به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 دی 89 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1389-10-08
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,695
    سطح
    23
    Points: 1,695, Level: 23
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تردیددر دلبستگی و علاقه یا عادت و وابستگی

    سلام
    من حدود یک سال پیش با خانومی تو اینترنت آشنا شدم
    اوایل در همون حد ایمیل بود
    چهار ماه پیش مادرم فوت کرد و خیلی بهم ریخته بودم و اصلا به ایمیلها سر نمیزدم
    که یه ایمیل فرستاد و گفت که خیلی نگرانه منه و ازم شماره خواست تا اونجوری ارتباط داشته باشیم و از حالم با خبر بشه منم شماره بهش دادم
    خیلی تو اون موقعیت بهم روحیه داد
    بعد از یه مدت ازش خواستم یا این ارتباطو قطع کنه یا جدی با هم در مورد ازدواج حرف بزنیم اگه به درد هم خوردیم که خوبه اگه نه از هم جدا بشیم چون می ترسیدم به هم وابسته بشیمو اون موقع دیگه نتونیم درست تصمیم بگیریم
    قرار گذاشتیم که بیشتر همدیگرو بشناسیم و با هم آشنا بشیم تا ببینیم ملاکهای مناسب رو داریم یا نه
    من 24 سالمه
    اون 27 سال
    من دانشجوی ترم 2 کارشناسی ناپیوسته برق هستم
    اون دانشجوی ترم 5 کارشناسی ناپیوسته ادبیات
    من توی قم زندگی می کنم
    اون تو تهران
    از نظر وضعیت فرهنگی خانواده هامون حدودا در یه سطح هستیم هر دو خانواده مذهبی
    ولی از نظر مالی در حال حاضر من و خانوادم کمی پایینتر هستیم (فقط کمی)
    از نظر زیبایی ظاهری حدوداً در یه سطح هستیم
    از نظر عقاید مذهبی خودمون هم همینطور
    من 4 تا برادر و 2تا خواهر دارم که همه ازدواج کردن و رفتن و فقط من مجردم
    اون فقط یه خواهر کوچکتر داره
    نظرمون در مورد مسائل اطرافمون اکثراً مشترکه و تا الان اختلاف فاحشی رو من ندیدم
    ما به هم اعتماد کامل داریم و در درستیه حرفهایی که به هم میزنیم کوچکترین شک و ابهامی نمی کنیم
    خیلی راحت اتفاقات اطرافمونو برای هم می گیم
    چند وقت پیش دو تا از دخترای فامیل به من ابراز علاقه کردن
    اما من با سردی باهاشون برخورد کردم
    و در اولین فرصت به این خانوم گفتم اونم حرف خاصی نزد
    همین مسئله برای اون هم اتفاق افتاد و اون از من پرسید که در جواب طرف مقابل چی بگه و چجوری ردش کنه که طرف هم ناراحت نشه!
    فقط چندتا مسئله هست

    1- اون میگه ممکنه بعد از ازدواج وقتی سنه من بالا رفت تو دیگه از من خوشت نیاد!
    نظر من اینه که ظاهر برای من هیچ وقت ملاک اساسی نبوده البته یه تناسب ظاهر بین دو طرف لازمه ولی ملاک اساسی نیست چون ممکنه با یه اتفاق کوچیک کل ظاهر هر آدمی از دست بره پس باید اون موقع چیکار کرد؟ ملاکه اصلی باید شخصیت افراد باشه!

    2- اون میگه مسئله اختلاف سنیمون شاید برای ما مهم نباشه ولی ممکنه خانواده هامون قبول نکنن!
    من هم در این مورد جوابی ندارم و تا الان همچین چیزی رو از خانواده هامون نپرسیدیم و نظرشون رو نمی دونیم ولی اینو میدونم که خانواده هامون از خانواده هایی هستند که جواب آخر رو به خود ما واگذار میکنن!

    3- اون می خواد ما توی تهران زندگی کنیم چون میگه هم اون به خانواده اش و هم خانوادش به اون خیلی وابسته هستن و باباش هم مریضه و باید زود به زود بهش سر بزنه!
    ولی زندگی تو تهران منو کمی می ترسونه. البته خودمو آدمی می دونم که می تونم با تمام شرایط کنار بیام!

    4- اون شاغله و می خواد ادامه تحصیل بده و نظره منو پرسید !
    من از قبل از آشنایی با اون هم این اعتقادو داشتم که این حق یه زنه که هم درس بخونه و هم بره سرکار و از تحصیلاتش استفاده کنه و همیشه اینو برای یه مرد افتخار می دونستم!

