دعوای پدر و مادرم منو دیوانه کرده!

[sina_vel]

سلا به همه، من عضو جدید این سایت هستم و یه مشکل بزرگ دارم!!!

پدر و مادرم 26 سال است که ازدواج کرده اندو من 20 ساله هستم. دانشجوی رشته کامپیوترم
پدر و مادرم همیشه در حال دعوا کردن هستن و همیشه یکیشون میاد پیش من و بد اون یکی رو میگه! منم از روی احساسات عمل می کنم و یا دخالت نمیکنم یا همیشه طرف مادرم رو می گیرم! آخه مادرا حساسن و لطیف ...

من از 17 سالگی دستم تو جیب خودم بوده و الانم که دانشگاه میرم ترمی 1 میلیون بابت دانشگاه می دم!!! بابام حاضر نیست پولش رو بده ... نمیخوام بگم خیلی کار بزرگی کردم اما تو زندگیم یه بار به خرید پوشاک نرفتم چون هرچی در اورم دادم بابت مخرارج تحصیل...
مگه اینکه تولدی .. مسافرتی چیزی میشه برام میارن....

تا میخوام درس بخونم اینا فریاد میزنن.. میان تو اتاقم... نمی تونم کاری کنم! خسته شدم! اصلا نمیتونم ببینم میخوان طلاق بگیرن! جالبیش اینه که طلاق هم نمیگیرن!

مامانم خیلی تنهاس هیچ کس رو نداره ( فامیلاش که نامردن ... بابا مامانش هم فوت کردن )
من نمیتونم ببینم بعد طلاق برا مامانم چی پیش میاد!

حاضر هم نیستن بریم مشاوره که مشکلشون حل شه! بابام ته بد بین و خود شیرین کن!!!
یه مهمونی میریم کوفتمون میشه!!!! مثلا تو ماهوواره داره یه زن زیبا رو نشون میده! جلو همه میگه زن چه خوشگله و مامانم که خیلی بدش میاد و دعواشون میشه!
یا یه جا دیگه مامانم جلو همه میگه شوهرم عرضه خونه خریدن نداره و هنوز خونه نداریم!!!

اگه کمکی میتونین بکنین ، خوشحال میشم گوش بدم!!!

[فرشته مهربان]

sina_vel گرامی

سلام و خیر مقدم به شما ، ورودتون به تلار همدردی را گرامی میداریم

دوست عزیز

می دونم که شرایط ناخوشایندی دارید و قطعاً نیاز به آرامش در منزل را احساس می کنید .

آفرین بر شما که با وجود شرایط سختی که دارید ادامه تحصیل داده و خود نیز تأمین کننده هزینه آن هستید . مایلم بپرسم :


شما چند فرزند هستید ؟

چه مدته پدر و مادرتون این وضعیت را دارند ؟ آیا از همون ابتدای ازدواج همینطوری بودند ؟

آقا سینای عزیز

شما به خوبی تونستید از نظر مالی خود را از وابستگی به پدر برهانید و با این شرایطی که گفتید درس خوندید و دارید ادامه تحصیل می دهید ، این یعنی اینکه شما مستعد این هستید که با مهارتهایی که به دست میاورید بتوانید با این شرایط هم شاداب و موفق باشید . ما نمونه هایی در همین تالار داشته و داریم که وضعیت و شرایط زندگیشون خیلی بدتر از این بوده اما روی پای خود ایستادن ، تسلیم شرایط نشدند و با در پیش گرفتن راه سازگاری مثبت روحیه خود را به خوبی حفظ کرده اند، و به موفقیتهای خوبی هم رسیده اند ، ( نمونه اخیریش را در تاپیک نمیدونی چه تلخه وارث درد پدر بودن... ببینید )

مطمئنم شما هم این توان و ظرفیت را دارید که از این شرایط در جهت خود ساخته بودن استفاده کنید و فردی موفق و الگو شوید ( نشان داده اید که می توانید )

سعی کنید :

* در کار پدر و مادر هم بهتره دخالت نکنید ، اما احترام و محبت بههر دو را در هر موقعیتی داشته باشید .

* با افراد مطمئن و سالم و با نشاط و امیدوار در ارتباط باشید ، ورزش را از نظر نگذرانید ، و اوقات خود رابا برنامه های مفید پر کنید .

* در هنگامه درگیری پدر و مادر در محیطی که با هم در جدل و درگیری هستند قرار نگیرید و سعی کنید نشنوید .

