به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 فروردین 95 [ 23:28]
    تاریخ عضویت
    1393-6-23
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    1,358
    سطح
    20
    Points: 1,358, Level: 20
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    66

    تشکرشده 35 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من که اگه همسرتون مطرح نمیکنه خودتون باید بگین،داشتم خودمو جای شما تصور می کردم به این نتیجه رسیدم که اگه من با خواهر شوهرم خیلی خوب و راحت بودم یه اتاق در اختیارش میزاشتم و شرایط و ضوابط خونمو براش توضیح میدادم و کارا و وظایفش رو دوستانه براش توضیح میدادم.. ولی؟؟؟
    اگه باهاش راحت نبودم وحضورش در طولانی مدت رو کیفیت زندگیم تاثیر بد میزاشت همسرم هم راضی به گفتگو با خانوادش نمیشد،خودم با مادر شوهرم صحبت میکردم و دلایلم رو میگفتم و ازش میخواستم ایشون دخترشو توجیه کنن. به اینم رسیدم که خونه آخر این گفت و گو بدبینانش میخواد دلخوری پیش بیاد که اونم به نظر من البته پیش نیاد بهتره ها ولی خوب مگه ما آدما چقدر فرصت برای زندگی و جوونی و دونفره بودن با همسرامون داریم که بزاریم چند سالش برخلاف میلمون بگذره و خودمون رو اذیت کنیم و از تو ناراحتی بکشیم که کس دیگه ای خوشحال باشه و پیش رفت کنه و آخرشم بره برسه به زندگیش. حالا خودتون بشینین تمام جوانب رو بسنجین،حتی بدترین حالت یعنی اختلاف با همسرتون سر این موضوع که ایشاله به اونجاها کشیده نشه و ببینید به صلاحه که حرفی بزنید یا نه هنوز باید رو همسرتون کارکنید تا اون مطرح کنه.

  2. کاربر روبرو از پست مفید mari1 تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 28 آبان 93)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    عزیزم
    امکان مشاوره رفتن برات فراهمه؟
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  4. کاربر روبرو از پست مفید آویژه تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 28 آبان 93)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 دی 94 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    1,480
    سطح
    21
    Points: 1,480, Level: 21
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 214 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    من واقعا درکتون میکنم چون ما که تو خوابگاه رفتیم قاعدتا باید به ترم بالاییا احترام میذاشتیم بعد که خودمون کم کم ترم بالایی شدیم باید هم به ترم بالاییا و هم ترم پایینیا ادای احترام میکریم
    والا نمیدونم چرا اینا اینجورین؟؟؟؟؟؟
    من توصیه ای ندارم
    فقط واسه همدردی اومدم

  6. کاربر روبرو از پست مفید ققنوس تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 28 آبان 93)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 آبان 93 [ 11:44]
    تاریخ عضویت
    1393-8-27
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    30
    سطح
    1
    Points: 30, Level: 1
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 14 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستای عزیزم با همسرم خیلی صحبت کردم به هیچ وجه حاضر نیست موضوع رو به مادرش بگه میگه بذار یه ترمش تموم شه. حاضر نیس به خاطر راحتی من کاری کنه. بخدا خسته شدم حتی اگه تقسیم وظایف هم بشه بازم نمیخوام تو خونم بمونه میخوام امروز عصر برم شهرستان پیش مامانینا تا یه نفسی بکشم نمیدونم چرا انقدر بهش حساس شدم . امکان مشاوره رفتن رو دارم ولی همسرم نمیاد چون اصلا قبول نداره که من دارم زجر میکشم. بهش گفتم اگه تو نگی خودم میگم به مادرت البته خیلی منطقی و اروم باش حرف زدم ولی عصبی شد و گفت مگه چی ازت کم میشه خواهرم یه چن ماهی اینجا بمونه؟ میدونم قضیه به چن ماه ختم نمیشه و فعلا اینجا موندگاره.

  8. کاربر روبرو از پست مفید گل رز تشکرکرده است .

    khaleghezey (یکشنبه 02 آذر 93)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 01 فروردین 94 [ 05:19]
    تاریخ عضویت
    1393-6-12
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    725
    سطح
    14
    Points: 725, Level: 14
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 72 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گل رز نمایش پست ها
    سلام دوستای عزیزم با همسرم خیلی صحبت کردم به هیچ وجه حاضر نیست موضوع رو به مادرش بگه میگه بذار یه ترمش تموم شه. حاضر نیس به خاطر راحتی من کاری کنه. بخدا خسته شدم حتی اگه تقسیم وظایف هم بشه بازم نمیخوام تو خونم بمونه میخوام امروز عصر برم شهرستان پیش مامانینا تا یه نفسی بکشم نمیدونم چرا انقدر بهش حساس شدم . امکان مشاوره رفتن رو دارم ولی همسرم نمیاد چون اصلا قبول نداره که من دارم زجر میکشم. بهش گفتم اگه تو نگی خودم میگم به مادرت البته خیلی منطقی و اروم باش حرف زدم ولی عصبی شد و گفت مگه چی ازت کم میشه خواهرم یه چن ماهی اینجا بمونه؟ میدونم قضیه به چن ماه ختم نمیشه و فعلا اینجا موندگاره.
    بنده خدمتتون عرض کرده بودم که جوری صحبت نکنید که شوهرتون حساس بشه و فکرای دیگه ای بکنه . این گفته که اگر تو نگی خودم می گم حرف مناسبی نبوده و بار منفی همراه با خودش داره.

    پیشنهاد بنده این هست که شما طبق گفته ی شوهرتون تا انتهای این ترم صبر کنید. و برای شوهرتون توضیح بدید که حضور همیشگی ایشون باعث می شه که شما راحت نباشین .

