به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 بهمن 90 [ 12:50]
    تاریخ عضویت
    1389-9-20
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,744
    سطح
    24
    Points: 1,744, Level: 24
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به همسرم به خاطر خیانت بی اعتماد شدم ......

    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت کلیه دوستان و اسلتید ارجمند -

    من مردی هستم 29 ساله که در سن 23 سالگی ازدواج کردم با یک دختر هم سن خودم - و حاصل این ازدواج فرزند پسری است که اکنون 5 سال دارد - و اما من از ابتدای زندگی زناشویی خودم روی همسرم قسم میخوردم جوری که انگار خداوند تمامی افاف را به همسر من یکجا و تمام و کمال داده بود - و البته هم که به نظر خودم و واقعا همینطور بود

    و اما تا حدود یک چند ماه پیش که من از طرف کارم به یک شهری برای ماموریت رفته بودم و همسر و فرزندم هم به ان هتل بردم ( ما 4 روز در ان هتل بودیم ) - روز دوم بود که من و همسرم و پسرم در کافی شاپ هتل نشسته بودیم که یکدفعه یک مرد خارجی امد رد شد و بعد از چند ثانیه مجددا برگشت و ما ها را نگاه کرد - در همان لحظه من به همسرم گفتم که ببین ایم کثافت برای تو دور زد و برگشت - که همسرم گفت باش من که باهاش کاری ندارم هرچی میخواد برگرده و نگاه کنه - شب که من برگشتم به هتل نزد همسر و فرزندم دیدم که چندتایی شکلات خارجی توی اتاق هست - بعد خود خانومم گفت که اینها را خود مرد داده به پسرمون و من بی تقصیر هستم - خوب من خیلی ناراحت شدم و گفتم نباید میگرفتی - بعد خانومم گفت ببین جنبه داشته باش و اگه میخواستم میتونستم بهت نگم ولی دیدی که خودم بهت گفتم - گذشت تا روز آخر که ما رفتیم سوار هواپیما شدیم و در فرودگاه دوم که به انتظار پرواز دوم بودیم به مقصد شهر خودمون - دیدم که همسرم میگه : آقا یه چیزی بهت بگم عصبانی نمیشی - گفتم نه بگو -
    گفت همون مرد خارجیه یک بسته ادکلان خارجی به یه 5 تا عکس از خودش و خانوادش داده بوده به همون رزفشن خانوم هتل و گفته اینها را بدید به اون خانوم - دیروز قبل از اینکه بیایم اون خانوم من را صدا کرد و گفت اینهارا همون خارجیه داده بدم به تو -
    خانومم گفت : من بهش گفتم که اگه شوهرم بفهمه ناراحت میشه - و دعوا راه میندازه - اما اون خانوم بهم گفت شما که دارید فردا میرید شهر خودتون اونم که دیگه تورو نمیبینه - به نظر من بگیر و برو - من هم گرفتم

    خلاصه گذشت تا ما رسیدیم به شهر خودمون و رفتیم خونه - من که اون شب کلی دعوا مرافه کردم بعد هم رفتم توی اتاق و در را بستم و تا صبح تنها خوابیدم - و فرای اون روز هم به مدت 5 روز قهر کردم و رفتم منزل پدرم

    خلاصه به هر ترفندی بود زنم دوباره من را رام کرد و شروع کرد به قسم و آیه خوردن و غلط کردم و به خدا اگه میدونستم اینقدر ناراحت میشی هیچ وقت قبول نمیکرم - من فکر کردم چون خارجی و یه کادو داده توری نیست و . . . و خلاصه من را رام کرد - و توی ماشین به قران توی ماشین قسم خورد که دیگه هیچ وقت از این اتفاقات نمیفته و خلاصه من هم به خاطر بچمم که بود برگشتم به زندگیم و همه چیز را نادیده گرفتم .
    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    و اما از روی این قضیه هنوز 10-15 روزی نگذشته بود که یک روز کن سرکارم بودم که ناگهان موبایلم زنگ خورد - گوشی را برداشتم و جواب دادم - دیدم یه خانومی پشت خط تلفن هست و میگه اقا توروخدا یک دقیقه به حرف من گوش کن ( در ضمن شماره تماسش هم نیوفتاد روی گوشیم ) گفتم بفرمائید خانوم - گفت : ببین اقا خانومت خوب دختریه ولی به چشم خودتم اعتماد نکن - همین حالا باهاش تماس بگیر و ببین کجاست و با کیه -

    من هرچی سعی کردم ازش بپرسم خانوم شما کی هستید ؟؟ زنم با کیه ؟؟ جوابی نداد و خلاصه قطع کرد - منم که هیچ شماره ای ازش نداشتم

    خلاصه سریع زنگ زدم به زنم و بهش گفتم کجایی - گفت توی خونم - گفتم اگه توی خونه ای گوشی را بده به خواهرت - گفت باشهکه گوشی را قطع کرد - دوباره سریع بهش زنگ زدم - فهمیدم که زرد کرده - و گفت : نه دروغ گفتم من توی خیابونم - --- گفتم اگه توی خیابونی پس چرا هیچ صدای ماشینی یا بوقی نمیاد ؟؟
    خلاصه شروع کرد به پیچوندن و ... بهش گفتم هرجا هستی سریع برگرد خانه -
    خلاصه دیگه نفهمیدم با چه سرعتی برگشتم خونه - و به محض اینکه من پیچیدم توی کوچه اونم رسید توی کوچه --
    سریع از ماشین پیاده شدم و بهش گفتم : کجا رفته بودی چرا به من نگفتی - گفت ترسیدم بگی نه - -

    گفتم حالا من ته این قضیه را درمیارم - راستشو بگو با کی بودی ؟
    ------
    خلاصه که زد به حاشا --- و من خوب از طرق مختلف مثل پرینت تلفن را میگیرم - پرینت موبایل تو میگیرم و . . .
    ترسوندمش و متوجه شدم به گفته خودش که اعتراف کرد - حدود 20 روزی هست که با یک مرتیکه ای که قبلا خونه باجناق بنده میومده و با هم رفت و امد داشتند دوست شده - و به قول خودش تماس میگرفته و اس ام اس میداه -

    البته بعدا همون خانوم نا شناسی که به من زنگ زد و در اصل از طرف یک مرد تماس گرفته بود تا اینها را به من بگه را هم شناسایی کردم - و همون مردی که اون صانحه را دیده بود و فهمیده بود که من میخوام زنم را تلاق بدم بهم زنگ زد و گفت : من اگه بی ناموس بودم خودمم میرفتم و با زنت رفیق میشدم - من این صحنه را توی خیابون دیدم و دیدم که زنت نشست توی ماشین مردی که من هم همون مرد را میشناسم و دیگه نتونستم دست روی دست بزارم و فهمیدم که زنت گول خورده و وظیفه خوردم دونستم که بهت زنگ بزنم تا حواستو بیشتر جمع کنی ----
    و همون مرد میگفت که به حجی که رفتم و به همون خدایی که میپرستی زنت اندازه 5 دقیقه سوار ماشین اون مرد شد و عقبم نشست و حتی دستشون هم بهم نخورد - و بعدم که خودت بهش زنگ زدی سریعا پیاده شد - و اومد سمت خونه . . . .
    ----------------------------------------------------------------------------------
    خلاصه فردای اون روز من رفتم برم دادگستری شکایت کنم - و مراحل طلاق را پیش بگیرم - که از بس که پدر و ماردم و خواهرانم و خواهرای خود زنم التماس کردند و با من حرف زدند - و خودش هم اومد و به پام افتاد و قسم آیه خورد و گریه و زاری کرد - من احمق دوباره برگشتم سر خونه و زندگیم

    میتونم بگم بیشتر به خاطر بچم - و یه جورایی هم بخاطر اینکه دوستش دارم و احساس میکنم که گول خورده ( و اصلا خودش میگفت نمی دونم چرا این کار را کردم ) - برگشتم به خونه
    --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    دلیل این کارشا ازش سئوال کردم ؟؟
    میگه : تو به من احترام نمیزاری - - تو به من اهمیت نمیدی ----- وقتی برت اس ام اس عاشقونه میدم تو جوابما نمیدی ---- اما اون تمام این کمبودهای عاطفی من رو پوشش میداد ----- باهام حرف میزد - برام اس ام اس عاشقونه میداد و . . . .
    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
    و اما الان دقیقا حدود 20 روزی هست که ازاین ماجرایی که به طور خلاصه براتون تعریف کردم میگزره و با تمام قدرتی که دارم با این قضیه میجنگم من هنوز نتونستم با این قضیه کنار بیام -

    هروقت سریه چیز کوچیکی دعوامون میشه بی اراده ربطش میدم به همون قضایا - -

    یه استرس بی حدی تمام وجودم را گرفته - فکر میکنم نمی تونم ببخشمش -

    بیشتر به این خاطر که بعد از قضیه مشهد توی ماشین به قرآن قسم خورد و دست گذاشت روی قرآن - و بعد دوباره این کار را در یک وسعت بسیار بیشتر و مخرب تری انجام داد -
    باخودم میگم چه تضمینی وجود داره که دوباره اون کار را نکنه ؟

    یک بار به خودم میگم خیل احمقی که خیلی ساده بدون هیچ ضرب و شتمی برگشتی سر خونه و زندگیت !!!

    تورو خدا من رو راهنمایی کنین چکار کنم ؟؟ آیا طلاقش بدم ؟؟ آیا باهاش زندگی کنم ؟؟ آیا دوباره بر میگرده به همون شرایط ؟؟ نمی دونم چیکار کنم ؟؟؟







  2. 4 کاربر از پست مفید son_1981 تشکرکرده اند .

    son_1981 (یکشنبه 21 آذر 89)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 بهمن 90 [ 12:50]
    تاریخ عضویت
    1389-9-20
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,744
    سطح
    24
    Points: 1,744, Level: 24
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: زن متاهل ومرد متاهل عاشق هم ميشن؟ (خيانت به خانواده ها)



    اگه ممکنه هر راه حلی که دارید و منطقی هست را توی ادامه تایپیک بنویسید تا بخونم -

    فقط خواهشن خودتون را جای من بگذارید و جواب های کارامدی بدید - شرمنده اگر ممکنه لطفا سریع تر تا من هم از این حال و هوا در بیام .

    از همگی شما متشکر هستم
    ================================================== ===========
    الان هم زنگ زدم به خانومم و گفتم من دیگه نمی تونم ادامه بدم - و بعداز ظهر هم دارم میرم سراغ یک مشاور شاید یک راهی پیدا کنم -
    که از بعد از تماس من چندین با تماس گرفته و اس ام اس داده که تورو خدا منو ببخش - من غلط کردم - درسته اسمش خیانته ولی من که خدای نکرده کاری نکردم - درسته که اشتباه کردم ولی حاضرم هرطوری که تو میگی جبران کنم - هرچی تو میگی انجام میدم - و . . . اصلا میخوای یه مدت مثلا برای 5-6 ماه برم خونتون تا خیالت راحت بشه - میخوای خط و گوشیم را هم میدم ----- من میخوام باهات زندگی کنم - منو ببخش من فهمیدم چه غلطی کردم و . . . .
    ====================
    دوستان به خدا نمی دونم چیکار کنم ؟؟؟ از طرفی باباهم نداره --- میترسم از خودم برونمش بره و خودکشی کنه -
    یا دست به یک کاره دیگه ای بزنه ؟؟
    میگم البته من میشناسمش و یه جورایی هنوزم بهش ایمان دارم - نمی دونم چرا این غلط را کرد ؟؟؟ اصلا خودم هم باورم نمیشه --- انگار دارم خواب میبینم ---

    یه جورایی یه چند روز خوبم -- یه چند ساعت خوبم --- نمی دونم یه هویی چطور میشه مثل سگ میشم --
    دیگه انگار خداهم جلو دارم نیست --

    البته این رو خیلی خوب و واضح برام روشنه که هیچ اتفاق و تماس جنسی در کار نبوده چون اگه حتی 1 درصد هم احتمال میدادم خداوکیلی مکشتمش --- اینم که یه 20 روزی هست با این قضیه کنار اومدم صرفا به خاطر اینکه این که خدای نکرده تماس جنسی نبوده - و به گفته خودش در حد چندتا زنگ و اس ام اس بوده - - و مدام با خودم میگه بلاخره اونم ادم هست و بشر جائزالخطاست -- اونم اشتباه کرده و . ..

    ولی خوب اینها را میگم ولی نمی دونم یک دفعه چی میشه - - شب یا موقع کار --- یا موقع رانندگی دوباره فکرهای پلید سراغم میاد و - خلاصه روز از نو روزی از نو
    --------------------------------------------------------------------------------------
    اصلا فکر میکنم یه جورایی داره این کار لوئس میشه - - یک روز بی خیالش میشم و می بخشم - -- دوباره 2-3 روز بعد میگم نه نمی تونم بگزرم و ببخشم ( البته نگید که تو دم دمی هستی )
    چون ارزو نمیکنم این بلا سرت بیاد ولی خودت را یک دقیقه جای من بزار اون وقت میبینی که شاید کارهایی بدتری انجام میدادی که من انجام ندادم . . .

  4. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: زن متاهل ومرد متاهل عاشق هم ميشن؟ (خيانت به خانواده ها)

    اصلن به فکر طلاق نباش.خودت می گی رابطه اونقدر حاد نبوده پس تو هم حاد رفتار نکن.

    دوستاشو بشناس شاید اونا تاثیر داشتن.هواشو بیشتر داشته باش.زن اگر بهش توجه

    بشه سراغ دیگری نمی ره.

  5. 7 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    afsa (چهارشنبه 25 مرداد 96), فرهنگ 27 (شنبه 20 آذر 89)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: زن متاهل ومرد متاهل عاشق هم ميشن؟ (خيانت به خانواده ها)

    سلام

    لطفا به تاپیک زیر مراجعه کنید:

    آموزش استفاده از تالار

    در پست 4# نحوه ایجاد یک تاپیک مستقل بیان شده است. می توانید پستهایتان را مجددا در یک تاپیک جدید ایجاد نمایید. (کپی و پیست)

    می توانید روی علامت ! که در داخل مثلث که در انتهای سمت راست نام کاربریتان در هنگام ایجاد پست قرار دارد، هم استفاده کنید تا به اطلاع مدیران برسد که پست هایتان را به تاپیک جدید منتقل کنند.

  7. 2 کاربر از پست مفید هستی تشکرکرده اند .

    هستی (شنبه 20 آذر 89)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 فروردین 92 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1387-9-07
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,142
    سطح
    40
    Points: 4,142, Level: 40
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    284

    تشکرشده 289 در 103 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به همسرم به خاطر خیانت بی اعتماد شدم ......

    سلام ...ببین برادر من اینقدر زود قضاوت نکن ....من هم اعنقاد دارم که ....زن اگر بهش توجه

    بشه سراغ دیگری نمی ره.
    پس توجه کن که کجا کم کاری کردی ......
    برای بهتر شدن زندگیت با همون مشاور مشورت کن ...البته در جهت بهتر کردن ...و نه تخریب ...از اول به اخرین راه کار فکر نکن .
    همین اتفاق ممکن بود برای خودت پیش بیاد به این فکر کن که شما از ایشون چه انتظاری داشتی ؟؟...و خودتو بگذار جای اون ...میدونم برای اقایون پذیرش اینطور مسائل بدلیل فرهنگی خیلی سخته ..اما غیر ممکن نیست ...خانمت که از این حداقل رابطه هم پشیمونه پس اینو به دید مثبت بهش نگاه کن و با صحبت منطقی و بدور از قضاوت سعی کن راه درستی برای آینده زندگیتون که من فکر میکنم هنوز به آخر نرسیده ...در پیش بگیرید.......

  9. 4 کاربر از پست مفید kimiakhaton تشکرکرده اند .

    kimiakhaton (یکشنبه 18 اردیبهشت 90)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 آبان 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1389-5-11
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    3,474
    سطح
    36
    Points: 3,474, Level: 36
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    346

    تشکرشده 346 در 157 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به همسرم به خاطر خیانت بی اعتماد شدم ......

    [color=#6B8E23]سلام برادر عزیز

    من هم پیشنهاد می کنم باز یه فرصت دیگه به هر دو تون بدید منتها با با یه سری تغییرات در هر کدومتون

    شما هم دیگه سعی کنین تو این مدت فکرهای ناجور نکنین اگه متاسفانه ادامه بدید یه سری وسواس وبدبینی به همسرتون پیدا خواهید کرد ....

    گفتین که می خواین از مشاوره هم کمک بگیرین اگه ایشون هم موافق باشن عالیه ...تو این مدت سعی کنین شما هم اگه تواین مدت یه سری کم توجهی و کمک کاری هم در قبال همسرتون داشین جبران کنید ....


    درک می کنم کار ایشون اشتباه بوده ولی حالا مهم اینه که ایشون از کدشون پشیمونن ومی خوان جبران کنن شما هم یه فرصت بدین راستی من معتقدم که اگه هر چه قدر زن وشوهر ها مشغلشون زیاد باشه اما صحبت ها همدردی ها وبه حرفای هم گوش دادن وصمیمیت بقیه مشکلات رو کم رنگ خواهد کرد .......

    پیشنهاد می کنم بیشتر با همسرتون صحبت کنین بفهمید مشکلش چیه؟ انتظارش از شما چی بوده همچنین شما هم انتظار وتوقعتون از همسرتون رو بگید... باور کنین صحبت ها ودردل کردن ها توام با احترام به طرف مقابل وصمیمیت تو زندگی هر زن وشوهری معجزه می کنه.....
    براتون آرزوی خوشبختی می کنم[/color]

  11. 4 کاربر از پست مفید ثمین1360 تشکرکرده اند .

    ثمین1360 (یکشنبه 18 اردیبهشت 90)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: به همسرم به خاطر خیانت بی اعتماد شدم ......

    سلام
    واقعا من شما رو درک میکنم چون این اتفاق برای یکی از نزدیکترین افراد برای من افتاده بود و خانومش خیانت کرده بود، این آقا با سختی فراوون خانومشو بخشید و خانومش اومد نشست تو زندگیش. ولی خوب موبایلشو داد دستش دوباره و روز از نو و روزی از نو، بعد دو سه سال دوباره خانومش این کار رو تکرار کرد، بازم بخشید و ...
    من بهتون میگم برادر من از اونجایی که این اولین اشتباه خانومتون بوده و در سطح محدود به خاطر زندگیتون یه فرصت دوباره بهش بدین، ولی تحکم لازمو داشته باشید و با قضیه جدی برخورد کنید که خانومتون متوجه بشن این کار اگه یه بار دیگه تکرار بشه دیگه راه برگشتی نیست
    منظور من این نیست که این کار زنتونو بزنید تو سرش و هی تکرار کنید، البته به خانوم شما آگاهی داد که یه مدت بدبینی شما طبیعیه و باید تحمل بشه
    یه مدت خودتونو پیدا کنید و بعد شماره موبایل خانومتونو عوض کنید و دورا دور کنترلش کنید تا شکتون بر طرف بشه
    من حرف شما رو مبنی بر اینکه می کشمش و ... به حساب ناراحتیتون می ذارم و فکر نمی کنم شما فردی در این شخصیت باشید
    بعدشم مشاور فراموش نشه حتما مشاور تشریف ببرید تا علت اینکه خانومتون چرا خیانت کرده رو بدونید و بنابراین مسئله رو از ریشه حل کنید
    چون ممکنه بعضی از رفتارهای شما هم در این امر موثر بوده
    The Happiness of Your Life Depends on The Quality of Your Thoughts

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  13. 4 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (دوشنبه 22 آذر 89)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: به همسرم به خاطر خیانت بی اعتماد شدم ......

    سلام
    خیانت چند علت داره:
    چشم و هم چشمی و تحت تاثیر فرد دیگری مثل یک دوست قرار گرفتن عده ای عاشق فضاهای رمانتیک هستن و این فضا رو در خانه نمیابند و به این کار پناه می برند از همسرش محبت کافی دریافت نمی کنه و دنبال محبت بیشتر هست مشکلات و مسایل زندگی.
    هر چند من کاری که همسر شما کرده رو خیانت نمی ذارم و تنها یه خطا بوده که شاید اگه زود جلوش گرفته نمی شد به خیانت منجر می شد.
    وقتی فردی در زندگی با خیانت مواجه می شه فکر می کنه دنیا به اخر رسیده به این فکر می کنه که ایا ازدواجش درست بوده و ایا پا برجا خواهد ماند؟؟/
    بهترین کار اینه که:
    1- از یک مشاور کمک بگیرید.
    2- به طرفتون فرصت دهید تا بتواند دوباره خودش و نشون بده.
    3- بپذیرید که انسان جایز الخطاس.
    4-صبور باشه و توکل به خدا کنه.
    5- از بحثهای عجولانه و غیر منطقی بپرهیزید.
    6-تجدید نظر در رفتارهای خودتون.
    7-پیدا کردن دلیل خطا.
    8- در مورد اتفاق بوجود اومده با هم صحبت کنید.
    [size=large]9-و از همه بزرگتر بخشیدن را بیاموزید
    10- از نو شروع کنید.
    این که گاهی می بخشید و گاهی نمی توانید ببخشید علتش اینه که عمیقا نبخشیدید و مدام موضوع رو در ذهنتون باز سازی می کنید.
    اگر می بخشید اون موضوع رو توی ذهنتون نیارید لعنت بر شیطون بفرستید مردهایی را سراغ دارم که از این بدتر و همسرشون انجام دادن و بخشیدن و بعد از اون ماجرا بعد از این پی به خطاهای خودشون هم بردن تازه زندگی شیرین تری و ادامه می دن.
    مشاور بهترین کاریست که می تونید انجام بدید.
    سعی کنید دیگه موضوع رو به روی همسرتون نیارید نگذارید حرمتهای بینتون بیشتر از این پاره بشه. در ضمن اونقدر بهش فشار نیارید که خسته بشه و به سمت این داستانها کشیده بشه. یک بار برای همیشه باهاش حرف بزنید و ازش بخواید هر چی بوده رو بگه گیر ندید بعد از تمام شدن حرفاش ببخشید و دیگه رو خودتون کار کنید تا حرمتهای بینتون باقی بمونه
    موفق باشید[/size]

    راستی اگه قرار باشه این موضوع رو هی پر و بال بدهید نه تنها در اینده خسته می شین و زندگیتون از هم می پاشه بله خودتون هم داغون می شین و دیگه به هیچ بنی بشری نمی تونید اعتماد کنید مراقب وسوسه های شیطان باشید و از کنار این خطا بگذرید ,ببخشید تا خدا هم شما رو ببخشه. یادتون باشه شما هم انسان هستید و شیطان در کمین همه ما ادما هست.

  15. 9 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    sisili (دوشنبه 22 آذر 89)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 مهر 90 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1388-10-03
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    3,717
    سطح
    38
    Points: 3,717, Level: 38
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    890

    تشکرشده 902 در 220 پست

    Rep Power
    41
    Array

    RE: به همسرم به خاطر خیانت بی اعتماد شدم ......

    نقل قول نوشته اصلی توسط sisili

    ...
    [size=large]9-و از همه بزرگتر بخشیدن را بیاموزید
    ....[/size]

    بخشیدن را بیاموزید اما خودتون رو مجبور به بخشیدن نکنید. احساسات و ناراحتی هاتونو بروز بدید، با همسرتون در موردش صحبت کنید، ببینید که اون هم پشیمونه و سعی داره اشتباهشو جبران کنه.

    برخلاف دوستان دیگه، من اعتقاد دارم که لازم نیست عجله ای در بخشیدن داشته باشین، منظورم این نیست که بخشیدن کار خوبی نیست. خیلی هم خوبه، اما بخشیدن وقتی معنی داره که خشمتون تا حدودی فروکش کرده باشه و بهترین راه برای فروکش کردن خشمتون صحبت کردن با همسرتونه که البته همکاری خانمتون هم واقعا لازمه و من از صحبت هاتون اینجوری متوجه شدم که ایشون هم اشتباهشونو پذیرفتن و سعی دارن همه چیزو جبران کنن، که این خیلی خوبه.
    اگه خودتونو گول بزنید که بخشیدیدش در صورتی که هنوز خشمگین و ناراحت هستین ممکنه همیشه این ناراحتی تو وجودتون باقی بمونه ولی اگه ناراحتی ها و احساساتتونو بیان کنید خیلی زود و راحت می تونید با این مسئله کنار بیاید و با رضایت خانمتونو ببخشید.
    [size=medium]فراغ و وصل چه باشد، رضای دوست طلب *** که حیف باشد از او غیر از او تمنایی[/size]

  17. 6 کاربر از پست مفید green تشکرکرده اند .

    green (دوشنبه 22 آذر 89)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 92 [ 08:06]
    تاریخ عضویت
    1389-8-29
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,326
    سطح
    29
    Points: 2,326, Level: 29
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 124
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    40

    تشکرشده 35 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: به همسرم به خاطر خیانت بی اعتماد شدم ......

    آقای محترم :


    درسته خانومتون کاری رو کرده که تو فرهنگ ما قابل قبول نیست .اما شما اگه خودتون این کار رو می کردین الان می گفتین چرا شلوغش می کنی خانم من فقط چن تا زنگ و اس ام اس زدم و یه بار سر قرار رفتم.
    شما تا مادام العمر اگه بخواید قضیه رو 1 بعدی نگاه کنید وبگید همه چی تموم شده هست که بدترین کار رو کردید.
    به جای این کارا بشینید ببینید چی کار کردید که خانومتون که قد چشاتون بهش اعتماد داشتین به دیگری محتاج شده.به جای اینکه بگید ما خودمون رو جای شما بذاریم ، شما خودتون رو جای همسرتون بذارید ببینید اگه تو شرایط ایشون بودید و به خاطر تامین کمبودهای محبتی رفتین سراغ یکی دیگه در حد یه رابطهای فکر می کنم اول رابطه بود.چه انتظاری از طرف مقابلتون داشتید؟
    شرایط شما رو درک می کنم ولی بدونید شما هم مقصر هستید چون تو زندگیتون خلا ایجاد کردید.
    حالا اگه می خواید حالتون بهتر شه ببینید کدوم کارتون باعث این اتفاق شده .اول باید از خودتون شروع کنید.
    اگه می خواید ادامه بدین از خودتون ریشه یابی کنید بعد تا زمانی که اونو 100% مقصر می دونید و خودتونو بی تقصیر نمی تونی درست تصمیم بگیری
    آروم باش و از خدا بخواه بتونی تصمیم درست بگیری.

  19. 9 کاربر از پست مفید مریم نیکخو تشکرکرده اند .

    مریم نیکخو (دوشنبه 22 آذر 89), دختر بیخیال (جمعه 22 فروردین 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.