* پیشنهاد می کنم خود نزد مشاور بروید و برای تقویت روحیه و آموختن مهارتهای مناسب با این شرایط کمک بگیرید .

موفق باشید

[sisili]

سلام و خوش اومدی
خواستم به حرفای فرشته مهربون این و اضافه کنم که بعد از رفتن پیش مشاور و اموختن مهارتها خودتون و به پدر نزدیک کنی تاکید می کنم به پدر نه مادر و مهارتهای زندگی و به او بیاموزید البته کاملا غیر مستقیم .
غیر مستقیم بهش بفهمونید که هم شما و هم مادر نیاز به ارامش دارید و این ارامش و پدر خانواده باید به وجود بیاره.
دعوای پدرو مادر تون از جنس ندوم کاریه. یعنی بلد نیستن همسرشون و از هم راضی نگه دارن و تو لج و لجبازی افتادن اگه خودشون مشاور می رفتن که عالی بود . حتی اگر پدرتون راضی می شد با شما خیلی دوستانه برید مشاور و مشکلات و حل کنید بازم عالی بود.
به هر حال با همین رویه که در دعوهاشون دخالت نمی کنید با پدر یک دوستی مردونه بوجود بیارید مثلا برین کوه و در اوج صمیمت بحث مشاور و یا اوخته هاتون از مشاور و بهش انتقال بدید.
با مادر هم صمیمی باشید و ازش دلجویی کنید تا احساس تنهایی نکنه.
موفق باشید

[elnaz67]

مشکلت شبیه مشکله منه
درکت میکنم
خیلیییی موقعیت بدیه

[sina_vel]

ممنون از همتون که وقت گذاشتید و خوندید و منو راهنمایی کردید..یک دنیا ممنون ازتون

من فرزند دوم خانواده ام و یه خواهر 24 ساله دارم که ازدواج کرده!

والا از اول ازدواجشون اینطور که میگن مشکلاتی داشتن! مشکلات مادر شوهر و عروس

متاسفانه خانواده پدرم امروزی هستن و روشن فکرن و مامانم خیلی معتقد و نماز خون ... خیلی اینجوری نیست که چادری باشه ... فرض کنید زن عمو من تو خونه مادربزرگم با یه تاپ و بدون روسری جلو بابای من مییشینه و مادرم جلو عموم روسری سرشه! که همین رفتار ها باعث بیشتر دعواهاشونه! ( آره تو با زن برادرت میگی میخندی از این حرفا...)

متاسفانه بابام به هیچ کس اعتماد نداره جز من..چون پسرم! به دخترش بی اعتماده .. به زنش هم همینطور! در صورتی که مادر من خیلی با خداست و اگرم جایی تنها بره من 100000% مطمئن هستم دنباله کاره دیگه ای نیست.. بابام دوست داره با مسخره کردن مامانم جلو زنهای دیگه... خودشیرینی کنه و حواص اونا رو به خودش جلب کنه :|

من نمیدونم چیکار کنم که اینکارو نکنه! روم نمیشه باهاش صحبت کنم...اگر حرفی بزنم میگه تو از رو احساسات حرف میزنی از رو منطق حرف بزن... تو اون موقه ها نبودی...

[فرانک1389]

سلام اقا سینا
بابت پشتکارت بهت تبریک میگم
خیلی سخته تو چنین شرایطی درس خوندن و تمرکز داشتن و خودرو به اون راه زدن!
تا حالا نشون دادی که میتونی در ادامه هم موفق باشی و بتونی به خودت و اطرافیانت هم کمک کنی.
همین مشورت گرفتنت یعنی اینکه نمیخوای در آینده مشکلاتی مثل پدر و مادرت داشته باشی ، این یعنی خودخواه نبودن و برای دیگران و نظراتشون هم ارزش قائل شدن و یعنی داشتن روحیه کمک به دیگران و مقدس دانستن خانه و خانواده و روابط خانوادگی و ...

