به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 شهریور 93 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    130
    سطح
    2
    Points: 130, Level: 2
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تحقیر شدن و از دست دادن اعتماد به نفس توسط خانواده شوهر

    سلام به همه دوستان
    دوساله ازدواج کردم. تو این مدت خیلی سعی کردم خودمو به خانواده شوهرم نزدیک کنم ولی همیشه سرکوب شدم. تو بهترین حالت که مثلا روابط خوبه به دنبال فرصتی برای تحقیر من هستن دیگه ازشون متنفر شدم.حتی وقتی ظاهرا خوبن باز من باور نمیکنم چون میدونم موقعیت خرد کردن گیرشون بیاد استفاده میکنن.دیگه انگیزه ای برای محبت کردن بهشون ندارم. الانم چند روزه قهریم.متاسفانه تو یه خونه زندگی میکنیم و این وضعو بدتر میکنه.همیشه هرکاری داشتن انجام دادم ولی عوضش کارام انکار شده و تحقیرم شدم که فلانی بود اینکارو چه خوب انجام میداد.همیشه سرکوفت دیگرانو خوردم درحالی که میدونم طرفی که تو سر من میکوبن نصف نصف منم بهشون اهمیت نمیده.مثلا چندبار رفتم همه کارای ماردرشوهرمو انجام دادم آخرش عوض تشکر گفت فلانی وقتی میاد خونه ما نمیزاره حتی یه استکان جابجا کنم همه کارامو انجام میده درحالی که طرف وقتی میاد خونشون از جاشم بلند نمیشه تازه بهشون دستورم میده!! در همه موارد همینطورین کاری بکنم آخرش تو سرم زده میشه و یکی دیگه هست که الکی الکی برتر از منه یا مثلا چند بار شده باهاشون برم بیرون خیلی محبت کنم ولی موقع برگشتن تا سوار ماشین شدم حطاب به من گفتن کاش فلانی بود با اون به ما خوش میگذره خلاصه همه عروسای فامیل خوبن بجز من!!حتی تو نامزدیم دلشون نیومد برام یه جوراب کادو بخرن اونوقت مادرشوهرم همش جلوی من برای اینکه من ناراحت کنه میگفت فلانی نامزد بود براش فلان کادورو بردم برای بهمانی فلان انگشترو خریدم. حتی روز عروسیم برام سرویس بدل گرفتن بعد مادرشوهرم میره میگه تو این گرونی یه سرویس طلا هم مجبور شدیم براش بخریم!!میشنوم میسوزم. شوهرم خودش خوبه بهم خیلی محبت میکنه ولی وقتی عصبانی میشه عالم و ادم خبردار میشن مثلا اگه سر سفره عصبانی بشه غذارو پرت میکنه تو کوچه. بعد از دو دقیقه میاد معذرت خواهی میکنه .همیشه سعیم براین بوده که از دعواهامون کسی خبردار نشه ولی نمیشه گهگاهی سر یه چیز کوچیک کلی دادو بیداد میکنه بعد میگه ببخش غلط کردم و .. دیگه بریدم حاضرم گشنه بخوابم ولی برای خودم باشم تو خونه مستقل خودم .تا وقتایی که الکی دادو بیداد میکنه ابروم نره . خانواده شوهرمم از خداشونه ما دعوامون بشه. دیگه هیچ اعتماد به نفسی برای بودن اونجا ندارم.از طرفی شوهرمم هنوز سربازی نرفته از وقتی ازدواج کردیم دارم زور میزنم بفرستمش . انگیزه ای برای بچه آوردن ندارم چون هم خونم خیلی کوچیکه هم وقتی برای خودم اعتماد به نفس نزاشتن دیگه بچه واسه چی بیارم دیگه حوصله هیچکسو ندارم . میدونم خیلی اشفته نوشتم اونم بخاطر اینکه شبا از شدت ناراحتی نمیتونم بخوابم.شما بگید بهترین راه برای غلبه بر این شرایط چیه؟؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید skysun تشکرکرده است .

