متاسفانه یه مشکل هست
=>پس خودتونم قبول داری که این یه مشکله،آخه چند خط بعدمیگی با این قضیه مشکل نداری
این خانوم 9 سال پیش وقتی 18 سال داشت با اسرار خانواده با پسر داییش که اونم 19 سال داشت عقد میکنن و بعد از 3 ماه نامزدی از هم جدا میشن(البته این خانوم خواسته که جدا بشن)و طلاق میگیرن
جداشدن در سه ماه نامزدی:خیلی عجیبه که به این سرعت این عمل انجام شده،واقعا چرا به همدیگر فرصت بیشتری واسه شناخت و یا هر راه حلی ندادن؟
دلایلش برای جدایی(چیزی که به من گفته):
خیلی زود بود . من سنی نداشتم اونم همینطور
من به اون علاقه نداشتم فقط اسرار خانواده م بود که میگفتن بعداً علاقه میاد
راضی شدن به ازدواج به اصرار والدین(یاهرکسی):اگر ایشون واقعا طرف رو نمیخواستن چرا همون موقع نتونستن زیر بار ازدواج نرن ولی بعد ازدواج تونست اطرافیان رو راضی کنن به جدایی؟
ما خیلی بچه بودیم آمادگی اینکه بخواییم زندگی تشکیل بدیمو نداشتیم
رفتار اونم خیلی بچه گانه بود . من اصلاً از اینجور مردا خوشم نمیاد
اگه اینطوریه با وجود اختلاف سنی بینتون ممکنه شماروهم یه روز متهم کنه به بچه بودن (هرچند که شما منطقی باشین و از سنتونم جلوترباشین)
خیلی برام سخت بود که بخوام جدا بشم و اسمه طلاقو بیارم ولی از اون سخت تر تحمل اون بود
چند ماه به خاطره این قضیه گریه میکردم
یه کم عجیبه که رنج طلاق رو کمتر از تحمل اون شخص میدیده ،مگه اون چیکارش میکرده.فقط به خاطر بچه بودن؟؟؟
باید این نکته یه کم واستون تامل برانگیز باشه و بهش فکر کنین یه شاید نشون دهنده چیزایی دیگه باشه،مثلا اینکه شاید ایشون تحمل موجودی به اسم شوهرو نداره یا از زندگی مشترک میترسه،یا وجود منشایی در کودکی ایشون که باعث همچین چیزایی میشه.
این حرفهای اون بود
منم تست کردم
وقتی ازش در مورد اون اتفاق سوال میپرسم خیلی بهم میریزه
این موضوع هشداردهنده است که بعداز 8-9 سال هنوز با اون موضوع کنار نیومده
حتی یه بار وقتی بهش گفتم که
*نظره مردم راجع به ازدواج با زنها و دخترهایی که طلاق گرفتن چیه(این جور آدما چون یه بار مراحل سخت جدایی و طلاقو گذروندن ممکنه دوباره با کوچکترین مشکل بخوان برن سراغه طلاق)
خیلی ناراحت شد و شروع کرد به گریه کردن
این پناه بردنش به گریه اینکه تحمل نداره میتونه نشون بده که ایشون توانایی مقابله با مشکلات رو نداره وازشون فرار میکنه،خود موضوع طلاق هم میتونه نشون دهنده همین موضوع باشه.
یعنی اگه قرار باشه بابه وجود اومدن هرمشکلی تو زندگی ادم اینطوری برخورد کنه که فاتحه ...
واقعیت اینه که من با این نظر مخالفم
هر آدمی تو زندگی اشتباه میکنه
نمیشه به خاطره یه اشتباه (هر چند بزرگ) تا آخر عمر یه جور دیگه بهش نگاه کردو عذابش داد .
و با این قضیه هیچ مشکلی ندارم
خب شما بیخیال این شدی که همچین اشتباهی روکرده،ولی چرا هنوز داره اشتباه میکنه،چرا با مشکل 9 سال پیش هنوز کنار نیومده،چرا دلایل جداییش قانع کننده نیست،چرا تحمل شنیدن واقعیت رو نداره(*) ،از کنار این موضوعات به سادگی عبور نکن ،سعی کن با هر حرفی یا برخوردی پی به شخصیت واقعیش ببری وحقیقتو درک کنی.
یه نگاه به این تاپیک هم بندازی بد نیست
http://www.hamdardi.net/thread-9390-page-19.html
اگه حوصله نداشتی پست من(187) رو بخون نکاتشو خلاصه کردم :d
در اینجا اقای محترم در انتخاب همسر ونیز طی زندگی مشترک از یکسری علائم هشداردهنده به سادگی میگذره و با سادگی خودش صبوری میکنه تا جائیکه خانم میذاره ومیبره وبعد هم دادخواست داداگاه و...
حالا مشکل اینه(اون میگه) :
من از طلاق میترسم نمی خوام دوباره برام تکرار بشه می ترسم تو اونی نباشی که بتونیم با هم زندگی خوبی داشته باشم طاقت یه اشتباه دیگه رو ندارم
این رفتار تا حدی طبیعیه،ولی اگه از یه حدی خارج بشه تبدیل به یه دید وسواس گونه میشه،وشاید تا اخر زندگیش باهاش باشه
باید چیکار کنم ؟
به نظرمن بیشتر تو رفتارش دقت کن
من بهش علاقه دارم و نمی خوام خیلی راحت از دستش بدم
شماکه داری تلاشتو میکنی،اگه مناسب هم باشین به هم میرسین ایشالا
اگه به استخاره اعتقاد داری بگو تا یه شماره یه جای معتبرو بدم
دنباله یه راه حله منطقی هستم که این مشکلش حل بشه(اینهمه تردید و دودلی)
اولش که تاپیک ایجادکردی خودت تردید داشتی ،حالا تردیدهای اونم اضافی شد!
علاقه مندی ها (Bookmarks)