    5-الان یه مسئله هم برای من و هم برای اون پیش اومده که آیا ارتباط ما با هم از روی دلبستگی و علاقه اس یا از رو ی عادت ؟

    لطفا ما رو راهنمایی کنید
    واقعا به درد هم می خوریم یا نه ؟
    چجوری میشه تشخیص داد ما عاشق هم هستیم یا فقط به هم عادت(وابسته) کردیم ؟

  2. 2 کاربر از پست مفید mohsen_chavooshi تشکرکرده اند .

    mohsen_chavooshi (جمعه 24 دی 89)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: تردید

    مسئله به این سادگی که فکر می کنی نیست.از نزدیک ملاقات داشتید؟خانواده ها آشنایی نتی رو قبول می کنن؟

    از نظر شغل و سربازی تو چه مرحله ای هستی؟روابط پنهانی هیچ کمکی به شناخت نمی کنه بلکه باعث می شه

    به همدیگه بدبین بشید.اقدام از راه خانواده بهترین کاریه که می تونی بکنی.

    اگر شرایط ازدواج داری هرچه زودتر قضیه رو رسمیت ببخش در غیر اینصورت تا وابستگی بیشتر نشده رابطه رو تموم کن.

    جستجو کن،تا شرایط ازدواج ندارید دمیدن در تنور احساسات ممنوع.

  4. 3 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (پنجشنبه 09 دی 89)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 دی 89 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-5-03
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    2,019
    سطح
    27
    Points: 2,019, Level: 27
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    135

    تشکرشده 139 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردیددر دلبستگی و علاقه یا عادت و وابستگی

    ظاهرا هردوتون ادمای منطقیی به نظر میرسید... به عقیده ی بنده این شمایید که باید تصمیم اخر رو بگیرید در قبال اون دختر و این رابطه پس هر چه زودتر تا وابستگی بیشتر نشده موضع خودتون رو مشخص کنید ...در ضمن میتونید برید خواستگاری و شرایطتون رو بازگو کنید اگه به توافق هم نرسیدید اینطوری خیالتون از هر بابتی راحته که اونچه رو که باید انجام میدادید انجام دادید و میتونید جدا شید... اگرم که به توافق رسیدید انشااله به پای هم پیر میشید...
    چیزی که هست اینه که بیشتر ازین وقت هم رو تلف نکنید و تصمیم خودتون رو بگیرید
    دریا

  6. 3 کاربر از پست مفید darya1389 تشکرکرده اند .

    darya1389 (سه شنبه 14 دی 89)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 91 [ 00:17]
    تاریخ عضویت
    1389-5-09
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    2,617
    سطح
    31
    Points: 2,617, Level: 31
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    491

    تشکرشده 492 در 162 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردیددر دلبستگی و علاقه یا عادت و وابستگی

    خیلی جالب و تأمل برانگیزه که چقدر این روزا
    اشنایی های اینترنتی زیاد شده
    موردی که دختر از پسر بزرگتر باشه
    پسرای زیر 25 سال تصمیم به ازدواج میگیرن (واقعا واسه پسر زوده)

    چند تا نکته:
    ترس از وابستگی واسه شما وابستگی اورده،طوریکه خودتم توش موندی این حست چیه.
    چهار ماه قبل مادرتون فوت میکنه و نیازعاطفی شما ازطریق ایشون قطع میشه وسریعأ به سمت کسی جذب میشی که پاسخگوی نیاز عاطفیت میشه،گفتی بهت روحیه داده پس حس کردی که چقدر وجودش بهت ارامش میده(فقط به خاطر نیاز،منبع نیاز عاطفیت جایگزین شد)
    بعد یه مدت خواستی رابطه رو قطع کنی یا جدیش کنی(این نشون میده وابستش شدی و ازین وابستگی اذیت شدی)

    گفتی که ترسیدی از وابستگی که بعد نتونی جداشی(پس الانم وابسته ای)
    همون موقع که رابطتت قطع شد،میدونستی اون 3 سال ازت بزرگتره،پس چرا نتونستی به قطع رابطه ادامه بدی(پس وابستگی از قبل ایجاد شده بوده)

    درمورد شماره یک شما الانو نبین که ظاهرشو پسندیدی و دوسش داری ،فکر چندسال دیگه رو بکن که شما هنوز یه جوون خوش تیپ هستی و دخترا(هرز) بهتون پا میدن،اونوقت خدا میدونه اونارو با خانمت مقایسه خواهی کرد و ناخواسته چیکارخواهی کرد.

    مورد شماره 2 اونقدر به نظرم مهمه که اگه خونواده ها نخواستن باید کلأ بیخیال شین


    شما چند سوال منو لطف کن جواب بده،یا اینجا بنویس نخواستی هم تو ذهنت
    اون از شما شماره خواست،یا این موضوع مشکل نداری؟،بعدا نمیزنی تو سرش که تو شروع کردی؟
    گفتی چهار ماه پیش رابطتتون جدی شد،تو این مدت چقدر مگه همو دیدید و شناختین که ادعا میکنی شناختیش؟

    گفتی از خیلی جهات فکر میکنی شبیه هم هستین (فرهنگی اقتصادی و مذهبی)،آیا مطمعنی از این موضوع اینکه از کجا و طی چه مدتی به این شناخت رسیدی؟
    چرا به اعتماد بینتون اطمینان داری؟ازچه راهی این اطمینان مگه به دست اومده؟
    گفتی چند نفر بهش ابراز علاقه کردن،ایشون چرا ردشون کرده،دلیل منطقی داشته؟
    شمادرصورتی که رفتین تهران شرایط اشتغال رو مدنظر دارید،شغلتون این قابلیتو داره که بتونین برید اونجا؟
    الان مورد 4 کجاش مشکله؟