    khaleghezey (دوشنبه 30 تیر 93)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    به همدردی خوش آمدید

    ولی ایکاش زودتر میومدی دختر خوب توی سایت همدردی که اینقدر اذیت نمیشید

    میدونی برای چی تحقیرت میکنن و میگن اون بهتره یا هرکار یکنی یکی هست بهتر کار میکنه اونوقت شما چیکار میکنی دوباره بیشتر کار میکنی خوب بشین دختر خوب یه لحظه فکر کن پیش خودت بقول پسر عمه زا: من نمیدونم این پسر فامیل کیه ما هرکاری انجام بدیم اون بهترشو انجام میده من میخوام برم ببینمش

    اونا فقط از فر دیگه ای دارن تعریف میکنن که از شما بیشتر کار بکشن همین این یه روش کاملا قدیمی هستش که شوربختانه هنوزم کارایی داره چرا باید بیش از اندازه محبت کنی؟چرا باید خودشیرینی کنی؟
    دلیلی نداره اینکمارور انجام بدی اصلا و ابدا هروقتم تعریف کردن خودتوب زن به اون راه اصلا انگار نه انگار که میشنوی سعی که یه عروس خوب و باکلاس باشی به اندازه کار کن ولی نه بیش از اندازه به اندازه محبت کن ولی نه افراطی.
    انتظار نداشته باش هرچقدر محبت کردی بهت کنن.اگرم کار یمیکنی برای رضای خدا باشه و به این فکر کن خداوند ازت راضیه هرکاری که واقعا از ته قلبت دوست داری انجام بده اگه کاری میخوای انجام بدی که برات انتظار بیاره که حتما باید تشکر کنن یا در قبالش کار یانجام بدن اینکارو اصلا انجام نده

    تا اینجا که تنها مشکلت با خانواده شوهرت همین بودش شرمنده من باید برم خونه ایشالله برگشتم در مورد خشم و عصبانیت با شوهرتان هم مطالبی هست مینویسم


    پس فعلا نتیجه این شد بزار تعریف کنن کاری که فکر میکنی لازمه انجام بده و به حرفایی که میزنن توجه نکن مطمئنا جلوی یکی دیگه که میخوان ازش کار بکشن از شما تعریف میکنن مثل سرویس بذل که خودت نوشتی خوشم میاد خدایی همدردی باعث شد همه روش های مادرشوووهری رو آموزش ببینم
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  4. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    asemaneabi222 (دوشنبه 30 تیر 93), m.reza91 (دوشنبه 30 تیر 93), مهربونی... (سه شنبه 31 تیر 93)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 شهریور 93 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    130
    سطح
    2
    Points: 130, Level: 2
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از اقای خاله قزی. لطفا بیشتر راهنماییم کنید. اوضاع روحی خوبی ندارم

  6. کاربر روبرو از پست مفید skysun تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب راهنمایی را باید بکار بگیرید ایندفعه اینکار را انجام بدید بعد بیاید و نتیجش را بنویسید

    مگه مسئله دیگه ای هم هست میتونی بنویسی تا دوستان دیگه هم شرکت کنن و بهتر و بیشتر راهنمایی بدن به شما
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 تیر 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-3-26
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    4,305
    سطح
    41
    Points: 4,305, Level: 41
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    32