هرچی بیشتر خودتو درگیر کنی بیشتر آسیب می بینی و کمتر میتونی به خودت و والدینت کمک کنی .
منظورم این نیست که رهاشون کنی به حال خودشون .منظورم اینه که وقتی اونها درگیر میشن شما سعی کن طرف یکیشون رو نگیری و روبروی اون یکی نایستی چون اوضاع بدتر میشه !
اگه موقعیتو ترک کنی هم به نفع خودته هم پدر و مادرت چون اینجور دعواها با حضور دیگران حتی فرزندان کشدار تر میشه و حادتر ،
اما به نظر من وقتی اونها دعوا میکنن تو سعی کن با رفتارت نه گفتارت بهشون نشون بدی که از یان کارهاشون خوشت نمیاد و بیزاری اما به خاطر حقی که به گردنت دارن احترامشون رو نگه میداری و چیزی نمگی!
اینجور موقعه ها چیزی نگو اما میتونی مثلا با اخم کردن و ترک کردن موقعیت نارضایت خودتو از این کارها شون نشون بدی.
و درعوض وقتی خوشحال هستن و دعوایی درکار نیست، تو هم خوشحال باش و صحبتی بکن یا کادویی هرچند از لحاظ مادی کم ارزش اما با محبت بهشون بده یا شاخه گلی بخر بذار تو گلدون یا تلوزیون روشن کن بجای ماهواره!
و پیششون بمون نرو اتاق دیگه ای تنهایی و اونها رو هم تنها نذار تا بهانه دستشون نیوفته

موفق باشید

آقا سینا
منظور پدرت از اینکه میگه : تو اون موقعه ها نبودی چیه ؟
تا حالا ازش پرسیدی مگه اون موقعه ها چه خبر بو.ده ؟
یا اینگه چرا به دخترش و زنش اعتماد نداره ؟
ایا در گذشته یکیشون یا بزرگترهاشون از این ازدواج ناراضی بوده؟

[sina_vel]

ممنون فرانک عزیز بابت راهنماییت!

منظور پدرم از اون موقعه ها اینه که من 3-4 سالم بوده! یا تازه بدنیا اومده بودم!

والا من نمیدونم اونا تو جونیشون چه کار کردن !!! میدونین چیه! واقعا همو دوست ندارن..فقظ ظاهریه!!
در طول هفته 3 روز خوبن باهم.. 4 روز دعوا!

نمیدونم واقعا قضیه چیه!!! اگه بخوام از هرکدومشون بپرسم دروغ بهم تحویل میدن!!! تازه گذشته ها گذشته! آدم نباید تقاص کارایی که تو جونیش کرده رو بده !!! 25 سال گذشته!!!

مادرم بعضی وقتا به پدرم کناییه میزنه که دنبال رفیق بازی بودی و ما هنوز خونه نداریم!!!

آخه میدونین بابام تو یه شرکت خصوصی مدیر عامل بود! دوستاش ازش پول میخوان! اونم 20 میلیون از پول شرکت رو میده اونا! 3 نفر بودن!!! بدونه هیچ چک یا ضمانتی!!! اونا هم در میرن و ما مجبور میشیم خونمون رو بفروشیم!!! تازه بابام هم از سر کار اخراجش کردن!!!
اما خداییش بابام هم فهمیده بود چیکار کرده و پشیمون بود... ببخشید اینطوری میگم!!! مثه سگ کار می کرد تا خرجیمونو جور کنه!!! یه جوررایی دلم براش میسوزه! اما مامانم اونقدر بهش گفت پول هارو نده دوستات فرار میکنن میرن! اما بابام گوش نمیکرد و این بلا سرش اومد! برا همین هی تا یه چیزی میشه! مامانم بحث اون موقه رو میکشه وسط..پدرم خیلی ناراحت میشه!!! البته مامانم هم خیلی صبوری کرده و پای بدبختی بابام نشسته! تعریف میکرد! خونه اجاره ای میشستن تو تهران با یه فرش و پتو زندگی میکردن! خدا رو شکر الان خیلی وضعیت بهتر شده! اما هنوز خونه نداریم! متاسفانه من پول دانشگاه رو قسطی میدم و پسندازی ندارم!

خانواده هاشون به این ازدواج راضی نبودن! میدونین! پدر مامانم بزور مامانم رو زن بابام کرده! اون موقع ها مخصوصا تو خانواده مادریم.. دخترا حق انتخاب نداشتند و با خانواده بابام همسایه بودن! برا همین زنش شده بود! ناراضی نیست اما این مشکلات هم داریم!! خونمون کوچیکه صدا همجاش میره!! بعضی وقتا کتاب تو دستم میگرم میرم تو این سرما درس میخونم!! باور کنین هیچی نمی فهمم... همش فکر میکنم نکنه بابام بلایی سره مامانم بیاره یا ناقصش کنه!

دعواشون که میشه بابام مامانم رو تو خونه حبص میکنه یا میگه پرتت میکنم از خونه بیرون آواره شی!!!
چون میدونه مامانم هیچ کس رو نداره از نقطه ضعفش استفاده میکنه!

