بهانه
از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی ات کنند
پوشانده اند « صبح » تو را « ابرهای تار »
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف ! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند!
ای گل ! گمان نکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند !
یک نقطه بیش نیست فرق « رحیم » و « رجیم » !
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای ست که قربانی ات کنند !
..............
علاقه مندی ها (Bookmarks)