    تشکرشده 170 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من به عنوان خواهر شوهر سه تا عروس صحبت میکنم
    اصلا جالب نیست که یک عروس فک میکنه میتونه عضو درجه یک خانواده بشه بابا والا بلا شما عروسید بعضی از کارها وظیفه عضو درجه یک خانواده است بعضیام وظیفه شما .
    مثلا رابطه دوتا خواهر با دوتا دوست یکیه؟
    نع نیست صد سال هم نمیشه .
    با زیاد کار کردن و انتظار محبت داشتن به هیچ جا نمیرسی
    ببین من دختر خونه ام وظیفمه کارای مامانمو بکنم اونم باید منو متفاوت از دیگران دوست داشته باشه ما باهم یه رابطه مادر دختری داریم اما اینکه عروس ما بیاد کاری منو انجام بده و بعد بگه خوب واسه منم رابطه مادر دختری یا درحد اون قایل بشید حماقه.
    اول اینکه اعتماد به نفست رو خودت تقویت کن یعنی کاری یاد بگیر که هیچ کس بلد نباشه هنری داشته باش که مختص تو باشه و بقیه هی ازت بپرسن چطوری اون کارو انجام دادی!!
    و درضمن نکات ریز رو به هیچ کس یاد نده فن اخر رو واسه خودت نگه دار
    دوم روی اخلاق و اعصاب شوهرت کار کن ببین جریان چیه که اینقد زود عصبانی میشه اصلا خیلی بده که دیگرون بخصوص اقوام بدونن شما دعوا میکنین
    سوم رابطه ات رو با خانواده شوهرت مقید کن یعنی اگه شده توی خونه راه بری و دیوارها رو بسابی یا اینکه همه درز لباسها رو از اول بدوزی ولی همیشه خودت رو مشغول نشون بده اگه بتونی یه کار پیدا کنی که درامد زا باشه مثل قالیبافی یا قلاب بافی و گلدوزی و چه میدونم از این دست انوقت همیشه بهانه داری که بیخود و زیادی نری پیششون البت کارای کمکی بکن ولی عزت خودت رو نگه دار هیچی مثل عروس اویزون بد نیست مگه نمیتونی خودت بری خرید که با اونا میری که بهت تیکه بندازن
    درضمن تحت هیچ شرایطی جواب بد یا دوپهلو یا تیکه دار نده بهشون
    و سعی کن دلت پاک باشه و خوب باشی و حتی اون تهش هم نسبت به کسی حس تنفر نداشته باشی اونطوری عاقلانه تر فکر میکنی
    چهارم خونت رو جدا کن برو توی یه اتاق زیرشیروونی ته جهنم زندگی کن ولی مستقل باش به بهانه ای که شوهرت فک کنه بخاطر خودش یا خونوادش حاضری این کارو بکنی مثلا به دهن یکیشون بنداز که اگه اون خونه رو اجاره بدن چقد درامد داره براشون یا هرچی چه میدونم یکمم خودت فک کن من اینقد بدم میاد عروسمون بیاد بچسبه به خونه ما حتی تو محله ما هم نباشه اصلا چه معنی میده قوم خویش نزدیک هم زندگی کنن
    پنجم خوشبخت باش اینقد که چش بقیه دربیاد