نمیدونم..فیلم آتش بس رو دیدین یا نه .. اما بابام مثه گلزاره رفتارش تو فیلم!!! یعنی مامانم داره میره مهمونی زنا فقط توشن! بابام تو مغزش فک میکنه اونجا مرد هم هست... اعتماد 0

[lord.hamed]

سلام آقا سینا

دوست خوبم به سایت ما خوش اومدی .


دوست خوبم اگر می خواهی کمک کنی باید اول اعتماد سازی کنی .

از زمان های آزادی که داری باید استفاده کنی . ( حتی اگر یک دقیقه باشه )

وقتی با مادرت تنها هستی باید باهاش صحبت کنی اما نه بطور مستقیم .
اول از همه سعی کن باهاش دوست بشی و بهش نزدیک بشی تا بتونی روابط عاطفی تری برقرار کنی .

مادر و پدرت به لحاظ عاطفی هنوز بعد از گذشت این مدت نتونستن یک کانال مشترک برای برقرای ارتباط بین خودشون ایجاد کنند .

از طرفی هم نمیتوان گفت ازدواجی کاملا ناموفق داشته اند . چون بعد از این مدت هرطوری بوده کنار هم زندگی کردند .

همیشه دعوای بین زن و شوهر وجود داره و اینکه بشه همیشه در صلح و آرامش باشند ، کمی کمال گرایی به حساب میاد .

پسرکم ، همانطوری که در بالا گفتم سعی کن اول با مادرت روابط بهتر و روان تری داشته باشی .

ایجاد این روابط اصلا به طرفداری از مادرت در دعواها قوت نمیگیرد .

بهترین گزینه ترک محل دعواست . مثلا به هوای کپی گرفتن جزوه یک ربع از خانه برو بیرون ( موقع دعوا )

* وسط دعوا که دیگه اوج گیس و گیس کشیه ، یدفه برو بگو : بابا - مامان من دارم میریم بیرون خودکار بخرم ، شماها چیزی نمیخواین ؟ )

سعی کن با یه حرکت قشنگ هم عادی جلوه دادن ترویج بدی هم بی توجهی خودت و هم بی مورد بودن دعوا !

چون با دخالت تو ، به فرض مادرت پیش خودش میگه ببین ؛ میبینی حق با من بود سینا هم تایید کرد و یا برعکس پدرت همچین فکری رو بکنه !



سعی کن با اندک پولت روحیه خونه رو عوض کنی برای مامیت گل بخر و یا ...... و برای پدرت هم همینطور .......

اصلا خودت رو نه طرفدار نشون بده و نه بیطرف !

کارت به کار خودت باشه !

اما.......

این بیطرفی و بیخیالی رو باید از جای دیگه کنترل کنی :

همن ارتباط تنگاتنگی که گفتم هم با پدر و هم با مادر اما دور از چشم هر کدومشون .

بعد از اعتماد سازی ، برو سراغ تعریف و تمجید !

سعی کن هرکدومشون رو به چشم همدیگر خوب جلوه بدی .

از هر کدوم تعریف کن اما نه جلوی خوشون .

باید سعی کنی حس خوب بودن و خوب دیدن و خوب جلوه دادن رو در هر کدومشون زنده کنی .

داداش سینا خلاصه باید وقت بذاری . اصلا هم خسته نشو .

هر وقت هم دلت گرفت بیا اینجا و با ما درد و دل کن اما توی خونه اصلا اخم هم نکن .

ای به قربانت سینا جانکم .

[sina_vel]

مرسی حامد جان!

من تمام سعی خودم رو میکنم!!! امیدوارم بتونم از پس این مشکلات با یاری اول خدا بعدش شما دوستان خوبم بر بیام

یک دنیا ممنون از همتون..مطمئن باشید اگر خبری شد یا اتفاق دیگه ای افتاد .. بی خبر نمیذارمتون

[elnaz67]

به نظر من یه مشکلی که بعد این همه سال حل نشده مسلما در آینده م حل نمیشه.
من نمیدونم چا بعضی زن و شوهرا دوست دارن عذاب بکشن(نمونه ش خانواده خودم)
خوب طلاق بهترین راه حله به نظرم
نظر بقیه دوستان چیه؟؟
(چون مشکل خودم تقریبا همینه خیلی دوست دارم بدونم این بحث به کجا میرسه)