    من یه راه خوب واسه تشخیص وابستگی و دلبستگی تو ذهنمه که به نظرم ردخور نداره(امتحانم کردم جواب داده)
    چند دقیقه بشین با خودت فکر کن،چشماتو ببند،در مورد طرفت فکر کن،ببین حست کدوم یا از ایناس:
    اگه داشتی با خودت فکر میکردی که وای چقدر برای دیدنش،شندین صداش،رسیدن بهش،وصالش،باهم بودن ،عطش داری،هیجان داری،بیقرای وتحمل بدون اون موندن برات سخته ویه جور حس استرس و اضطراب بیقراری داشتی ،ارتباطاتون زیاده ،مدت زمان زیادی تو فکر اونی،دلتنگی شدید داری،به احتمال زیاد میتونم بگم که حست وابستگیه،که با وصال اتیشش خاموش میشه،اونوقت چشم عقلت باز میشه وسرد میشی،وبا خودت میگی واقعا این همون کسی بود که عاشقش بودم؟

    ولی در مقابل اگه وقتی بهش فکر میکنی حست جلوتر از خودت شعله ور نشه و اون علائم قبلی الارم نده والبته عقلت تاییدش کنه ،میتونی بفهمی دلبستش شدی(البته واسه ازدواج صحیح این موضوع در مورد اونم هست که وابستت نباشه وتوی تشخیص و انتخاب اشتباه نکنه،چون این یه موضوع دو طرفست)

    راستی چرا شما اخر تمام جملاتت علامت تعجب گذاشتی،مگه شک داری به حرفات؟

  8. 7 کاربر از پست مفید flag تشکرکرده اند .

    flag (چهارشنبه 08 دی 89)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 دی 89 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1389-10-08
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,695
    سطح
    23
    Points: 1,695, Level: 23
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردید

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
    مسئله به این سادگی که فکر می کنی نیست.از نزدیک ملاقات داشتید؟خانواده ها آشنایی نتی رو قبول می کنن؟

    از نظر شغل و سربازی تو چه مرحله ای هستی؟
    بله ملاقاتهای حضوری داشتیم
    گفتم خانواده های ما مذهبی هستن پس مطمئناً با این قضیه مشکل دارن
    البته میشه قضیه رو برای اونا جور دیگه گفت !
    شاغل هستم قبل از دانشگاه چند ماه از سربازی رو رفتم و چند ماهه دیگش مونده برای بعد از دانشگاه .

  10. کاربر روبرو از پست مفید mohsen_chavooshi تشکرکرده است .

    mohsen_chavooshi (پنجشنبه 09 دی 89)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 دی 89 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1389-10-08
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,695
    سطح
    23
    Points: 1,695, Level: 23
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردیددر دلبستگی و علاقه یا عادت و وابستگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط flag
    موردی که دختر از پسر بزرگتر باشه
    پسرای زیر 25 سال تصمیم به ازدواج میگیرن (واقعا واسه پسر زوده)

    بعد یه مدت خواستی رابطه رو قطع کنی یا جدیش کنی(این نشون میده وابستش شدی و ازین وابستگی اذیت شدی)

    گفتی که ترسیدی از وابستگی که بعد نتونی جداشی(پس الانم وابسته ای)
    همون موقع که رابطتت قطع شد،میدونستی اون 3 سال ازت بزرگتره،پس چرا نتونستی به قطع رابطه ادامه بدی(پس وابستگی از قبل ایجاد شده بوده)

    درمورد شماره یک شما الانو نبین که ظاهرشو پسندیدی و دوسش داری ،فکر چندسال دیگه رو بکن که شما هنوز یه جوون خوش تیپ هستی و دخترا(هرز) بهتون پا میدن،اونوقت خدا میدونه اونارو با خانمت مقایسه خواهی کرد و ناخواسته چیکارخواهی کرد.

    مورد شماره 2 اونقدر به نظرم مهمه که اگه خونواده ها نخواستن باید کلأ بیخیال شین


    اون از شما شماره خواست،یا این موضوع مشکل نداری؟،بعدا نمیزنی تو سرش که تو شروع کردی؟
    گفتی چهار ماه پیش رابطتتون جدی شد،تو این مدت چقدر مگه همو دیدید و شناختین که ادعا میکنی شناختیش؟

    گفتی از خیلی جهات فکر میکنی شبیه هم هستین (فرهنگی اقتصادی و مذهبی)،آیا مطمعنی از این موضوع اینکه از کجا و طی چه مدتی به این شناخت رسیدی؟
    چرا به اعتماد بینتون اطمینان داری؟ازچه راهی این اطمینان مگه به دست اومده؟
    گفتی چند نفر بهش ابراز علاقه کردن،ایشون چرا ردشون کرده،دلیل منطقی داشته؟
    شمادرصورتی که رفتین تهران شرایط اشتغال رو مدنظر دارید،شغلتون این قابلیتو داره که بتونین برید اونجا؟
    الان مورد 4 کجاش مشکله؟
    راستی چرا شما اخر تمام جملاتت علامت تعجب گذاشتی،مگه شک داری به حرفات؟
    سلام دوست عزیز
    از اینکه زحمت کشیدید و این متن طولانی رو نوشتید ممنونم
    من اینجا امدم چون احساس کردم نیاز به راهنمایی دارم
    اما گفتگوی شما بیشتر شبیه بازجویی !!!