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 شهریور 93 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    130
    سطح
    2
    Points: 130, Level: 2
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نیم پز نمایش پست ها
    من به عنوان خواهر شوهر سه تا عروس صحبت میکنم
    اصلا جالب نیست که یک عروس فک میکنه میتونه عضو درجه یک خانواده بشه بابا والا بلا شما عروسید بعضی از کارها وظیفه عضو درجه یک خانواده است بعضیام وظیفه شما .
    مثلا رابطه دوتا خواهر با دوتا دوست یکیه؟
    نع نیست صد سال هم نمیشه .
    با زیاد کار کردن و انتظار محبت داشتن به هیچ جا نمیرسی
    ببین من دختر خونه ام وظیفمه کارای مامانمو بکنم اونم باید منو متفاوت از دیگران دوست داشته باشه ما باهم یه رابطه مادر دختری داریم اما اینکه عروس ما بیاد کاری منو انجام بده و بعد بگه خوب واسه منم رابطه مادر دختری یا درحد اون قایل بشید حماقه.
    اول اینکه اعتماد به نفست رو خودت تقویت کن یعنی کاری یاد بگیر که هیچ کس بلد نباشه هنری داشته باش که مختص تو باشه و بقیه هی ازت بپرسن چطوری اون کارو انجام دادی!!
    و درضمن نکات ریز رو به هیچ کس یاد نده فن اخر رو واسه خودت نگه دار
    دوم روی اخلاق و اعصاب شوهرت کار کن ببین جریان چیه که اینقد زود عصبانی میشه اصلا خیلی بده که دیگرون بخصوص اقوام بدونن شما دعوا میکنین
    سوم رابطه ات رو با خانواده شوهرت مقید کن یعنی اگه شده توی خونه راه بری و دیوارها رو بسابی یا اینکه همه درز لباسها رو از اول بدوزی ولی همیشه خودت رو مشغول نشون بده اگه بتونی یه کار پیدا کنی که درامد زا باشه مثل قالیبافی یا قلاب بافی و گلدوزی و چه میدونم از این دست انوقت همیشه بهانه داری که بیخود و زیادی نری پیششون البت کارای کمکی بکن ولی عزت خودت رو نگه دار هیچی مثل عروس اویزون بد نیست مگه نمیتونی خودت بری خرید که با اونا میری که بهت تیکه بندازن
    درضمن تحت هیچ شرایطی جواب بد یا دوپهلو یا تیکه دار نده بهشون
    و سعی کن دلت پاک باشه و خوب باشی و حتی اون تهش هم نسبت به کسی حس تنفر نداشته باشی اونطوری عاقلانه تر فکر میکنی
    چهارم خونت رو جدا کن برو توی یه اتاق زیرشیروونی ته جهنم زندگی کن ولی مستقل باش به بهانه ای که شوهرت فک کنه بخاطر خودش یا خونوادش حاضری این کارو بکنی مثلا به دهن یکیشون بنداز که اگه اون خونه رو اجاره بدن چقد درامد داره براشون یا هرچی چه میدونم یکمم خودت فک کن من اینقد بدم میاد عروسمون بیاد بچسبه به خونه ما حتی تو محله ما هم نباشه اصلا چه معنی میده قوم خویش نزدیک هم زندگی کنن
    پنجم خوشبخت باش اینقد که چش بقیه دربیاد
    ممنون نیم پز عزیز. حرفات درسته ولی متاسفانه شوهرم برای مستقل شدن هیچ اقدامی نمیکنه.من خودم شاغلم و چون دوجا کار میکردم کار بعدازطهرو فعلا تعطیل کردم چون واقعا خسته میشدم.هم کارای خونه هم انتظارات بقیه و هم کار کردن خودم.شوهرمم اصلا خستگیمو درک نمیکرد مثلا همش میگفت یه بار نشد خودت بگی بریم بیرون. اینجوریا شد که کار بعدازظهر کنسل شد.الانم برام سخته با کسی قهر بمونم ولی چنذ روزه جو بدجور سنگینه .قهریم باهاشون. اونا هم تولد دخترشون بود به همه گفتن بجز ما. سخته اونجا بودن و تحمل کردن رفتاراشون. فعلا دارم روی شوهرم کار میکنم بفرستمش سربازی . خودم میتونم خرج زندگیمو بدم. شده به قول شما قالی ببافم میبافم. تحمل قهرو ندارم از طرفی خودم برم پیشقدم بشم برای آشتی باز دوباره روز از نو روزی از نو میشه و تازه قیافه گرفتنشونم بیشتر میشه.
    آقای خاله قزی جو سنگینیه یه هفتست نه ما رفتیم اونجا و نه اونا اومدن پایین.تولد دخترشونم به همه گفتن بجز ما.صدای بگو بخنداشون میومد شوهرم ناراحت بود ولی به روی خودش نمیورد.من نمیخوام پیشقدم شم چون رفتاراشون بدتر میشه.از طرفی هم اونا بدجور جبهه گرفتن و بدجورم دارن بدگویی منو پیش بقیه میکنن.حالا راه درست به نظرتون چیه؟

  10. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود بانو

    فکر کنم باید یکم مهارت های ارتباط یخودتو افزایش بدی

    این مقاله را حتما بخوان نکات کاربردی در زندگی متاهلی

    (:) نکته های کاربردی عمومی >>>

    لینک های مهارت های ارتباطی و رفتار جراتمندانه

    چگونه منفعل نباشیم؟

    اینا هم تاپیک های she هستش.

