به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 مرداد 95 [ 08:21]
    تاریخ عضویت
    1395-5-30
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    33
    سطح
    1
    Points: 33, Level: 1
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان

    با سلام.
    امروز اولین روز عضویت من توی این انجمن هست و امیدوارم که بتونم با مشورت با شما کمی آرامش رو به دریای طوفانی زندگیم برگردونم.
    لازم به توضیح هست که من 4 سال هست ازدواج کردم و اول زندگیم همه چیز خوب پیش میرفت ولی کم کم از زنم سرد شدم... نمیدونم داستان از کجا شروع شد ولی الان به اون جایی رسیده که سر هرچیز کوچیک و بزرگی تا حد جنون دعوا میکنیم... زنم بیخودی بهم گیر میده و انگار دنبال مچگیری از من هستش! احساس تنهایی عجیبی همه ی جونم رو گرفته... گاهی با خودم فکر میکنم اگه این رابطه تموم بشه بهتر نیست؟ من الان 28 سالمه و شاید بتونم با جدا شدن از این رابطه آینده ی بهتری رو رقم بزنم... .
    توضیحات کلی بود ولی فقط بدونید این سایت آخرین امید من واسه بهبود یه رابطه ی خراب هستش... .

  2. کاربر روبرو از پست مفید BlackShadow تشکرکرده است .

    باغبان (شنبه 30 مرداد 95)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    116
    Array
    دوست عزیز

    لطفا بیشتر توصیح بده در مورد:

    نحوه آشنایی و ازدواجتون؟ آیا خانواده ها راضی بودند؟

    آیا خودتون و همسرتون شاغل هستید و مشکل مالی ندارید؟!

    سه دلیل عمده که همسرت را انتخاب کردی؟

    سه عیب عمده همسرت از نگاه شما و علت اصلی دعوا و کشکشها؟

    اگه الان همسرت اینجا بود چه قضاوتی در مورد شما و علت اختلافاتتون داشت؟

    لطفا دقیق پاسخ بده تا دوستان بتونند بهتر راهنمایی کنند.

  4. کاربر روبرو از پست مفید sanjab تشکرکرده است .

    باغبان (شنبه 30 مرداد 95)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آذر 96 [ 09:06]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    136
    امتیاز
    3,315
    سطح
    35
    Points: 3,315, Level: 35
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 225 در 72 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام
    این توضیحالت شما خیلی جامع و.کامل نبود و بیشتر حالت درد و دل داشت

    اگه احتیاج به کمک دارید بهتره بیشتر بگید
    از نحوه اشنایتون.؟؟
    سن و تحصیلات خودتون.و.همسرتون??

    از چه لحاضی سرد شدید
    چطوری یواش یواش به این مرحله رسیدید؟؟

    ازدواجتون سنتی بوده یا مدرن(دوستی و.....)

    شما چه خواسته هایی از خانومتون.دارید که ایشون کوتاهی میکنند!؟

    چطوری و از کجا مشکلات و اختلافات شروع شدند

    خودتون.و خانومتون چه اخلاق های مثبت و منفی دارید؟؟

    از چه لحاضی ازش سرد شدید ??
    اگه به قلبتون رجوع کنید چه احساسی بهش دارید اگه یه هفته نبینیدش و خبری ازش نداشته باشید دلتنگش میشد؟؟


    از چه رفتارها و کارهای همسرتون بدتون میاد؟؟؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید عروس خوشبخت تشکرکرده است .

    باغبان (شنبه 30 مرداد 95)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 مرداد 95 [ 08:21]
    تاریخ عضویت
    1395-5-30
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    33
    سطح
    1
    Points: 33, Level: 1
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    همسر همسایه ی ما بود و مادرم ازش خوشش میومد برای همین باهم ازدواج کردیم ولی الان به قدری همه چیز بد شده که مادرم هم که انقدر دوستش داشت دیگه باهاش کاری نداره.
    در خصوص سن و سال و تحصیلات باید بگم هر دو لیسانس هستیم و همسرم از من یک سال بزرگتره!
    من شاغل هستم ولی همسرم نه !
    من بیشتر بخاطر خانوادم ازدواج کردم با ایشون ولی از همون ابتدای نامزدی هم به شدت دچار مشکل بودیم چون نه فرهنگمون به هم میخورد و نه تفکراتمون.
    از نظر ظاهر هم همه همیشه میگن که من ازش سرتر هستم ولی اصلا این حرفا واسم مهم نیست.
    بحث از جایی شروع میشه که من مدت ها پیش با ایشون به طور پیاپی درگیر بودم و به یکباره فهمیدم ازش سرد شدم. ایشون سر هرچیز کوچیکی بهم گیر میده مثل اینکه چرا میخوای بری پیش دوستات؟ چرا داری فیلم نگاه میکنی؟ چرا بهم کمک نمیکنی تو کار آشپزی و ... ! مخصوصا اصلیترین مشکلم بی احترامی ایشون توی جمع خانواده هست.. مثلا یهو جلوی داداشش که اومده خونمون میگه رضا من نشستم تو واسه داداشم یه چایی بریز بیار!!!
    به حدی من رو از زندگی زده کرده که خیلی وقتا از خدا میخوام زندگیم فقط تموم بشه.... واقعا همه چیز خیلی سخته... مشاور هم بهم گفت با این همه اختلاف در تفکر چرا این زندگی ادامه پیدا میکنه و من جواب دادم بهش... اصرار خانواده ها... . خانوادم نمیذارن که ازش جدا بشم و خانواده اونم پشتش هستن.. این وسط من تنها هستم...
    این تنهایی باعث شده من بهش خیانت کنم و الان توی رابطه با کس دیگه ای هم هستم و ازین موضوع خیلی ناراحتم چون من همچین آدمی نبودم... نمیدونم دیگه چی بگم...

