من به عنوان خواهر شوهر سه تا عروس صحبت میکنم
اصلا جالب نیست که یک عروس فک میکنه میتونه عضو درجه یک خانواده بشه بابا والا بلا شما عروسید بعضی از کارها وظیفه عضو درجه یک خانواده است بعضیام وظیفه شما .
مثلا رابطه دوتا خواهر با دوتا دوست یکیه؟
نع نیست صد سال هم نمیشه .
با زیاد کار کردن و انتظار محبت داشتن به هیچ جا نمیرسی
ببین من دختر خونه ام وظیفمه کارای مامانمو بکنم اونم باید منو متفاوت از دیگران دوست داشته باشه ما باهم یه رابطه مادر دختری داریم اما اینکه عروس ما بیاد کاری منو انجام بده و بعد بگه خوب واسه منم رابطه مادر دختری یا درحد اون قایل بشید حماقه.
اول اینکه اعتماد به نفست رو خودت تقویت کن یعنی کاری یاد بگیر که هیچ کس بلد نباشه هنری داشته باش که مختص تو باشه و بقیه هی ازت بپرسن چطوری اون کارو انجام دادی!!
و درضمن نکات ریز رو به هیچ کس یاد نده فن اخر رو واسه خودت نگه دار
دوم روی اخلاق و اعصاب شوهرت کار کن ببین جریان چیه که اینقد زود عصبانی میشه اصلا خیلی بده که دیگرون بخصوص اقوام بدونن شما دعوا میکنین
سوم رابطه ات رو با خانواده شوهرت مقید کن یعنی اگه شده توی خونه راه بری و دیوارها رو بسابی یا اینکه همه درز لباسها رو از اول بدوزی ولی همیشه خودت رو مشغول نشون بده اگه بتونی یه کار پیدا کنی که درامد زا باشه مثل قالیبافی یا قلاب بافی و گلدوزی و چه میدونم از این دست انوقت همیشه بهانه داری که بیخود و زیادی نری پیششون البت کارای کمکی بکن ولی عزت خودت رو نگه دار هیچی مثل عروس اویزون بد نیست مگه نمیتونی خودت بری خرید که با اونا میری که بهت تیکه بندازن
درضمن تحت هیچ شرایطی جواب بد یا دوپهلو یا تیکه دار نده بهشون
و سعی کن دلت پاک باشه و خوب باشی و حتی اون تهش هم نسبت به کسی حس تنفر نداشته باشی اونطوری عاقلانه تر فکر میکنی
چهارم خونت رو جدا کن برو توی یه اتاق زیرشیروونی ته جهنم زندگی کن ولی مستقل باش به بهانه ای که شوهرت فک کنه بخاطر خودش یا خونوادش حاضری این کارو بکنی مثلا به دهن یکیشون بنداز که اگه اون خونه رو اجاره بدن چقد درامد داره براشون یا هرچی چه میدونم یکمم خودت فک کن من اینقد بدم میاد عروسمون بیاد بچسبه به خونه ما حتی تو محله ما هم نباشه اصلا چه معنی میده قوم خویش نزدیک هم زندگی کنن
پنجم خوشبخت باش اینقد که چش بقیه دربیاد
علاقه مندی ها (Bookmarks)