    مشاوره تخصصی با جناب sci

    کارگاه آموزشی - رفتار جرات مندانه

    برای اولین بار جراتمندانه حرف زدم و کارم به طلاق کشیده

    و در مورد رابطه با مادر شوهر و خانوادش

    سعي کن هيچوقت پشت سر خانواده شوهرت جلوش حرف نزني به ضررت تمام ميشه

    اول اينکه به هيچ عنوان کار رو نبايد به بحث باهاش بکشوني

    دوم اينکه تا مي توني احترام بذاري تا بهت احترام بذارند

    سوم اينکه از پسرش تا مي توني جلوش تعريف کني و بديهاي پسرشو به هيچ وجه جلوش نگي

    تا مي توني تاييدش کني حالا شده الکي

    حتما روز تولدش يادت باشه و شده يه کادوي کوچيک براش بخري

    و وقتي بهت بدي مي کنه
    پيش خودت بگي مادر شوهر ديگه و من به خاطر مادرشوهرم محبت و احترام نکردم بلکه به خاطر زندگيم و همسرم اينکارو کردم

    بقول معروف دوري و دوستي

    يک چيز رو من ميگم براي هميشه آويزه گوشت کن. گلم هيچ وقت زندگي ات رو به خاطر نفر سوم تلخ نکن .
    چون اون ها از خراب شدن زندگي ات لذت مي برن پس شادشون نکن .

    وقتي از حرفا و شوخيايي که ناراحت ميشن ديگه نگو. ديگه باهاشون شوخي نکن.
    اگه خيلي اذيت ميشي خب باهاشون کمتر حرف بزن بيشتر شنونده باش.
    سعي کن از حرفايي که ممکنه برداشت بد بشه استفاده نکني.


    خلاصه:
    1 - صبوري و استفاده از بستر زمان
    2 - حفظ آرامش و گسترده کردن ديدت نسبت با ساير زمينه هاي مثبت زندگيت
    3 - بي توجهي ( نه قهر، چون قهر خودش يک توجه منفي هست)
    به رفتار و گفتاري از مادرشوهرت که نابهنجارانه و مداخله جويانه هست
    و شاه کلیدش تجربه یکی از باناون تالار همدردی بود که در مورد شما کارایی بالایی داره


    در مورد مادر شوهرت اينطور که به نظرم اومد انگار هميشه يه چيزاي ثابتي تکرار ميشه که تو رو ناراحت مي کنه.
    اول از همه مي توني اين چيزايي که تکرار ميشنو شناسايي کني.
    حالا که شناسايي کردي ديگه مي دوني تو از چه موقعيت هاي مربوط به مادر شوهرت اعصابت خورد ميشه
    . حالا که مي دوني ديگه مي توني اين اعصاب خوردي اي که مياد رو رد کني و نگهش نداري پيش خودت.
    بعد که کمتر حرص بخوري کلا اين کاراش برات بي اهميت ميشه.
    يعني اينطوري تو روالي رو که هميشه تکرار ميشه و تو دوست نداريش از بين مي بري
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 شهریور 93 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1393-4-30
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    130
    سطح
    2
    Points: 130, Level: 2
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون آقای خاله قزی که راهنمایی میدین. یه مشکل بزرگتر هم هست و اون پیش زمینه ذهنی خیلی بدیه که از مادرشوهرم دارم.مادر من به دلایلی که این خانمم در به وجودامدن اون دلایل نقش داشت خودکشی کرد.اون موقع من ازدواج نکرده بودم .این خانم( مادرشوهرم از فامیلای نزدیک پدرمه) از همون هفته اول فوت مادرم با خنده جلوی ما حرف از زن مجدد برای پدرم میزد!! خیلی سخت بود از طرفی خودکشی مادرم و از طرفی شکنجه های روحی که این خانم به ما میداد و عین خیالشم نبود.اینقد روی پدرم کار کرد که چند ماه نشده پدرم ازدواج کرد و اونموقع تازه مشکلات ما بیشترو بیشتر از قبل شد.من هرگز نمیخواستم عروس این خانواده بشم ولی به دلیل اینکه اونموقع شرایط خیلی بدی بودیم و هیچ پشتوانه ای هم نداشتم مجبور شدم با پسر این خانم ازدواج کنم.اوایل زندگی برام خیلی سخت بود از یه طرف تحقیراشون و از طرفی یاد روزای سختی که گذرونده بودم عذابم میداد.بعدا به شوهرم وابسته شدم و کم کم بهش علافه مند شدم.الان شوهرمو دوست دارم ولی از لحاظ روحی واقعا تو اون خونه زجر میکشم. دلم میخواد فراموش کنم ولی نمیتونم. شوهرمم منو ازونجا نمیبره.حس میکنم اگه ازون خونه برم حداقل آرامش دارم و اینقد روزای بدی که داشتم جلوی چشمام تکرار نمیشه