    اینکه چقدر آشنایی اینترنتی زیاد شده
    خوب اینترنت الان یه عضو جدا نشدنی توی زندگی خیلی از ماهاست
    اصلاً با این نظر که این ارتباط اینترنتی عامل بدبختیو .... اینهاست اعتقادی ندارم چون پشت این حرف هیچ منطقی جز یه باور قدیمی وجود نداره .
    اینترنت یه بستره شما هر کاری بخوای می تونی باهاش بکنی .

    سن نرمال ازدواج پسر 23 تا 27 ساله .
    اینو اکثره روانشناسا میگن .
    مسئله بعد اینکه خوشبختانه یا متاسفانه به گفته خیلی از دوستان و خودم خیلی از سنم جلوترم .
    24 سالمه با اینکه دانشگاه میرفتم و تو یکی از سخت ترین رشته ها (برق) درس می خوندم همزمان خرج خانواده و بیماری مادرم رو هم میدادم(سرطان) و تونستم تو این سن مدیریت یه بخش بزرگ یکی از موسسات بزرگ این شهرو بدست بیارم(البته اون موقع 23 سالم بود) .



    اصولاً آدم منطقی هستم و دوست ندارم بیخودی وقتم رو تلف کنم بخاطره همینم گفتم بیا تکلیفمونو مشخص کنیم یا جدی در مورد ازدواج فکر کنیم یا جدا بشیم .


    من نگفتم رابطمو قطع کردم !!!


    اولشم گفتم ظاهر اشخاص برام مهم نیست . مهم شخصیته(این طرز فکره منه ممکنه نظره شما چیزه دیگه ای باشه)
    من توی حرفهام گفتم دوتا از دخترای فامیل بهم ابراز علاقه کردن که اتفاقاً از نظر زیبایی ظاهر خیلی هم از این خانوم بالا تر هستن ! اما نتونستن تو نظر من نسبت به این خانوم تغییری ایجاد کنن چون در موارد دیگه ای اون از اینا بالاتره .

    در مورد خانواده ها نظری ندارم

    اون از من شماره خواست چون می خواست به من کمک کنه .
    من بودم که بهش پیشنهاد ازدواج دادم. اون اوایل که شماره منو داشت فقط sms میزد من ازش خواستم تماس بگیرم و حرف بزنیم . پس فکر نکنم هیچ وقت بتونم بابت این قضیه بزنم تو سرش !


    من از شما یه سوال دارم . وقتی خانواده یه نفرو به آدم معرفی میکننو پامیشی میری خواستگاری چقدر شناخت داری ؟ واقعیت اینه که هیچی .
    من در موارد کلی شناخت پیدا کردم. کی هستن . خانوادش چطوره. کلاً چجور آدمیه.شناخت من روی کلیاته نه جزئیات !


    در مورد اعتماد هم توی برخوردامون و حرفهامون به این نتیجه رسیدم .
    اصولا باید به همه اعتماد داشت مگر اینکه خلافش ثابت بشه.


    نگفتم چند نفر بهش ابراز علاقه کردن گفتم یه نفر !!!
    دلایلش این بود که : اون آدمه احساسیی بود و از روی احساسات حرف میزد . رفتارش بچگانه بود . اما تو آدمه منطقیی هستی و در مورد مسائل مختلف بصورت منطقی و با دلیل حرف میزنی و به نظر اشخاص احترام میزاریو اگه دلیل درستی داشته باشن قبول میکنی ...


    در مورد رفتن به تهران کمی نگرانم
    البته با سوابقی که دارم اونجا هم می تونم کار پیدا کنم اما اصولا از شهر تهران زیاد خوشم نمیاد چون احساس میکنم زیاد شلوغه .


    توی شهری که من زندگی میکنم اصولا افراد از این که زنشون ادامه تحصیل بدن یا سر کار برن زیاد خوششون نمیاد .
    در ضمن من وقتی با خیلی از دوستام توی دانشگاه هم در این مورد حرف میزنم خیلیاشون از این مسئله خوششون نمیاد . البته من در این مورد هیج مشکلی ندارم.


    اینکه علامت تعجب میزارم یه عادت قدیمیه .