  8. #5
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    وقتی من این عنوان را دیدم
    پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان

    ابتدا تصور کردم یک تاپیک شعر را اشتباهی در این قسمت قرار دادند.
    بعد وارد شدم مطالعه کردم، نگارش قشنگی بود اما متاسفانه همانطور که سایر دوستان اشاره کردند هیچ اشاره ای به مفاهیم مهم زندگیتون نشده بود ، شما باید در رابطه با موضوعات زیر به طور خلاصه اشاره کنید:

    1 - چه کارهایی شما به عنوان شوهر انجام می دادید، یا انجام نمی دادید که ابتدای زندگی شما خوب پیش می رفت؟

    2- همسرتان چه کارهایی را انجام می داد و چه کارهایی را انجام نمی داد که زندگی شما خوب پیش می رفت؟

    3 - مدت زمانی که زندگی شما خوب پیش می رود چه مدت بود؟

    4 - آیا همسرتان هم در آن مدت همین نظر را داشت؟ یعنی از نظر ایشون هم طی آن مدت زندگی خوب پیش می رفت؟

    5 - چگونه شما و همسرتان آشنا شدید؟ چه معیارهایی را در یکدیگر بررسی کردید؟ چه خصوصیاتی از همسرتان موجب این شد که شما ایشون را انتخاب کنید؟

    6 - شما چه خصوصیاتی را به همسرتان گفتید که ایشون شما را پسندید؟

    7 - بعد از این زندگیتون با مشکل روبرو شد، شما برای حل مشکل چه اقداماتی کردید؟

    8 - مقالات و کتابها یا مطالبی را که برای حل مشکل مطالعه کردید در اینجا معرفی کنید و اگر ممکن است لینک آنها را بگذارید؟

    9 - برای حل مشکلاتتون ، چند جلسه مشاوره تخصصی با مشاوری مجرب داشته اید؟

    10 - خلاصه ای از تکالیفی که مشاور برای شما معین کرد تا زندگیتون توسط آن مشکلش حل شود بیان کنید؟

    11 - بفرمایید تکالیفی که مشاور برای شما مشخص کرد،( همچنین مطالبی که جهت حل مشکل خودتون مطالعه کردید ) چند ماه انجام دادید؟

    12 - مهمترین انتقادی که همسرتان به شما دارد چیست؟

    13 - شما در جهت برطرف کردن این انتقاد چه اقداماتی انجام دادید؟

    14 نظر خانم شما در خصوص زحماتی که برای حل مشکل کشیده اید چیست؟

    15 نقاط قوت همسرتان که موجب این شد شما او را به همسری قبول کنید چیست؟

    16 طی زندگی 4 ساله ای که داشتید همسرتان چه نقاط مثبتی داشته است؟

    17 پدر و مادر همسرتان و خانواده اشان نظرشان در مورد شما چیست؟ و چه نظری در مورد شما دارند؟

    18 - پد رو مادر شما و خواهر و بردار و دوستانتان چه نظری در مورد شما دارند؟


    برای اینکه همه این مسائل را پاسخ دهید، لطفا خوب دقت کنید و با شماره پاسخ دهید و سعی کنید پاسخهای هر بند بسیار خلاصه در هر حد یک خط باشد که در حوصله کاربران باشد تا مطالعه کنند و به شما پاسخ دهند.

