RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
شیرین بانوی عزیز،
چه چیزی مانع ازدواج شما شد؟
اگر مانع از طرف ایشون و خانواده اش بود، این مانع همچنان هست. کسی که اون زمان نخواست برای رسیدن به شما کاری بکنه یا نتونست، الان چطور می تونه؟ خانواده اش قبول خواهند کرد که ازدواج دوم داشته باشه؟
اگر مانع از طرف خانواده شما بود، آیا خانواده ات الان قبول می کنند که شما همسر دوم بشی؟ کسانی که مجرد این مرد را رد کردند، متاهلش را قبول می کنند؟
چرا فکر می کنی عاشق تو هست و بخاطر تو زجر می کشد و ...
شاید کمی عذاب وجدان است از ارتباط نافرجامی که داشته که آن هم دردی از شما دوا نمی کند و با ازدواج با شما مشکل را بیشتر می کند. آخر دنیا که نیست، شما نه سنت زیاده و نه مشکل خاصی داری که نتونی ازدواج کنی. دختر سالم و معقولی به نظر می رسی و آینده تو هر چی باشه به نظر من از همسر دوم شدن قشنگتره.
عشق برای زندگی لازم است، اما کافی نیست. حتی اگر عاشق باشید و ... باید فراموش کنید و از زندگی هم کنار بروید.
شیرین عزیز،
ازدواج باید از نظر اقتصادی، اجتماعی، عاطفی، جنسی و .... و کلا در همه جنبه های زندگی ات موثر باشه.
یک ازدواج پنهانی و نامناسب فقط شاید نیاز جنسی تو را اون هم گه گاهی برطرف کنه. همسر پنهانی که گه گاهی می آد سری می زنه و س. ک. س و ... مقداری پول هم می ذاره روی دراور و می ره.
توی محل کار و دوستان و آشنایان هیچوقت نمی تونه از همسرت و خانواده ات حرف بزنی. حتی پیش اونهایی هم که می دونند، همیشه شرمنده ای و انگار چیزی کم داری. جنبه اجتماعی، عاطفی و حتی جنسی این ازدواج همیشه ناقصه. جنبه اقتصادی اش هم که بستگی دارد به وضعیت مالی همسر.
شیرین جان،
به نظر دختر توانمندی می رسی. شاید این را یک پیروزی پنهان در ضمیر ناخودآگاهت می بینی که اینقدر بهش کشش داری. اما عمر این پیروزی کوتاهه. شخصیت تو نمی پذیره که دوم باشی. که در اولویت نباشی. که پنهان باشی. که تحقیر بشی.
در نگاه اول پیروزی است. پیروزی بر رقیب. رسیدن به عشق و ... اما بعد از مدتی دوم بودن و تحقیر شدن که با وجود توانمند تو سازگار نیست همیشه عذابت می ده.
می توی واضح و در یک جمله بگی که علت جدایی اولیه چی بود؟
قطع ارتباطتون باید کامل باشه.
هیچ کس از دوری معشوق نمرده که شما دومیش باشی.
سخت است. اما شدنی است.
باید هیچ نشانه ای و ارتباطی نباشه.
خواستن توانستن است. اگه بخوای می تونی با بازی با این عشق و کلنجار رفتن با روح و روان خودت، خودت را دیوانه کنی یا می تونی قدرت خودت را به عنوان برترین مخلوق خداوند نشون بدی و همه چیز را فراموش کنی و دنبال آینده ی زیبای خودت بری.:72:
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
مرسي بهار شادي:72:
اتفاقا من همون ماهها پيش تاپيك تو رو دنبال ميكردم و ديدم كه چقدر انسان موجودي غيرقابل پيش بيني است. الان هم دلم رو خوش كردم كه بالاخره بعد از چند سال ميام اينجا ميگم كه بالاخره من با ايشون ازدواج كردم يا نه. ( مي بيني هنوز هم اميد دارم) من سرگذشت سارابانو رو هم خوندم، شايد هم زمانه براي من بازي هاي عجيبي تدارك ديده است.
مرسي پيدا :72:،علت جدايي اوليه رو نمي خوام بيشتر توضيح بدم چون يك مقدار توضيح بيشتر، باعث شناسايي ما خواهد بود.الان هم خانواده ايشان از رابطه ما خبر دارند و مادرشون هم در همون اوائل حرف خواستگاري رو پيش كشيدند كه البته از نظر ايشان هنوز زوده.
دلم رو به اين جمله راضي مي كنم كه اين همه عاشق از هم جدا مي مونند حالا يكيش هم ما.
به قول آقاي مدير، اين احساسات گاهي اوقات مي خوان منو خفه كنند. يعني اينو بگم كه فكر دوري اش من رو عذاب نميده ولي فكر بي خبري اش از همين الان من رو داره اذيت مي كنه. ايشان ديروز فهميدند كه من واقعا طاقت بي خبري رو ندارم، ميگه قطع ارتباط رو فراموش كن.