    این گفته که شوهرم حاضر نیست به خاطر من کاری بکنه حرف خوبی نیست چرا؟ چون شوهر شما مثل شما فکر نمی کنه چون طرف مقابل خواهرش و مادرش هستند . مطمئنا شوهر شما ، شما رو دوست داره و بخاطر شما هم خیلی کارها می کنه اما فراموش نکنید که شوهر شما مادر و خواهرش رو هم دوست داره.

    صحبت آخر اینکه زیاد روی این موضوع زوم نکنید فکر کردن زیاد باعث می شه که شما حساس تر بشید و این حسی که می گفتید ناراحتی به خاطر برهم زدن خلوت زندگی شماست ،تبدیل به یک حس نفرت از خواهر شوهر و مادر شوهرتون بشه که در ادامه بصورت مستقیم روی زندگی شما و شوهرتون اثرگذار خواهد بود. سعی کنید اعضای خانواده ی شوهرتون رو مثل خانواده ی خودتون بدونید.

  10. کاربر روبرو از پست مفید nikon تشکرکرده است .

    مهربونی... (سه شنبه 04 آذر 93)

  11. #16
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دگربار مقالات رفتار جراتمندانه و مهارت های ارتباطی را بخوانید قبل از صحبت کردن با شوهرت پیش خودت اون لحظه را ترسیم کن من خودم همینکار را انجام میدهم هرووقت میخواهم با فردی صحبت بکنم قبلش پیش خودم میشنم حدودا ده تا پانزده دقیقه تجسم میکنم اینکه من چی میگم و جواب ایشون چیه به طریقه های مختلف اینجوری آمادگی ذهنی و روانی پیدا میکنی خیلی به شما کمک میکنه این موضوع

    بنظر من بهتره کارهای مربوط به خانوم ها را خودت انجام بدی جدی و محکم مسئله یکماه یا دوماه نیستش خوب با شوهرت صحبت کن بگو یک ترم باشه مشکل نیست حرف شما قبول به خواهرت و یا مادرت بگو یک ترم اینجا بمانه بعد بره برای خودش خوابگاه بگیره اه نشد خودت مستقیم صحبت کن با خواهر شوهرت بعدشم با مادرش این رفتار شما منفعلانه هستش زندگی پر از مشکلتایی که باید یاد بگیریم حلشان کنیم اگر شوهرت همراهت بود چه بهتر نبود خودت بتنهایی اقدام کن جدی و قاطع باش.از الان به شما این موضوع را متذکر میشم این مسئله روی روابط عاطفی و جنسی شما و شوهرتان تاثیر مستقیم داره مخصوصا اینکه مدت زیادی هم در کنار هم نیستید باید همه تلاشتان را انجام بدید برای بهبود کیفیت زندگی متاهلیتان اگه شوهرت اقدامی نمیکنه خودت پیشقدم شو و این مسئله را مدیریتش کن.

    پ.ن:اینجا مسئله تقسیم وظایف نیست بتنهایی وقتی ایشون بقول یکی از دوستان بهشون خوابگاه تعلق میگیره و اینکه یه شهر دور از محل زندگی خودشان میزنند یعنی اعلام استقلال کردن که بتنهایی هم میتوانند این موضوع را مدیریت کنند این مشکل ایشون هستش که از خوابگاه خوششان نمی آید و دوست دارن جای بهتر زندگی کنند اگه اینجوری منم دوست دارم بابام و پدرخانومم نفری 200 تا300 میلیون بهم بدن منم بزارم توی بانک و بخورم و بخوابم یا همسرم همه مهریشو ببخشه بنظر شما این منطقیه؟!!! این فقط مشکل ایشون نیست خانوم خودم فوق را در تهران دریافت کرده هر هفته با قطار از شهر ما تا تهران که 12 ساعت میرفت و برمیگشت چون از محیط خوابگاه خوشش نمیامد ولی سربار کسی هم نبود هرکی خربزه میخوره باید پای لرزشم بماند

    اینو برای همیشه یادت باشه بانو اولویت اول زندگیت حفظ زندگی مشترک هستش حتی در برابر خانواده خودت
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  12. 4 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    sevil73 (دوشنبه 10 آذر 93), terme00 (دوشنبه 03 آذر 93), مهربونی... (سه شنبه 04 آذر 93), رزا (یکشنبه 02 آذر 93)

  13. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 دی 93 [ 11:58]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    340
    سطح
    6
    Points: 340, Level: 6
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    179

    تشکرشده 282 در 96 پست

    Rep Power
    28
    Array
    عزیزم اگه شرایط خوابگاه سخت بود که ایییییییییییییین همه دختر و پسر تو خوابگاه نمیموندند
    به شوهرت بگو همون جور که سختی کشیدن خواهرتون دردناکه
    سختی کشیدن من و نداشتن یه زندگی و خونه ی خصوصی و انجام کارهای خواهرت برای من سخته
    بایستی خانوادت سختی کار منم بپذیرند
    اگه الان کاری کردی که خب
    وگرنه تا آخر عمرت بایستی سرویس اضافی بدی به خانوادش .....

  14. 5 کاربر از پست مفید aye تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 آذر 93), sevil73 (دوشنبه 10 آذر 93), terme00 (دوشنبه 03 آذر 93), مهربونی... (سه شنبه 04 آذر 93), رزا (یکشنبه 02 آذر 93)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  3. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  4. تو انتخاب کمکم کنید تو تصمیم درست مرددم روحیم داغونه
    توسط mona_joon در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 دی 89, 14:23
  5. لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 فروردین 87, 04:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.