احساس می کنم ، رفتار جرات مندانه ایی که باید بار اول ، می بایست داشته باشید رو نداشتید ، چه برسه بارهای بعد
نمایش نسخه قابل چاپ
احساس می کنم ، رفتار جرات مندانه ایی که باید بار اول ، می بایست داشته باشید رو نداشتید ، چه برسه بارهای بعد
خیانت
خیانت همسر
آغاز کننده این دو تاپیک مدیر همدردی هستند و تاپیک مفصلی درباره خیانت است.
خیانت همسر یا خیانت به همسر: تعریف خیانت
خیانت همسر یا خیانت به همسر: هدف های بلند مدت درمانی
من به شوهرم خیانت کردم
من خیانتکارم!
خیانت باورنکردنی زنم
خیانت
همسرم به من خیانت کرده نمی دونم چرا و چه کار باید بکنم
دوست ندارم خیانت کنم
جواب شما در مقابل خیانت زن به مرد با داشتن فرزند
به همسرم به خاطر خیانت بی اعتماد شدم ......
توي آتيشي كه خودم با ندانمكاري و غفلت ايجاد كردم دارم ميسوزم
خیانت و ترک منزل همسرم بعد از سه سال و قضیه مهریه...
عامل اصلی خیانت در زن ها چیست؟
دید "فروید" به علل بی وفایی(خیانت) همسران.
آقای سیروس،
لینکهایی که براتون گذاشتم در مورد خیانت زن به شوهر است. از زبان شوهران و بعضی ها هم از زبان خود زن است.
- لطفا تاپیکها را با دقت بخونید.
- پست هایی که نویسنده اونها مدیرهمدردی یا کارشناسان تالار هستند با دید کارشناسی و تخصصی نوشته شده. این گونه پست ها را با دقت بیشتری بخونید.
- در تاپیکهای مردان به نحوه عکس العمل اونها در برابر خیانت همسرشون و نتیجه ای که گرفته اند دقت کنید. به نظر می رسه شما خیلی منفعل عمل کردید و شاید یکی از علل تکرار خیانت همسرتون رفتار شما باشه.
- در تاپیکهای زنان دلایل و نکاتی را که زنها برای خیانتشون بیان می کنند را با دقت بیشتری نگاه کنید. شاید بتونید دلیل خیانت همسرتون را پیدا کنید.
بهار جان، فرمایش شما کاملا درست است و متین. اما دوست ما در دو جمله ای که نوشتند مفهوم بدی را منتقل نکردند، شاید به شکل بدی مطرح کردند ( مثال شربت در آقتابه آقای مدیر )نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
اول گفتند که بچه دار شدن در این شرایط صحیح نیست.
دوم این که اگر این آقا درست برخورد می کرد و ریشه مشکلش را پیدا می کرد و به شکلی مساله را حل می کرد به بار چهارم کشیده نمی شد.
درود
خیلی عجیبه این ماجرا. یعنی شما حرفتون اصلا برش نداره بر ایشون؟
از خوندن این خیانت ها واقعا ناراحت شدم...تنها کار خوبی که خانوم شما انجام داده این بوده که نخواسته بچه دار بشید...شما هم تا بهبود روابطتون از آوردن بچه و باردار شدن خانومتون اجتناب کنید....به قول مشاوران،سوال هایی که پرسیدن رو بطر کامل جواب بدین...مثلا شما کارتون چطوره؟هرشب کنار همسرتون هستید؟شما از خیانت های قبلی همسرتون خیلی راحت گذشتید و اسمشو دوست داشتن گذاشتین،در حالی که این کار شما دلیلی شده تا ایشون بیشتر به خیانت های بعدی فکر کنه.شما علت این خیانتو چی میدونید؟آیا همسرتون شمارو دوس داره؟شاید این علاقه به بچه دار نشدن خانومتون دلیلش این بوده که نمیخواد باهاتون زندگی کنه؟فک نمیکنید اون خواسته با اون کاراش بهتون ثابت کنه شمارو دوس نداره یا نمیخواد باهاتون زندگی کنه؟به نظر خودتون همسرتون توی زندگی کمبودی از جانب شما حس میکنه؟بهتره شما سوالات کارشناسان رو جواب بدین اینجوری زودتر به نتیجه میرسید.
لطفا عنوان مشکل من رو عوض کنید من به شوهرم خیانت واقعی نکردم
من انقدرها هم پست نیستم من حتی به درواقعیت به یک مرد غریبه احساس علاقه هم پیدا نکردم جز شوهرم
من دوست ندارم عنوان مشکلم خیانت کاری باشه
خیلی خوشحالم که تا اینجا پیش نرفتم
سیروس عزیز همسر شما ،شما رو دوست داره؟به شما علاقه داره؟
سلام به تمامی دوستان. آرزوی خوشبختی برای یکایک شما دارم.
دوست گرام بهار شادی:
پاسخ اول و دوم : ایشان در هفت سال پیش همکار من بودند که بعد از یک سال بررسی و تحقیفات به خاطر نجابت ایشان و دارا بودن ملاکهای زن زندگی ، من با ایشان بدون هیچ گونه مشکلی طبق رسم رسومات عرف با ایشان بدون مشکلی خاصی با رضایت و استقبال از طرف ایشان ازدواج کردیم.
پاسخ سوم : آری در شش ماهه اول امسال چنین بوده است البته نه مدت طولانی یعنی بدین شکل که من به علت نیاز زندگیم و میشه گفت ول خرجی های او مجبور بودم در دوشیفت کار کنم یغنی از ساعت 7 صبح تا 15 و از 15 تا 9 شب.که از نظر او به علت اینکه او هم کارمند است عنوان نمود که دوست داره من از ساعت 3 در کنار او باشم البته این خواسته را بعد از سومین خیانت عنوان کرد که من هم به خاطر او و تمامی مشکلاتی که برایم بوجود آمده بود پذیرفتم و عملیش کردم چون متوجه شده بودم که یکی از دلایل این مشکلات کم رنگ بودن حضور من در کنار او بوده است.
پاسخ چهارم : آری در مورد یکی از دوستان ایشان از بین مابقی دوستان قدیم که هنوز ازدواج نکرده هم با او صحبت کردم یعنی مستند به او فهماندم که از هیچ نظر شخصیت او رفتار اجتماعی او و شناختی که در این شهر کوچک از اطرافیانی که مستند عنوان کردند از او داشته ام خواستار شدم که قطع رابطه نماید ولی با مخالفت و دلایل بی منطق از طرف ایشان مواجه شدم در صورتی که من با تمامی دوستان قدیم خودم بنا به خواسته ایشان قطع رابطه نموده ام و هیچ گونه رابطه دوستی با کسی به طور جدی ندارم البته ناگفته نماند که دلایل ایشان برای کنار گذاشتن دوستانم منطقی و موجه و قابل قبول بوده و من هم پذیرفته ام و به خواسته ایشان احترام گذاشتم.
پاسخ پنجم : آره ولی بگذارید تمامی آن موارد را عنوان کنم . من تنها تفریحم و دلبستگیم فراوانم شکار و تیر اندازی و طبیعت است که کاملا او مخالف با این موضوع هست دلیل مخالفت او برای این است که من یک مدت زمان 12 ساعت در منزل حضور ندارم آن هم پنجشنبه در هر هفته و فقط در چهار ماه آخر سال است چرا که پنجشنبه به خاطر اینکه ایشان از ساعت 7 تا 14 در محل کارش است وهم اینکه من بتوانم در روز بعد روز تعطیل هفتگی را در کنار او سپری کنم ولی او با همین یک روز هم مخالفت میکند چرا چون من احساس میکنم متوجه شده من با این تفریح سالم تخلیه روحی میشوم و احساس آرامش میکنم یا شاید جمله ام زشت باشه : نقطه ضعف و حساسیت منو پیدا کرده و دست گذاشته رویه همون . درست در همین مواقع به بهانه اینکه چون من نیستم او پنجشنبه و جمعه را یا بدلایل مختلف با همان شخصیتی (دوستش) که من با رابطه با او مخالف هستم به مشهد میروند . دیگر دلایل خلاء های ایشان این است که هر شب بدون در نظر گرفتن شرایط حالیه من چه خستگی چه مشغله کاری یا مسایل دیگر باید ماشین سواری و خیابان گردی کنیم که 90درصد خواسته ایشان را من برآورده کردم . او آنقدر خود را دارای استقلال میداند که اگر من اعتراض کنم بدون احترام گذاشتن به من کار خود را انجام میدهد یعنی چنان وقیح(پرو )شده که در مورد مسافرت هم چنین برخورد میکنه یعنی خیلی راحت عاضم کیش یا محل سکونت خواهرش در استان گیلان یا مشهد به دفعات میشود بعد اگر که من واکنش نشان بدهم زندگی تلخ میشودو من یک مرد نالایق از نظر ایشان میشوم و یا هر جمله زشتی کخ دور از ادب رابطه یک زوج میباشد مواجه میشوم . در صورتی که مسافرت ما در سال دو بار و خیابان گردی خرید یا دور زدن و صحبت کردن و یا تفریح در خارج از منزل در هفته سه یا چند بار میباشد ولی نمیدانم چرا من هنوز نتونسته ام خلاء های ایشان را چرا کنم در زمان درس خواندن در زمان استراحت کردن و یا ... من در کنار ایشان بوده ام ولی نمیدونم .....
پاسخ ششم : دقیقا متوجه سوال شما نشدم ولی آره کارهایی کردم مثلا در محیط کاریش (اداره) از آنجا که من بنا به موقعیت کاری و اعتبار اجتماعی که در شهرمان دارم و نفودی که در ادارات دارم در پشت صحنه در مورد سمت اداریش به علت مالی یا سلامت کاریش که چه پستی داشته باشه یا هم اطاقیهایش چه کسانی باشند به دلیل اینکه من در ادارات خدمت نموده ام و آشنا به روابط همکار ی یا محیط کاری بوده ام در پشت صحنه نقشی داشته ام یا مثلا در همان مسافرتهایی که اصلا نظر من مهم نبوده و مخالفت من تاثیری نداشته و ایشان منو تنها گذاشته و در جند روز منو تنها میگذاشته و با دوستانش در تفریح بوده بنا به خواهش من و شاید نباید گفته شود با هزینه من یا برادرش که با او راحت است یا مادرش یا خواهرش را راهی کردم . یا مثلا از نظر مسایل اجتماعی یا میشه گفت از طریق فرهنگ سازی به صورت سر بسته یا مثال از اتفاقات مستند که برای اشخاصی اتفاق افتاده او را نصیحت کردم و دلایل اتفاقات ناگوار یا خوشایند زندگی های مردم وبازتابهای اجتماعی آن را باز کردم که ذهنش از مسایل و خطرهای جامعه روشن نمایم .
بچه دار شدن با اینکه برای من دوست داشتنی است تا زمانی که نخواسته باشد مهم نیست چرا که به خودش هم عنوان نموده ام هر زمان او خواسته باشد دوست داشتن است اما وقتی الان این اتفافات را می بینم متوجه میشوم که او هنوز دنبال رفیق بازی و خوشگذرانیهای کاذب است نه دنبال زندگی با شوهرش یا بچه یا یک زندگی زناشویی او به دنبال تنوع در هر مسئله ای حتی مرد زندگیش هست جزء من زندگی رسمیش چه برسه به
پاسخ هفتم: چون دوستش دارم وعاشق او هستم چون به جزء اوبه کسی دیگه ایی نمیتونم فکرکنم چون شاید من هم در این وقایع تقصیر کار باشم و شاید این زندگی مشترک که پر از خاطره های خوب هم هست با کمک شما و تجربیات شما وعلم شما درست بشه ... نمی دونم نمی دونم چون نمی تونم باور کنم این مسایل را . از چیزهای که در این جامعه ازش ترس داشتم سر خودم آمد.
پاسخ هشتم : شاید در سال گذشته 70 درصد من تقصیر کار بوده ام چون ملاکهایی که او از مردش را میخواست یا خواسته یا چیزهای دیگری که برای او مهم بوده و هست را از جانب من کوتاهی شده آن هم ناخواسته بدلیل این که او عنوان نکرده بود که دوست داره من چه بگویم یا چه کاری بکنم یا چه جوری بپوشم یا چه جوری دوست داشتنم را به او ثابت کنم و یا دلایل دیگر. ولی بعد از مذاکراتی که بنا به خواسته من داشته ایم که من متوجه شدم ناخواسته چه اشتباهاتی یا چه کوتاهی هایی کردم و برایش جبران و عملی کردم چرا این مسایل اتفاق بیافتد دیگر حالا چرا؟
آیا غرور بیش از اندازه اوست : آیا دوستان ناباب اوست : آیا آزادی و استقلالی که من به او به دلیل اعتمادی که به او داشته ام است یا اینکه حالا فکر میکنه از من هم بهتری هست و لی الان چرا الانی که من را عاشق به خودش و زندگی مشترکمان کرده .
با سلام :
دوست عزیز سیروس ! مشکل من با همسرم دقیقا بر عکس شما بود .یه چکیده ای می گم برات شاید بتوونی از تجربهمن چیزی بیرون بکشی که به نفع زندگیتون باشه ! ما 7 سال با هم دوست بودیم در دوران دوستی چند بار مچ همسرمو گرفتم ارتباطش با دختر ها منظورمه اما اینقدر که دوسش داشتم گفتم اگه ازدواج کنیم دست از این کارها می کشه ! یعنی سال 82 آشنا شدیم وقتی 18 سالمون بود . و سال 88 عقد کردیم . در دوران عقدمون پی به داشتن چند خط ایرانسل دیگه ی ایشون بردم و همچنین دیدار ها و ارتباطاتشون (خیلی مفصله شاید یه کتاب بشه !) موضوع و به خانوادش کشوندم یهنی پدر و مادرش . گفت اشتباه کرده و دیگه تکرار نمی کنه . پدرش گفت وارد زندگی شین درست می شه ! یعنی 4 روز مونده به عروسیمون مچشو گرفتم به مرز جنون رسیده بودم به خودزنی دچار شده بودم حتی چند بار بیمارستان رفتم . من عاشقش بودم و یه روز بهش گفتم اگه فک می کنی نمی توونی زندگی مشترک تشکیل بدی کافیه صادقانه باهم دربارش حرف بزنیم . گذشت و بعد از عروسی متوجه شدم که ایشون ارتباطش با دخترهایی که از فیس بوک یا خیابون و غیره هست قطع نشده . بیماری قلبی گرفتم یا به قول دکتر ها بیماری پانیک که به خاطر فشار عصبی بود ارتباط جنسی ما خیلی کم شده بود من تشنه بودم اما اون کاملا سرد شده بود . حدود 3 ماه پیش رفتیم پیش مشاور . گفت از هم دور باشین یه 2 ماهی اون پیش مادرش اینا بود و من تنها زندگی می کردم . احساسم رو گذاشتم کنار و با عقل خواستم تصمیم بگیرم بهشون گفتم من می خوام جدا شم . اون علارقم میل باطنیش به طلاق توافقی راضی شد. کار رو به دادگاه کشوندم چون دیگه اظهار پشیمونیش برم سندیت نداشت . قاضی با طلاقمون موافقت نکرد بنا به دلایلی . از اون تعهد گرفت که دیگه گذشته و تکرار نکنه .
الان احساس پشیمونی اونو می بینم و اینکه دوباره تونسته برگرده به زندگی و خوشحالیشو می بینم . اما این و باید از اون و خودت صادقانه بپرسی که این زندگی چقدر اهمیت داری .
بعضی وقت ها هی بخشیدن ما طرف رو جسورتر می کنه. من موافق اشتباه همسرت و اینکه تو کاملا بی گناهی نیستم . ایشون باید برای خودش یک دلیلی داشته باشه
دوست عزیز زن ها به راحتی خیانت نمی کنن مگر یه جایی رابطه بلنگه ! و مشکل داشته باشه . پس اینو یه طرفه نمی شه حلش کرد !
اگه اون این زندگی و تورو می خواد به فکر خیانت هایی که کرده ( البته خیلی هاشو شما اسمشو خیانت گذاشتی ) نباش به فکر این باش زندگی خیلی راحت می توونه از هم بپاشه ! اما آیا ارزششو داره ! روزی زن و شوهر با عشق و امید وارد یه زندگی می شن . حیفه که یه رابطه اینجوری تموم شه ! بازم می گم :" خیانت کردن زن ها دلیل داره همیشه و زن ها خیلی کمتر از مردها دنبال تنوع می گردن "
از همه واسه زیاد حرف زدنم عذر می خوام . اما باید زندگی و اینجوری دید گاه فراز گاه پست ، اما هر جور که باشه من موفق و سلامت ازش بیرون میام .
بدرود
سلام
در جواب اینکه برخوذد خانواده دختر بعد از فهمیدن ماجرا چی بود توضیح ندادید . مخصوصا پدر . بردارشون
در این خانواده چقدر این موضوعات حائز اهمیت است ؟
جواب به کاربر محترم سارا :
البته این دو جریان اخیر را در جریان هستند و لی متاسفانه برخورد خاصی انجام ندادند چرا که حرفهای منو قبول ندارند
و او هم به آنها دروغ میگوید در صورتی که برادرانش کاملا در جریان هستند . ولی متاسفانه به علتی که همسر من غرور بیش از اندازه و اخلاق تندی دارد از کسی حتی خانواده اش هم تحویل نمیگیرد و سریع به بحث و جدل می پردازد او با من هم که هر زمان خواستم صحبت کنم یا نصیحتش کنم یا علت کارهایش را خواستم از کوره در میرود و منزل را ترک میکند . تفکر او این است که حالا که ازدواج کرده آزاذی خود را به دست آورده و فکر میکند که زندگی یعنی ماشین سواری ، خیابان گردی ، تفریح نادرست با دوستانی که من تاییدشان نمیکنم ، آرایش های متفاوت ، لباسهای رنگ وا رنگ ، مسافرت با دوستان ، دروغ گویی به همسر و خانواده ، و از همه مهمتر چیزی که عامل اصلی این ماجراها است داشتن سیم کارتهای پنهانی به دور از شوهر و خانواده و اس ام اس بازیها و سیم کارتهای مخفیانه و دروغهایی ازقبیل من مشهد کلاس دارم ، من مشهد نوبت دکتر پوست دارم ، من اداره کل ماموریت دارم و از قبیل این مسایل بسیار و هر زمانی که من شرایط کاریم اجازه داده که او را همراهی کنم با اعتراض مواجه شدم به دلایلی از قبیل اینکه همکارم با من میاد تو لازم نیست بیایی یا میخواهم برم خانه دوستم تو نمیشه بیایی یا اگر دیگر بهانه ای نداشته سریع مشهدشو کنسل میکرده به عناوین مختلف و در زمانی که میدونسته من به هر دلیلی نمیتوانم بیایم او به هر طریقی خودش میرفته یا حتی بارها شده که در کوچکترین بحثی که در منزل پیش می آمده ایشان بدونی که منو در جریان بذاره منزل راترک میکرده میرفته مشهد بعد که من از او سوال میکردم که کجایی در جواب من میگفته من مشهد هستم . آخه این چه زندگی که ایشان این قدر گستاخ و مختار باشه بدون اجازه از شوهر دست به هر کاری بزنه آخه من لباس پوشیدم ، آرایش سرم ، انتخاب یا رفت و آمدم با دوستانم ، همکارام حتی خانواده ام ، خیابان رفتنم ، تنها تفریح که علاقه شدیدی به آن دارم (شکار) و ..... به سلیقه و میل و صلاح او باشه ولی من هیچ نظر ، عقیده ، انتخاب ، دخالت یا .... نباید در این زندگی و او که هسر من است را داشته باشم . دیگه بریدم دیگه کم آوردم ، خسته شدم ، کمرم راشکست ، با شخصیتم بازی کرد ، با غرورم بازی کرد ، به زندگی ، عشق ، آرزوهایی کهبرای زندگیمان داشتم ، زحمتهایی که برای زندگی کشیدم ، پشت کرد . این قدر غرور داره که الان سه روزه به منزل نیامده، زنگ نزده، و خانه پدریش نشسته به فکر من هم نیست . این قدر که گستاخی به خرج داده و پرویی عمل کرده جرات نداره زبان هم باز نمیکنه بگه که چه کار میخواهد انجام بدهدآخرش .............................نمیدونم نمیدونم نمیدونم . تو را به خدا یکی منو راهنمایی کنه من چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟
این جور که پیداست افسار زندگی از دستت در رفته .
از میان نوشته ات بر می آید که در رفتارت نوعی بزرگتر منشی وجود دارد و رفیق همسرت نیستی .
من برداشت خودم را از میان صحبت های شما می گویم . تو همه چیز یک زن را به نقد می کشی بعد توقع داری که با تو رفیق باشد و با تو در کمترین حالت دوستی هم بکند !( قانون همسری طلب ...!)
وقتی یک زن را از هر جهت زیر سئوال ببری در نتیجه این زن از دست تو فراری خواهد بود چون می داند که در رکاب تو حرکت کردن یعنی غر غر شنیدن . یعنی بکن و نکن ....یعنی باید و نباید ..........یعنی دستورهای پیاپی .......
نه تنها زن که مرد نیز در چنین شرایطی فراری و متواری می شود .........
اما از این جهت که تو دلت خواسته زیر برگ خانم باشی و از علائق خودت بگذری به او ربطی ندارد . این اجازه ای است که خودت صادر کرده ای .
سئوالی هست که اگر خانم سه روزه رفته خونه ی پدرش ......شما چرا در این سه روز شکار نرفتی ؟
به جای تمرکز بر رفتارهای همسرت فعلا به رفتارهای خودت دقیق شو و برای آنها فکری کن .....
از نگاه من باید یاد بگیری که بدون اظهار ناراحتی به شعور همسرت به عنوان یک زن بالغ احترام بگذاری تا به عنوان یک مرد و همراه و همسفر زندگی باورت کند . زن بزرگتر نمی خواهد یار و رفیق می خواهد ....می توانی رفیقش باشی بدون اینکه همه ی رفتارهای او را زیر ذره بین ببری و خوب و بد نکنی ؟
ظاهرا وقت کمی برای رسیدن و پرداختن به همسرت داری اما وقتی شما هم بیکار میشوی یادت می افتد که می خواهی او را همراهی کنی که این همراهی با این آدم به درد خور نیست . چرا ؟چون او وقت و زمانش را با نبود شما ساماندهی و سازماندهی کرده . ( این حرفها به معنی بی مشکل بودن رفتار همسرت نیست . اما خودت هم کم مشکل نیستی در نتیجه از خودت شروع کن تا بتوانی به شکل غیر مستقیم درصدی روی او تاثیر بگذاری یا در بهترین حالت هر دو با هم نزد مشاور بروید و از طریق مشاور مشکلات خود را حل کنید و مهارت های لازم را بیاموزید )