  12. کاربر روبرو از پست مفید skysun تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  13. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    برای فوت مادرتان متاسف شدم
    مادر نعمت بزرگیه و جای خالیشو هیچ چیزی نمیتونه پر کنه هیچی

    خوب سعی کن حداقل رابطه را باهاش داشته باشی که زندگیت صدمه نبینه ولی از نزدیکی بیش از اندازه خودداری کن در مورد کار کردن هم روش قبلی را به کار ببرید.

    اگه شوهرت گفتش بریم اونجا بگو چشم و اونجا هم وانمود کن به میل شوهرت اومدی هرچی گفتن اهمیت نده تو حرص بزنی و اذیت بشی اونا خوشحالتر میشن اونا رو دشمن خودت فرض نکن اخلاقشون همینه خوب پس این وسط این شمایی که باید خودتو تغییر بدی هرچند سخته ولی باید شروع کنی به قوی شد مقالاتی کهب رات گذاشتم را برو و مطالعه کن خوب یاد بگیر سعی کن روی خودت صبرت بیشتر کار کنی خودتوب زن به مجسمه بودن بعضی وقتها هم خودتو بزن به خول بودن و ساده بودن بیشتر کنار شوهرت باش و از بودن کنارش لذت ببر

    بحث و شوخی ممنوع
    صمیمیت بیش از اندازه و اینکه تحت تاثیر تعریف از دیگران قرار بگیری و دوباره این چرخه معیوب ممنوع
    رفتار جراتمندانه را یاد بگیر و تمرین کن
    حسی که داری درسته حق با شماست ولی سعی کن گذشته را رهاش کنی هرچی بود برای گذشتست محبت بیش از اندازه نکن ولی نفرت هم نداشته باش شوهر خوب یداری قدرشو بدون و سعی کن همیشه کنارش باشی و بهش محبت کنی و دوسش داشته باشی.

    پس حواست باشه شوهرت گفت بریم بگو هرچی شوهر قشنگم بگه همسری میگه چشم
    ولی برگشتی هرچی شد حق نداری با شوهرت گلایه و کنایه حرف بزنی هرچی شد بیا توی همدردی بگو حداقلش اینه آروم میشی و بچه ها کمک میکنن دفعه بعدی بهتر و پخته تر رفتار کنی
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. از دست دادن اعتماد به نفس
    توسط samira85 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 23 مرداد 96, 03:04
  2. اعتماد به نفسم رو بعد از اشتباهات همسرم از دست دادم
    توسط RIRAYA در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 20 بهمن 95, 22:41
  3. اعتماد به نفسمو به خاطر ظاهرم از دست دادم ...
    توسط sfm67 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 دی 91, 11:47
  4. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 خرداد 91, 17:58
  5. چطوری میشه اعتماد از دست رفته رو برگردوند؟
    توسط تداعی در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 دی 89, 10:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.