مثل اينكه بايد از اين كوچكترين توقعم نيز بگذرم،شركت كه ميام فقط به مانيتور خيره ميشم بدون اينكه ذره اي كارهام رو پيش ببرم و فقط قرآن گوش ميدم. دارم نشانه هاي افسردگي رو مي بينم از افسردگي بيزارم و اصلا نمي خوام كه تسليم افسردگي بشم.
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
سلام
اين ايام هم گذشت و به مدت 1روز تو فاز شديد افسردگي بودم اما سعي كردم به زندگي برگردم يعني راستش رو بخواهين بايد به روال عادي زندگيم برمي گشتم و اگه مي خواستم به افسردگي ادامه بدم، بايد يك بهاي سنگيني رو واسه كارم ميدادم.
ولي تو اين مدت قضيه يكي از آشنايان به گوشم رسيد و باعث شد دوباره درياي ذهنم متلاطم شود. ايشان مشابه تجربه من رو داشتند و بعد از قطع رابطه، با فردي ديگر ازدواج كردند اما بيشتر از 1 سال دوام نياوردند و از همسرش جدا شد و الان هم دوباره با همون آقا، زندگي ميكنه، يعني شد همسر دومش!!!
قبلا مشكلم يكي بود حالا چندتاي ديگه هم اضافه شد، عجب بساط نابساماني است. :33::33:
تست افسردگي همين تالار رو امتحان كردم و نتيجه اش بين 4-0 ( هيچ يا افسردگي خفيف) بود، در مجموع خودم احساس ميكنم كه فعلا خوبم و هنوز پرانرژي ام اما كي بشه كه ديگه از اين همه فكر و خيال و برنامه ريزي راحت شم.
اين رو هم بگم كه من در عمرم هيچ رابطه دوستي و عاطفي رو تجربه نكرده بودم، در خارج از محيط خانواده هميشه مواردي واسه دوستي يا ازدواج بود اما من هيچوقت به ذهنم اجازه نميدادم كه حتي بخوام از كسي خوشم بياد چه برسه كه بهش جدي واسه ازدواج فكر كنم.
اما الان فقط ترس برام مونده.
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
شیرین جان
سلام
نترس...مطمئن باش موندنت در این رابطه ضررش خیلی بیشتر از بیرون امدنشه.
و اینم بدون که هیچ دو سرنوشتی مثل همدیگه نمیشه.شاید شبیه باشند اما مثل هم نمیشن
پس تعمیم نده موضوع خودتو به دیگران و یا بلعکس
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
عزيز من
شما اگه بدون اگاهي و فقط با اين پيش زمينه كه فقط اون مرد ميتونست منو خوشبخت كنه بري تو زندگي بعد(شما نه هر انسان ديگه اي) معلومه كه نتيجه اش ميشه همون كه دوستت ديد
عزيزم شما با اون ادم يه فرق اساسي داري
تو اگاهي به خودت و اون نبوده يا اگاهانه وارد يه رابطه جديد نشده
اول بزار اين فكر و احساس ازت گرفته بشه و بعد با توكل و اعتماد به خدا و خودت برو تو يه رابطه درست
مطمين باش نتيجه ميگيري:72:
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
من هیچوقت سعی نکردم بکسی بکم چیکار کنه اما اینو بدون هیچ زنی حاضر نیست واسه شوهرش شریک پیدا شه.اگه خودت جای زنش بودی حاضر بودی؟شاید فقط یه عادته.اما عزیزم اداره زندگیتو بدست احساساتت نده.به اینده فکر کن.بنظرت چند سال میتونی با این وضعییت کنار بیای؟من یه زنم مثل خودت.درکت میکنم.اما سعی کن به خودت احترام بذاری.اگه واقعا دوسش داری سعی کن وارد حریم زندگی که اون اقا خودش واسه خودش ساخته نشی.اون ترجیح داد با کس دیکه ای باشه تا اینکه بخاطرت صبر کنه چون گذشت زمان خیلی چیزارو عوض میکرد اما اون صبر نکرد.بنظرم با ازدواجش کنار بیا وسعی نکن بهش نزدیک شی.واسه بهتر فراموش کردن باید جایگزین پییدا کنی.موفق باشی
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
شیرین بانو منم با جایگزین موافقم.خودتو حسابی مشغول کن.نذار بیکار بمونی که نتیجش باز فکر و خیال و بی قراریه.
فعالیت ورزشی کلاس های مختلف خلاصه وقتت رو پر کن
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
مرسي از راهنمايي هاتون:72:
رايحه عشق، من اين روزها 1 ساعت هم وقت اضافه ندارم و زير فشار كاري دارم له ميشم اما باز هم فكر و ذكرش با من هست.
