ممنون حنا جووون
خیییییییییییییلیییییییییی ییی سخته.............من شبا خواب ندارم، سر کارم اصلا تمرکز ندارم ، نمیتونم کارهای شرکت رو انجام بدم ، تنها دلخوشیم شده همین سایت، (من توی یک فامیلی هستم که خیلی با هم رفت و آمد داریم، مرتب از سمت خاله ها و عموها و بقیه.....باهام تماس میگیرن احوال پرسی و همش از شوهرم میپرسن و همشون فکر میکنن من اینجا دارم با همسرم زندگی میکنم و همه میپرسن کی عروسیته و....چند روز پیش مادربزرگم زنگ زده بود و میگفت گوشی رو به بده شوهرت، باهاش احوال پرسی کنم!!!!!منم به دروغ گفتم سر کاره.......)حالا نمیدونم چطوری به این فامیل بگم !!!!!!!!!آخه من همیشه شوهرم رو تو جمع و فامیل خیلی بالا میبردم و ازش تعریف میکردم (با تمام عیب هاش ،نمیزاشتم کسی بفهمه)ولی الان چطور علنی کنم و بگم دارم جدا میشه.......یه عالمه سوال از سمت فامیل میاد جلوم....گوشی من زنگ بارون میشه و همه میخان همدردی کنن و من اعصابم بیشتر خورد میشه..........من فقط بخاطر همین که تنها باشم توی همون شهری که یکساعتی شهر خانواده ام هست (همون جا که سر کارم)موندم و از پیش شوهرم رفتم و همخونه شدم با دو نفر کارمند خانم مجرد(البته فکر کنم تا الان شوهرم رفته شهر خودشون دیگه)....چون حس میکنم توانایی اینکه کارمو ول کنم و برم خونه مامانم و با انبوهی نگاه دلسوزانه و حرف مردم روبرو بشم رو ندارم(تو خونه مامانم رفت و آمد زیاده)....حتی نمیتونم تو جمعی که فامیل باشن شرکت کنم...شکست رو دارم حس میکنم(تو فامیل همه فکر میکردن من یه دختر عاقل و فهمیده هستم و بهترین انتخاب رو داشتم...با اینکه تو فامیل خواستگار داشتم و قبول نکردم !!!!که باز حرف و حدیث ها شدید تر میشه)دارم دیوونه میشم....فکرهایی که از سمت شوهرم دارم یه طرف، حرف فامیل هم یه طرف ...همه چی مثل خوره افتاده به جوووووونم....همیشه سر جا نماز دعا میکنم خدایا هیچ زنی رو از شوهرش نامید نکن...خدایا دختری که با امید و آرزو وارد خونه شوهر میشه رو نامید نکن...محبت تمام زن و شوهرها رو تو دل هم بنداز...خدایا معجزه کن همه مردها و زن ها رو که باعث ناراحتی و عذاب طرف مقابل نشن...خیلی سخته...هیشکی حال منو نمیفهمه
علاقه مندی ها (Bookmarks)