دغدغه من در دوران اشنایی+چطور وابسته نشم+معیار پاکیزگی
با سلام
دوستان همدردی امیدوارم که حالتون خوب باشه و عزاداریهاتون قبول:72:
مدتیه با اقایی داریم مراحل شناخت رو می گذرونیم...
از یک سری معیارها رد شدیم به خیلی ها شم هنوز نرسیدیم...البته در مورد خودم، ایشونو نمیدونم.
یکی از معیارهای من برای انتخاب همسر رعایت بهداشت و تمیزیه...........ولی نمیدونم چطور بپرسم
که هم موضع منو متوجه نشه و جواب واقعی بده (همون غیر مستقیم پرسیدن) هم برخوردنده نباشه..........محترمانه بپرسم.
حالا اگه لازم شد اندازه رعایت خودمو توضیح میدم که تصور نشه من وسواسی ام.......چون نیستم...
حالا ی مورد خیلی مهم دیگه
من نمی خوام وابستگی بینمون ایجاد شه چون خب میدونیم همه که چرا درست نیست...
براش ی سری تمهیداتی همیشه داشتم تو ذهنم، که رعایت می کردم تا اینکه دو تا اتفاق افتاد
یکی اینکه پیش مشاور رفته بودم به خاطر ی سری برخوردهام گفت داری اشتباه میکنی!!
گفتم می خوام اینجوری از خودم مراقبت کنم گفت داری دیگه زیادی مراقبت میکنی.........میدونی زرنگ
جاش ته چاهه!!! خلاصه از اون روز ی کم سر کیسه رو شل کردم ......سر کیسه احساسات و...
البته اگه این مشاوره مذهبی نبود عمرا حرفشو گوش نمیکردم
داخل پرانتز اینو هم بگم همیشه مثلا اینجا ک میشنیدم ی اقایی میگه من یکم دیگه منصرف شدم ولی دختر خانم خیلی تمایل داره و از این حرفها...خوشم نمیومد... میگفتم من ی کاری کنم که طرف فک نکنه از طرف من دیگه جواب مثبته و...یعنی تمایلم و نشون ندم
از طرفی خود ایشون به غیر یکی دو جلسه اول ، که مثلا من سرم و بر میگردوندم نگاش کنم، نگاهش
و برمی گردوند یا اونم نگاهش و می دزدید.....کم کم دیگه به قول خودش خیلی راحت شد منم تشویق
میکنه که راحت باشیم و تعارف نکنیم و...یعنی از حالت رسمی در بیایم...ولی من نمی خوام اینجوری بشه...
چون وابستگی میاره و ....نمیدونم... در کل خب درست نیست...ما نا محرمیم ...ولی مرز ش و نمیدونم باید چقدر باشه لطفا مذهبی ها کمکم کنن...
مشاور بهم گفت وقتی حد و مرز ها رو رعایت میکنی خب اشکال نداره...گفتم خب وابستگی میاره
احساسات شکل میگیره.........گفت این دیگه به تو بستگی داره......دیگه اون لحظه به ذهنم نرسید که
بگم بابا سیب زمینی که نیستیم.....ادمیم .....چطوری جلوی احساساتو بگیریم اخه....
از طرفی با تمام این تفاسیر......فک کنم تا همین جاشم من یکم ....نمیدونم.....از ی جایی به بعد دیگه منم...
دلم می خواد بیشتر ببینمش
میرم نگاه میکنم ببینم انلاینه یا نه
تمایل دارم اهنگ های عاشقانه گوش کنم
بهش فک میکنم زیاد مثلا مثل امشب بی خواب میشم و ...
اون موردی هم که بالا گفتم در مورد تمایل نشون ندادن دختر....گاهی میگم اصلا بذار فک کنه من تمایل دارم اشکال نداره
نمیدونم این ها اسمش چیه؟
اخرین باری که همو دیدیم گفت من میتونم باهاتون شوخی کنم که محکم و قاطع کفتم نه!!
گفت باشه و...
هر دو مون شوخیم همش مزه میپرونه منم خنده ام میگیره...از حرف مشاور به این ور منم ی چند تا
جلوش در اومدم که خندید...... چون حتی خواهرم بهم گفت با این اخمی که کردی همرو در مورد
شناخت خودت به اشتباه میندازی .....اخمم به خاطر این بود که معذب بودم و....
اهان ی چیز دیگه
کلا دیگه فعل ها رو مفرد کرده برعکس من که...این اخرین بار هم که چند بار تو گفت
به جای شما!!!!
این جلسه اخری هم کلا لبخندش پاک نشد بی انصاف ی دیقه هم روشو اون ور نکرد
که منم نگاش کنم هر وقت برگشتم دیدم خیلی وقته داره نگاه میکنه ....نگامون گره می خورد
نا خوداگاه من خجالت میکشیدم اروم جهت نگامو عوض میکردم .....ولی همچنان نگاه میکرد گاهی هم خندش میگرفت...
اگه سن خواستید بدونید من دیگه داره سی سالم میشه ایشونم دوسال بزرگترن
دوستان ببخشید که طولانی شد گفتم از همدردی ها هم مشاوره بگیرم
کاش جناب مدیر هم لطف کنن نظرشونو بگن
از جواب اطرافیان که چیز زیادی دستگیرم نشد
خیلی ممنونم که وقتتونو میذارید
اهان فقط ی چیزی
ی خواهش خیلی مهم دارم
از دوستانیکه زحمت میکشن وقت میذارن اونم اینکه
به نظرم بهتره کسانی که هم نظر با من نیستن (در مورد روابط محرم نا محرم)
تو زحمت جواب دادن نیفتن...چون من نظرم سخت بر میگرده
لطفا کمکم هم کنید که تاپیک به حاشبه نره
بی نهابت سپاسگزارم:72::72::72: