشتن دوست دختر) فکر نمی کنین این حرفا یه جورایی سرکوب نیازها و غرایض یه آدمه و تبعات خیلی بدی داره که دارین با چشم خودتون توی جامعه می بینین. البته منم قبول دارم ماها نسلی هستیم که حالا به دلایل مختلف توانایی ها و عواطف و فهم و همه چیزمون منتاسب با نیازهامون بزرگ نشده، ولی آیا راهش اینه که بگیم سرت گرم کار خودت باشه، به این کارا هم کاری نداشته باش. معذرت می خوام که این طوری می گم ولی به هر حال نیازهای آدمهایه واقعیت غیر قابل انکاره، شما به یه آدمی که از تشنگی داره می سوزه می تونی بگی برو سرت تو کار و درست باشه بی خیال تشنگی ؟!

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 دی 91 [ 15:28]
    تاریخ عضویت
    1390-4-13
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,243
    سطح
    19
    Points: 1,243, Level: 19
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 32 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بعد شنیدن نه دیگه هیچ انگیزه ای ندارم...

    سلام برادر من
    به نظر من بهترین کار اینه که شما دیدتونو نسبت به دخترها عوض کنید
    من دختر به این معیارایی که گفتید اصلا توجه نمیکنم
    شاید اگه از همون دختر هم مکی÷رسیدید دلیل نه گفتنش را دلیلی بهتون میگفت که حتی فکرشو نمیکردید.وقتی ادم نمیدونه ایرادش کجاست نمیتونه اونو برطرف کنه .
    سطح دیدتون خیلی خیلی پایینه و واقعا شما دختراهارو نمیشناسید.
    فقط چیزهایی رو شنیدید اونم ادمهایی میگویند که شکست خوردند و باید دانست همه مثل هم نیستند.
    دیدتونو تغییر بدید و وسیع کنید.
    اگه واقعا دنبال عشق حقیقی هستید پس به خدا بسپارید نه اینکه ضعف نشان دهید.
    عشق واقعی در رابطه با چند دختر به وجود نمیاید.
    من خوب نمیتونم صحبت کنم اما امیدوارم منظور اصلیمو فهمیده باشید.
    زنده باشید برادرم

  6. کاربر روبرو از پست مفید tanha-lz تشکرکرده است .

    tanha-lz (پنجشنبه 23 تیر 90)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 دی 91 [ 19:53]
    تاریخ عضویت
    1390-3-15
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,501
    سطح
    22
    Points: 1,501, Level: 22
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    127

    تشکرشده 126 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بعد شنیدن نه دیگه هیچ انگیزه ای ندارم...

    سلام دوست عزیز
    ببین این احساسی که داری طبیعیه و فقط چارش اینه که یه مدت زمان بهش بدی تا رفع بشه(حست نسبت به اون دختر رو میگم)
    خیلی از ادم ها این احساس رو تجربه میکنن
    حس عاشق شدن بدون شناخت
    توی نوشته هات خیلی خیلی از دختر مورد علاقت تعریف کردی
    ولی بازم از نوشته هات بر میاد که رابطتون در حد شناخت واقعی نبوده و دورادور بوده
    اخه چطور تونستی بفهمی که اینقدر دختر خوبیه
    البته من نمیگم بده یا خوبه هاا
    میگم ایشون رو توی ذهنت بزرگ کردی
    حالا که بهت جواب منفی داده دیگه بهش فکر نکن
    باید صبر کنی
    من نمیگم بچه ای یا زمان ازدواجت هست یا نه
    ولی فعلا که جواب منفی گرفتی پس چاره ای هم نداری جز صبر کردن
    ببین این که میگی دخترا از تیپ و پولو این چیزا خوششون میاد در مورد بعضی ها درسته
    ولی دختری که این چیزا براش ملاک باشه به درد ازدواج و رسیدن به ارامش و اون حسی که تو دنبالش هستی نمی خوره
    سعی نکن خودتو تغییر بدی تا جوری بشی که دختر های ظاهر بین خوششون بیاد اون وقت بعد یه مدت خودتم دیگه خودتو نمیشناسی
    همیشه میگم کاش یه دختری پیدا می شد که موفقیتامو می دید، نقاط مثبتم رو می دید، به من دل می بست. قلبش برام می تبید، نگرانم می شدبه نظر من این حست خیلی قشنگ و واقعیه و خیلی از دخترا هستن که واسه این چیزا ارزش قائلند
    به نظر من ادم داغونی نیستی اصلا و اشکال خاصی هم نداری بچه هم نیستی
    این احساس نیاز به هم صحبت از جنس مخالف هم الان به خاطر جواب نه شنیدن اینقدر گنده شده برات
    اگرنه میتونی به راحتی صبر کنی و سرتو گرم کنی تا نیمه گمشده واقعی تو پیدا کنی
    به عنوان اولین گام باید بشینی معیارهاتو برای خودت لیست کنی ببینی واقعا چه جورادمی میخای توی زندگیت باشه
    درست هم که داره تموم میشه، انشالله کار خوبی هم بعدش پیدا میکنی
    و بعدهم با خیال راحت هم از جهت مالی هم از جهت اینکه معیارهات واقعیه دنبال همسرت میگردی
    فکر نکنم این مراحل زمان زیادی هم ببره
    در هر صورت فعلا باید صبر کنی
    این شعر هم تقدیم به تو:

    پرس پرسان می كشیدش تا به صدر گفت: گنجی یافتم آخر به صبر

    صبر تلخ آمد، ولیکن عاقبت میوه ی شیرین دهد، پر منفعت


  8. 2 کاربر از پست مفید khoda khaili mehrabone تشکرکرده اند .

    khoda khaili mehrabone (پنجشنبه 23 تیر 90)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 مرداد 90 [ 03:54]
    تاریخ عضویت
    1390-4-18
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    1,184
    سطح
    18
    Points: 1,184, Level: 18
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: بعد شنیدن نه دیگه هیچ انگیزه ای ندارم...

    سلام دوست عزيز

    منم مثل شما توي دوران ليسانس از يكي از دختر هاي همكلاسيم خوشم اومد و رفتم جلو و جواب نه هم شنيدم.و البته بسيار بسيار ناراحت هم بودم. منم فكر مي كردم كه اگه مثلا فلان كارو نكرده بودم الان اينطوري نمي شد و يجورايي خودم رو خيلي سرزنش مي كردم و البته بشدت ناراحت بودم.اينم بگم كه خيلي هم به دختره گير دادم و....
    الان خدارو شكر ميكنم كه همچون ازدواجي سر نگرفت. (البته اينم بگم كه سن دختره از من بزرگتر بود).
    اوايلش ادم حس بسيار بدي داره ولي بعد خيلي بهتر مي شي و كم كم اون حس بد به صفر ميل ميكنه.فعلا تمركزت رو بزار روي درس و انشا الله مراحل بالاتر تحصيل و ...
    پيروز باشيد

  10. کاربر روبرو از پست مفید ehsan_2010 تشکرکرده است .

    ehsan_2010 (پنجشنبه 23 تیر 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 فروردین 93, 08:09
  2. من نفرت انگیزم
    توسط shilaa در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 50
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 بهمن 92, 15:14
  3. هدف و انگیزه؟!!؟از کجا بیارم؟!؟
    توسط tanin-91 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 16 دی 92, 21:16
  4. خیلی تنهام انگیزه ای واسه بودن ندارم
    توسط مرمر تنها در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 09 آذر 92, 18:44
  5. مردایی که می گن دختر باید ریزه میزه و کوچولو باشه ،دروغ می گن؟؟؟؟
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 55
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 91, 16:44

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:49 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.