    به نظر من چه اشکالی داره وقتی شما به هر صورتی با کسی آشنا میشی و اون تعدادی از اولویتهای شمارو برای انتخاب همسر آیندت داره بخوای قبول نکنی و از این فرصت استفاده نکنی.
    اون آدمه ساده ایه و زیاد اهل بریزو بپاش نیست . رو مسائل خانواده و چارچوبهای خانواده اسرار داره . تحصیلات هم سطح خودم داره . و از همه مهم تر منو درک میکنه . دیدگاهمون نسبت به افرادی که دورو برمون هست مشترکه و خیلی چیزهای دیگه ....
    پس چرا من باید به عنوان همسرم انتخابش نکنم ؟


    اما اگه همین الانم با دلایل منطقی به این نتیجه برسم که ما نمی تونیم با هم زندگی خوبی داشته باشیم با تمام احساساتی که نسبت بهش دارم میزارمش کنار. چون هنوز منطقم قدرت بالاتری نسبت به احساساتم داره.

  12. 3 کاربر از پست مفید mohsen_chavooshi تشکرکرده اند .

    mohsen_chavooshi (سه شنبه 14 دی 89)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 91 [ 00:17]
    تاریخ عضویت
    1389-5-09
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    2,617
    سطح
    31
    Points: 2,617, Level: 31
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    491

    تشکرشده 492 در 162 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردیددر دلبستگی و علاقه یا عادت و وابستگی

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen_chavooshi
    سلام دوست عزیز
    از اینکه زحمت کشیدید و این متن طولانی رو نوشتید ممنونم
    من اینجا امدم چون احساس کردم نیاز به راهنمایی دارم
    اما گفتگوی شما بیشتر شبیه بازجویی !!!
    وای من واقعا معذرت میخوام ازینکه لحنم به شما برخورده باور کن منظوری نداشتم. :(
    راستش شاید برخوردم یه ذره به خاطر این بوده که یکی دو تا ازین اتفاقا دور وبرم دیدم،واسه اینکه درس عبرتی باشه واسه سایرین میگم.
    یه دوستی داشتم که تودانشگاه با یکی از همکلاسیهامون رابطه محدودی برقرار کردن،اون مورد مثل شما دختر سه سال بزرگتر بود وپسره واسه قصد ازدواج وادامه رابطه این دوست منو تو ابنمک خوابوند،دوستم به شدت عاشقش شد ورابطه ای درحد دانشگاه ومحدود داشتن،خلاصه اینکه دانشگاه تموم شد و دوست من از بلاتکلیفی خسته شدو پسره ابراز کرد که نمیتونه خانوادشو راضی کنه،واسه همین همه چی معلق رها شد،فقط به خاطر خانواده،یعنی هردوی اینا اصلا موضوع اختلاف سنیشونو اونقدر مهم دیدن که حتی از ابرازشم صرف نظر کردن.
    شاید به خاطر داشتن این پیش زمینه تو ذهنم،از لحنم همچین برداشتی کردی.
    نتیجه اینکه بعله حس و دوست داشتن و علاقه واقعیه،ولی واقعی تر از اون عقلتونه،که هر رابطه ای برای به سرانجام رسیدن باید ابتدا عقل تاییدش کنه وگرنه فاتحه ... (البته این موضوع استثنا هم میپذیره که استثناست دیگه خدا میدونه کی پیش میاد )


    نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen_chavooshi
    اینکه چقدر آشنایی اینترنتی زیاد شده
    خوب اینترنت الان یه عضو جدا نشدنی توی زندگی خیلی از ماهاست
    اصلاً با این نظر که این ارتباط اینترنتی عامل بدبختیو .... اینهاست اعتقادی ندارم چون پشت این حرف هیچ منطقی جز یه باور قدیمی وجود نداره .
    اینترنت یه بستره شما هر کاری بخوای می تونی باهاش بکنی .
    ببین دوست من،منم قبول دارم اینترنت اون چیزی نیست که مردم عام ازش فقط چت رو میدونن وبس،بلکه بسیار مفید،لازم،روبه گسترش هست،و اذهان عمومی باید بایت بد بودنش شستشو داده بشه.
    فقط یه موضوعی هست که میگن مارگزیده از ریسمون سیاه سفید میترسه
    این تاپیک منو ببین:
    http://www.hamdardi.net/thread-12390.html
    این یه درس عبرته واسه اشنایی اینترنتی،به خوندنش می ارزه.
    شما نمیتونی به چیزهایی که ازطریق نت دستگیرت شده مطمعن باشی چون ممکنه فقط یه نمایش باشه.هرچند طرفو بعدا ببینی،چون قبلش تصوراتت در مورد اون شخص شکل گرفته و وقتی ببینیش چون ممکنه جذبش بشی،تمام خصوصیاتش به مثبت بودن تعبیر میکنی.
    خیلی از ادمها باطنا اونی نیستن که نشون میدن،فقط یا دوست دارن اونطوری باشن یا عقده دارن



    نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen_chavooshi
    اصولاً آدم منطقی هستم و دوست ندارم بیخودی وقتم رو تلف کنم بخاطره همینم گفتم بیا تکلیفمونو مشخص کنیم یا جدی در مورد ازدواج فکر کنیم یا جدا بشیم .
    :Rخب خداروشکر،خیلی خوبه.کاشکی همه پسرا عین شما بودن و دنبال علافی نبودن.

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen_chavooshi
    من از شما یه سوال دارم . وقتی خانواده یه نفرو به آدم معرفی میکننو پامیشی میری خواستگاری چقدر شناخت داری ؟ واقعیت اینه که هیچی .
    من در موارد کلی شناخت پیدا کردم. کی هستن . خانوادش چطوره. کلاً چجور آدمیه.شناخت من روی کلیاته نه جزئیات !
    اهان رو موضوع خوبی دست گذاشتی.وقتی خانواده کسی رو بهت معرفی میکنن چند تا عامل مشکل زا و استرس اور خود به خود حل میشه
    1.خانواده قبولش کردن(پس لازم نیست خودتو بکشی تا راضی شن حتی بیان خواستگاری،بقیه مسائل،اوووووه حالا بماااند)
    2.از نظرمنطق به هم میومدید(پس ابتدا عقلتون تصمیم گرفته این خوبه یا نه واین خیلی خوبه که میتونید عاقلانه تصمیم بگیرید)
    3.اشنایی مختصرباخانواده(به هر یه رابطی این وسط وجود داره دیگه،اون یه برداشت کلی بهتون میده)

    واسه شناخت طرف میتونین هرچقدر خواستین جلسات خواستگاری رو ادامه بدین،برید بیرون،رفت و امد خوانوادگی داشته باشین،تا شناخت کافی به دست بیاد.:)

    به هرحال منم پافشاری روی خواستگاری سنتی ندارم ولی،اینکه میگید اینطوری(دوستی واشنایی قصد ازدواج) خوبه وسنتی بده قبول ندارم.هردو روش میتونه باعث شه به شناخت نرسید.
    البته وقتی باکسی رابطه داری وبعد تصمیم بگیری باهاش ازدواج کنی باعث میشه تو تشخیص حست دچار مشکل بشی،که ایادلبستگیه یا وابستگی. ومن به نظرم این موضوعه که مشکل زا میشه.
    روشی که واسه تشخیص دلبستگی و وابستگی گفتم انجام دادی؟نتیجه چی شد؟


    نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen_chavooshi
    به نظر من چه اشکالی داره وقتی شما به هر صورتی با کسی آشنا میشی و اون تعدادی از اولویتهای شمارو برای انتخاب همسر آیندت داره بخوای قبول نکنی و از این فرصت استفاده نکنی.
    پس چرا من باید به عنوان همسرم انتخابش نکنم ؟

    هیچ اشکالی نداره،فقط باید در تشخیص اشتباه نشه همین :P

  14. 3 کاربر از پست مفید flag تشکرکرده اند .

    flag (پنجشنبه 09 دی 89)

  15. #8
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,668

    تشکرشده 36,005 در 7,404 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: تردیددر دلبستگی و علاقه یا عادت و وابستگی

    mohsen_chavooshi گرامی

    به تالار همدردی خوش آمدید .


    آنچه مهمه اینه که شما هرچه زودتر به این رابطه شکلی صحیح دهید ، یعنی با اطلاع هر دو خانواده و با خواستگاری اولیه بدور از هرگونه احساسات فضای شناخت دقیقتر از همدیگر را ایجاد کنید . از ادامه رابطه غیر این شکل بپرهیزید .

    لینک زیر را هم مطالعه کنید

    ازدواج اینترنتی و سایتهای همسریابی و دوستیابی ،مراقب باشید خطر


    .

  16. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (سه شنبه 14 دی 89)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 27 دی 89 [ 17:04]
    تاریخ عضویت
    1389-10-08
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,695
    سطح
    23
    Points: 1,695, Level: 23
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردیددر دلبستگی و علاقه یا عادت و وابستگی

    [quote=flag]
    نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen_chavooshi
    خیلی از ادمها باطنا اونی نیستن که نشون میدن،فقط یا دوست دارن اونطوری باشن یا عقده دارن[/color]
    منم برای اطمینان از همین مسئله خواستم حضوری همدیگرو ببینیم و ارتباط داشته باشیم
    به هرحال منم پافشاری روی خواستگاری سنتی ندارم ولی،اینکه میگید اینطوری(دوستی واشنایی قصد ازدواج) خوبه وسنتی بده قبول ندارم.هردو روش میتونه باعث شه به شناخت نرسید.
    من همچین حرفی نزدم
    گفتم از نظر من هیچ کدوم برتری نسبت به هم ندارن
    روشی که واسه تشخیص دلبستگی و وابستگی گفتم انجام دادی؟نتیجه چی شد؟ [/color]
    انجام دادم ولی به نتیجه منطقی نرسیدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    mohsen_chavooshi گرامی

    به تالار همدردی خوش آمدید .


    آنچه مهمه اینه که شما هرچه زودتر به این رابطه شکلی صحیح دهید ، یعنی با اطلاع هر دو خانواده و با خواستگاری اولیه بدور از هرگونه احساسات فضای شناخت دقیقتر از همدیگر را ایجاد کنید . از ادامه رابطه غیر این شکل بپرهیزید .