ولي اينقدر بهم نگين از زندگيش بيا بيرون بيا بيرون، من كه الان به زندگي ايشون كاري ندارم.
يكبار از ايشون پرسيدم اگه من با فردي ديگه ازدواج كنم ولي به دلايلي طلاق بگيرم چي ميشه؟ گفتند من كه نمردم، من دو زنه ميشم.
قصيه اين آشنامون رو كه تعريف كردم ذهن من رو به خودش مشغول كرد، البته اون خانوم با ايشون رابطه جنسي هم داشته و نتونست خاطراتش رو با نامزدش پاك كنه و از همسرش طلاق ميگيره و صاف ميره سراغ همون آقا و الان هم همسر دومش شده..............ولي يك حس بدي ازش دارم يه جورايي شده تف سربالا :311: (خيلي ببخشيد كه اينقدر رك گفتم) اگه همون زمان مجردي اش با اون آقا ازدواج ميكرد الان ارج و قرب بيشتري داشت تا اينكه مطلقه شد و بعد با ايشون ازدواج كرد............ واي ذهنم وسواس پيدا كرده................. از وقتي كه با ايشون آشنا شدم يك نفر ديگه هم ميخواست بياد خواستگاري ولي هربار من ايشون رد مي كردم، با اينكه ايشان هم پسر خوبي بود اما چون ازش خيلي خوشم نيومد هربار با يك بهانه اي ايشان را رد مي كردم تا همين 10 روز پيش كه دوباره درخواستش رو تكرار كرد و من هم قاطع گفتم نه گفت چرا؟ گفتم من كلا اهل ازدواج نيستم. در واقع دروغ گفتم چون خيلي جذبش نشده بودم با خودم گفتم اگه با ايشون ازدواج كنم حتما 1 سال بعد طلاق مي گيرم كه چند روز بعد هم از قضيه اين آشنامون باخبر شدم و بعد به خودم حق دادم و گفتم معلوم ميشه كه ترسم بي مورد نبوده.
اينقدر كه ايشان با محبت و عاشقانه رفتار مي كردند :72: كه من ناخودآگاه از همسر آينده ام توقع همين احساسات رو دارم، حتي همين الان هم كه با دامادمون و يا نامزد خواهرم هم مقايسه مي كنم مي بينم كه اونها حتي انگشت كوچيك اين آقا هم نميشند.
RE: ازدواج دوم، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
شیرین جان سلام
نوشتی :
نقل قول:
اينقدر كه ايشان با محبت و عاشقانه رفتار مي كردند 72 كه من ناخودآگاه از همسر آينده ام توقع همين احساسات رو دارم، حتي همين الان هم كه با دامادمون و يا نامزد خواهرم هم مقايسه مي كنم مي بينم كه اونها حتي انگشت كوچيك اين آقا هم نميشند.
کجا مقایسه می کنی؟ چی رو با چی مقایسه می کنی؟
مخاطب شما هنوز خود واقعیش رو تو دنیای واقعیت ها و پس از ازدواج با شما نشون نداده! شما داری تصورات رمانتیک
خودت رو با واقعیات زندگی دامادتون مقایسه می کنی؟ این مقایسه از اصل ریشه غلطی داره چون تو نمیدونی بعد
از اینکه باهاش ازدواج کردی و رابطه جنسی داشتی ایشون چه رفتاری باهات دارن! حتی نمیدونی که این مرد
عاشق امروز بعد از حس مشکلات 2 زنه شدن آیا باز هم انقدر عاشق میمونه؟!!!
رایحه عشق همیشه میگه : "کسی رو که خوابه میشه بیدار کرد اما کسی رو که خودش رو به خداب زده نمیشه
بیدارش کرد!" تو خودت رو زدی به خواب شیرین جان!
میدونی چرا فکر و ذکرش همیشه باهاته عزیزم؟
چون دوست داری بهش فکر کنی در حین همه کارهات فکرش از ذهنت نمیره! پس چاره اش اینه که دیگه نخوای با
تمام سختی هاش بهش فکر کنی! تکنیک توقف فکر!
هیچ مردی از داشتن 2 تا زن بدش نمیاد شیرین جان! اما یک مدت هم به این فکر کن که باید در بهترین حالت
همیشه شوهرت رو با یکی دیگه شریک باشی! طاقتش رو داری؟
بعد هم چون آدمی رو که میخوای هنوز پیدا نکردی کسی به دلت نمینشینه!
اگر سعی کنی فکر کردن به آقا رو فراموش کنی با تکنیک های توقف فکر و بعد به مرد دلخواهت برخورد کنی مطمئن
باش اگر خودت بخوای حتما به لطف خدا با مرد دیگری هم میتونی خوشبخت شی به شرطی که زومت رو از این آقا
برداری دوست خوبم
:72: