نوشته اصلی توسط
گل رز
سلام دوستای عزیزم با همسرم خیلی صحبت کردم به هیچ وجه حاضر نیست موضوع رو به مادرش بگه میگه بذار یه ترمش تموم شه. حاضر نیس به خاطر راحتی من کاری کنه. بخدا خسته شدم حتی اگه تقسیم وظایف هم بشه بازم نمیخوام تو خونم بمونه میخوام امروز عصر برم شهرستان پیش مامانینا تا یه نفسی بکشم نمیدونم چرا انقدر بهش حساس شدم . امکان مشاوره رفتن رو دارم ولی همسرم نمیاد چون اصلا قبول نداره که من دارم زجر میکشم. بهش گفتم اگه تو نگی خودم میگم به مادرت البته خیلی منطقی و اروم باش حرف زدم ولی عصبی شد و گفت مگه چی ازت کم میشه خواهرم یه چن ماهی اینجا بمونه؟ میدونم قضیه به چن ماه ختم نمیشه و فعلا اینجا موندگاره.