    لینک زیر را هم مطالعه کنید

    ازدواج اینترنتی و سایتهای همسریابی و دوستیابی ،مراقب باشید خطر


    .
    با تشکر از شما
    متاسفانه یه مشکل هست
    این خانوم 9 سال پیش وقتی 18 سال داشت با اسرار خانواده با پسر داییش که اونم 19 سال داشت عقد میکنن و بعد از 3 ماه نامزدی از هم جدا میشن(البته این خانوم خواسته که جدا بشن)و طلاق میگیرن
    دلایلش برای جدایی(چیزی که به من گفته):
    خیلی زود بود . من سنی نداشتم اونم همینطور
    من به اون علاقه نداشتم فقط اسرار خانواده م بود که میگفتن بعداً علاقه میاد
    ما خیلی بچه بودیم آمادگی اینکه بخواییم زندگی تشکیل بدیمو نداشتیم
    رفتار اونم خیلی بچه گانه بود . من اصلاً از اینجور مردا خوشم نمیاد
    خیلی برام سخت بود که بخوام جدا بشم و اسمه طلاقو بیارم ولی از اون سخت تر تحمل اون بود
    چند ماه به خاطره این قضیه گریه میکردم


    این حرفهای اون بود
    منم تست کردم
    وقتی ازش در مورد اون اتفاق سوال میپرسم خیلی بهم میریزه
    حتی یه بار وقتی بهش گفتم که نظره مردم راجع به ازدواج با زنها و دخترهایی که طلاق گرفتن چیه(این جور آدما چون یه بار مراحل سخت جدایی و طلاقو گذروندن ممکنه دوباره با کوچکترین مشکل بخوان برن سراغه طلاق)
    خیلی ناراحت شد و شروع کرد به گریه کردن


    واقعیت اینه که من با این نظر مخالفم
    هر آدمی تو زندگی اشتباه میکنه
    نمیشه به خاطره یه اشتباه (هر چند بزرگ) تا آخر عمر یه جور دیگه بهش نگاه کردو عذابش داد .
    و با این قضیه هیچ مشکلی ندارم


    حالا مشکل اینه(اون میگه) :
    من از طلاق میترسم
    نمی خوام دوباره برام تکرار بشه
    می ترسم تو اونی نباشی که بتونیم با هم زندگی خوبی داشته باشم
    طاقت یه اشتباه دیگه رو ندارم

    بخاطره همینم هر موقع حرف خواستگاری رو پیش میکشم میگه نه
    بذار بهتر و بیشتر همدیگرو بشناسیم
    حتی یه بار وقتی خیلی اسرار به خواستگاری کردم گفت اگه الان بیای بدون فکر کردن جوابم نه هستش .

    البته من درکش میکنم

    حالا از شما کمک می خوام
    باید چیکار کنم ؟
    من بهش علاقه دارم و نمی خوام خیلی راحت از دستش بدم
    دنباله یه راه حله منطقی هستم که این مشکلش حل بشه(اینهمه تردید و دودلی)

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 15 دی 91 [ 00:17]
    تاریخ عضویت
    1389-5-09
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    2,617
    سطح
    31
    Points: 2,617, Level: 31
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    491

    تشکرشده 492 در 162 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تردیددر دلبستگی و علاقه یا عادت و وابستگی

    اول از همه پیشنهاد میکنم این تاپیکو ببین،خیلی مشابه موضوع شماست:
    http://www.hamdardi.net/thread-14509-page-1.html

    بازم من اومدم حرف بزنم :d ،سعی میکنم نکاتی رو که توجهم رو به عنوان یه خواننده خارج از گود جلب کرد بگم
    امیدوارم اگه مفید نبود حداقل یه کم به فکر فروببرت.


    نقل قول نوشته اصلی توسط mohsen_chavooshi
    متاسفانه یه مشکل هست =>پس خودتونم قبول داری که این یه مشکله،آخه چند خط بعدمیگی با این قضیه مشکل نداری

    این خانوم 9 سال پیش وقتی 18 سال داشت با اسرار خانواده با پسر داییش که اونم 19 سال داشت عقد میکنن و بعد از 3 ماه نامزدی از هم جدا میشن(البته این خانوم خواسته که جدا بشن)و طلاق میگیرن
    جداشدن در سه ماه نامزدی:خیلی عجیبه که به این سرعت این عمل انجام شده،واقعا چرا به همدیگر فرصت بیشتری واسه شناخت و یا هر راه حلی ندادن؟

    دلایلش برای جدایی(چیزی که به من گفته):
    خیلی زود بود . من سنی نداشتم اونم همینطور
    من به اون علاقه نداشتم فقط اسرار خانواده م بود که میگفتن بعداً علاقه میاد
    راضی شدن به ازدواج به اصرار والدین(یاهرکسی):اگر ایشون واقعا طرف رو نمیخواستن چرا همون موقع نتونستن زیر بار ازدواج نرن ولی بعد ازدواج تونست اطرافیان رو راضی کنن به جدایی؟

    ما خیلی بچه بودیم آمادگی اینکه بخواییم زندگی تشکیل بدیمو نداشتیم
    رفتار اونم خیلی بچه گانه بود . من اصلاً از اینجور مردا خوشم نمیاد
    اگه اینطوریه با وجود اختلاف سنی بینتون ممکنه شماروهم یه روز متهم کنه به بچه بودن (هرچند که شما منطقی باشین و از سنتونم جلوترباشین)


    خیلی برام سخت بود که بخوام جدا بشم و اسمه طلاقو بیارم ولی از اون سخت تر تحمل اون بود
    چند ماه به خاطره این قضیه گریه میکردم
    یه کم عجیبه که رنج طلاق رو کمتر از تحمل اون شخص میدیده ،مگه اون چیکارش میکرده.فقط به خاطر بچه بودن؟؟؟
    باید این نکته یه کم واستون تامل برانگیز باشه و بهش فکر کنین یه شاید نشون دهنده چیزایی دیگه باشه،مثلا اینکه شاید ایشون تحمل موجودی به اسم شوهرو نداره یا از زندگی مشترک میترسه،یا وجود منشایی در کودکی ایشون که باعث همچین چیزایی میشه.


    این حرفهای اون بود
    منم تست کردم
    وقتی ازش در مورد اون اتفاق سوال میپرسم خیلی بهم میریزه
    این موضوع هشداردهنده است که بعداز 8-9 سال هنوز با اون موضوع کنار نیومده

    حتی یه بار وقتی بهش گفتم که *نظره مردم راجع به ازدواج با زنها و دخترهایی که طلاق گرفتن چیه(این جور آدما چون یه بار مراحل سخت جدایی و طلاقو گذروندن ممکنه دوباره با کوچکترین مشکل بخوان برن سراغه طلاق)
    خیلی ناراحت شد و شروع کرد به گریه کردن
    این پناه بردنش به گریه اینکه تحمل نداره میتونه نشون بده که ایشون توانایی مقابله با مشکلات رو نداره وازشون فرار میکنه،خود موضوع طلاق هم میتونه نشون دهنده همین موضوع باشه.
    یعنی اگه قرار باشه بابه وجود اومدن هرمشکلی تو زندگی ادم اینطوری برخورد کنه که فاتحه ...


    واقعیت اینه که من با این نظر مخالفم
    هر آدمی تو زندگی اشتباه میکنه
    نمیشه به خاطره یه اشتباه (هر چند بزرگ) تا آخر عمر یه جور دیگه بهش نگاه کردو عذابش داد .
    و با این قضیه هیچ مشکلی ندارم
    خب شما بیخیال این شدی که همچین اشتباهی روکرده،ولی چرا هنوز داره اشتباه میکنه،چرا با مشکل 9 سال پیش هنوز کنار نیومده،چرا دلایل جداییش قانع کننده نیست،چرا تحمل شنیدن واقعیت رو نداره(*) ،از کنار این موضوعات به سادگی عبور نکن ،سعی کن با هر حرفی یا برخوردی پی به شخصیت واقعیش ببری وحقیقتو درک کنی.
    یه نگاه به این تاپیک هم بندازی بد نیست
    http://www.hamdardi.net/thread-9390-page-19.html
    اگه حوصله نداشتی پست من(187) رو بخون نکاتشو خلاصه کردم :d
    در اینجا اقای محترم در انتخاب همسر ونیز طی زندگی مشترک از یکسری علائم هشداردهنده به سادگی میگذره و با سادگی خودش صبوری میکنه تا جائیکه خانم میذاره ومیبره وبعد هم دادخواست داداگاه و...


    حالا مشکل اینه(اون میگه) :
    من از طلاق میترسم نمی خوام دوباره برام تکرار بشه می ترسم تو اونی نباشی که بتونیم با هم زندگی خوبی داشته باشم طاقت یه اشتباه دیگه رو ندارم
    این رفتار تا حدی طبیعیه،ولی اگه از یه حدی خارج بشه تبدیل به یه دید وسواس گونه میشه،وشاید تا اخر زندگیش باهاش باشه

    باید چیکار کنم ؟
    به نظرمن بیشتر تو رفتارش دقت کن

    من بهش علاقه دارم و نمی خوام خیلی راحت از دستش بدم
    شماکه داری تلاشتو میکنی،اگه مناسب هم باشین به هم میرسین ایشالا
    اگه به استخاره اعتقاد داری بگو تا یه شماره یه جای معتبرو بدم


    دنباله یه راه حله منطقی هستم که این مشکلش حل بشه(اینهمه تردید و دودلی)
    اولش که تاپیک ایجادکردی خودت تردید داشتی ،حالا تردیدهای اونم اضافی شد!
    امیدوارم در برابر حرفام گارد نگیری،فقط باعث بشه بیشتر فکر کنی

  19. 2 کاربر از پست مفید flag تشکرکرده اند .

    flag (سه شنبه 21 دی 89)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 تیر 93, 10:16
  3. پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 بهمن 92, 14:10

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.