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  9. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    BlackShadow (شنبه 30 مرداد 95), نیکیا (شنبه 30 مرداد 95), باغبان (شنبه 30 مرداد 95)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 31 مرداد 95 [ 08:21]
    تاریخ عضویت
    1395-5-30
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    33
    سطح
    1
    Points: 33, Level: 1
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از پاسخگویی شما.
    با ذکر شماره عرض میکنم:
    1- به عنوان شوهر نمیدونم چه کارهایی میکردم ولی چیزی که میدونم اینه که الان اون آدم قبل نیستم و مشکلات ازم یک فرد فوق العاده پرخاشگر ساخته و خودمم راضی نیستم
    2- کمی احترام و محبت بیشتر... من فقط همین رو میخوام حس میکنم قبلا هم ایشون و هم خانوادش بیشتر هوای منو داشتن ولی الان....
    3- 1 سال اول ازدواج
    4- بله طی حرفای ایشون اون زمان خوب بود.
    5- قبلا هم عرض کردم ایشون همسایه ما بودن و بخاطر اینکه مادرم دوسش داشت باهاش ازدواج کردم که میدونم بزرگترین اشتباه زندگیم هست!
    6- نمیدونم ... من خودم رو گفتم.. البته خود قدیمم چون الان واقعا این شرایط ازم یه آدم دیگه ساخته.
    7- من اصولا عاشق آرامش هستم و برای رسیدن به آرامش هرکاری کردم ولی نشد.... این طوفان خیلی قویتر از ریشه ی این درختا بود..
    8- من هیچ چیزی مطالعه نکردم ولی اگه چیزی هست که واقعا ممکنه کمک کنه از این بحران نجات پیدا کنم معرفی کنید...
    9- 6 جلسه
    10- نوشتن معایب و مزایای اخلاقی. بررسی ارزش و ضد ارزش های هر دو طرف. اهدافمون از زندگی رو بنویسیم و...
    11- 4 ماه
    12- پنهان کاری و فکر میکنه دارم بهش خیانت میکنم ... که البته درست فکر میکنه!!!
    13- اولش همه چیز رو در اختیارش گذاشتم... قفل گوشی رو برداشتم و کامپیوتر و ... ولی بعد کم کم دیدم هیچ چیز درست نمیشه برای همین متوقف کردم.
    14- وظیفمه و هیچ کار خاصی نکردم!!! نظر ایشون اینه
    15- حمایت خانواده و فکر میکردم شیطون هستش ولی الان .... نمیدونم چی بگم.
    16- نقاط مثبتی که داشتند هرچی که بوده دیگه نیست.... الان کوهی از نقاط منفی هستن متاسفانه... از تشنج تا فحاشی..
    17- قبلا بهم احترام میذاشتن ولی کم کم با توجه به این درگیریا هرکسی جرات پیدا کرده یه نظری بده و من ازین بی احترامی واقعا دارم اذیت میشم..
    18- زن ذلیل بدبخت... تمامی چیزی که میتونم توش خلاصه کنم اینه. همسرم دیگه توی خانواده ی من از کمترین محبوبیت برخوردار هستش ولی با این اوصاف بازم نمیذارن که طلاقش بدم!!!


    نمیدونم دیگه جی باید گفت... اینم بگم که همسرم یک سال از من بزرگتر هستش و از نظر فرهنگی چه خودمون و چه خانواده هامون کاملا متفاوت هستیم...

  11. #7
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:05]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,422
    امتیاز
    287,206
    سطح
    100
    Points: 287,206, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,580

    تشکرشده 37,082 در 7,004 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام
    پاسخهای شما به سئوال نشان از فشار احساسی شدیدی دارد که اکنون با آن دست به گریبان هستید.
    لذا پاسخهایتان را بسیار بی حوصله پاسخ گفته بودید و تحت فشار بسیار منفی بود. به طوری که هیچ خصوصیت مثبتی از خودتون و همسرتان طی یک سال اول زندگی نگفتید. همچنین هیچ نقطه قوت و نقطه مثبتی هم از یکدیگر ارائه نکردید.
    به طور کلی شما دچار فشار، یاس و ناامیدی شدیدی هستید که اکنون توان حل مسئله را ندارید و زمینگیر شده اید.

    لذا در این فاز شما نیازی نیست که زندگیتون را بازسازی کنید.
    نیازی نیست که انرژی زیادی خرج تغییر همسرتان کنید.
    نه سعی کنید از او فاصله بگیرید. نه سعی کنید به او نزدیک شوید.
    اصلا سعی کنید حواستون به خودتون باشد. تا آرامش بر شما حاکم شود.
    از آنجا که جوابتان به بند 7 منفی بوده است برای شروع لینک ذیل را مطالعه کنید. و سعی کنید کم کم به کار گیرید.
    تصور می کنم این تکلیف اگر خوب و با دقت انجام شود چند هفته ای وقت بگیرد. سعی کنید انجام دهید و بعد ادامه می دهیم.
    http://www.hamdardi.net/thread-38729.html






    همچنین لینکهایی که درون مقالههست را نیز به دقت مطالعه کنید و تمرین کنید. یعنی این لینکها:
    زودرنجی چه بلایی بر سر ما می آورد؟!

    شعر / شرح حالی از درون یک آدم احساس محور

    انرژی احساسی صلح آمیز


    بی ثباتی احساسی ارتباطات انسانی را تخریب می کند


    از حال بد به حال خوب


    *:* کنترل احساساتتان را در دست بگیرید *:*


    * چگونه می توانم فردی صبور باشم!!!

    خطاهای شناختی

    کنترل نفس (کنترل احساسات یا کنترل خویشتن)

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  12. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    باغبان (شنبه 30 مرداد 95), شیدا. (شنبه 30 مرداد 95)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.