به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: کودک و خدا

  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 آبان 00 [ 00:10]
    تاریخ عضویت
    1388-2-15
    نوشته ها
    532
    امتیاز
    15,820
    سطح
    80
    Points: 15,820, Level: 80
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    2,510

    تشکرشده 2,960 در 521 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    77
    Array

    کودک و خدا

    کودک منتظر بود که به دنیا بیاید.

    ‫کودک از خدا پرسید:« پس کی من را به دنیا می فرستید؟»

    ‫خدا گفت:« صبر داشته باش...»

    ‫کودک بی صبرانه منتظر بود موجودی را که خدا می گفت مادر اوست ببیند.

    ‫پس، از خدا پرسید:« مادر چه موجودی است؟»

    ‫خدا گفت:« مادر مهربان ترین مهربانان است»

    ‫کودک گفت:« مهربان یعنی چه؟»

    ‫خدا پاسخ داد:« مهربان یعنی کسی که از شیره ی جانش به تو می خوراند»

    ‫کودک پرسید:« خدایا... من باید او را دوست داشته باشم؟»

    ‫خدا گفت:« برتر از دوست داشتن... تو باید بعد از من او را بپرستی»

    ‫کودک گفت:« خدایا... پس خواهش می کنم مرا زودتر به دنیا بفرست»

    ‫سپس با خودش فکر کرد:« یعنی مادر چه موجودی می تواند باشد که خدا این قدر احترام قایل است و می گوید بعد از خدا باید او را بپرستم؟»

    ‫کودک حسابی کلافه شده بود. حرف های خدا او را برای دیدن مادر کنجکاو کرده بود... زمان زیادی گذشت، اما خدا کودک را به دنیا نفرستاد.

    ‫کودک عصبانی شد و گفت:« خدایا... پس کی می خواهید من را به دنیا بفرستید؟»

    ‫خدا پاسخ داد:« گفتم که... صبر داشته باش. تو دیرتر به دنیا می روی»

    ‫کودک نگاهی به کودکان دیگر انداخت که پشت سر هم به طرف دنیا می رفتند.

    ‫کودک عصبانی تر پرسید:« چرا من باید دیرتر به دنیا بروم؟»

    ‫خدا گفت:« چون ورود تو به دنیا با ورود دیگر کودکان فرق دارد»

    ‫کودک پرسید:« ورود من چه فرقی دارد؟»

    ‫خدا گفت:« صبر داشته باش... خودت می فهمی»

    ‫کودک بغض کرد. خدا از بغض کودک ناراحت شد و گفت:« تو را دیرتر از بقیه می فرستم تا معنی صبر را بفهمی»

    ‫بغض کودک ترکید و شروع به گریه کرد.با گریه به خدا گفت:« اما من تا همین الآن هم خیلی صبر کردم.»

    ‫خدا پاسخ داد:« بیش تر باید صبر کنی... چون ورود تو به دنیا با صبر امکان پذیر است... تو باید صبور باشی کودکم.»

    ‫کودک معنی این حرف خدا را نفهمید. اما باز هم صبر کرد. مدتی گذشت و در این مدت کودکان زیادی به دنیا رفتند دیگر حسابی کلافه شده بود که خدا به او گفت:« اینک نوبت تو است... می توانی به دنیا بروی... برو و صبور باش»

    ‫کودک باز هم منظور خدا را نفهمید... مشتاقانه به سوی دنیا دوید...

    ‫خوشحال بود که بالاخره می تواند موجود مادر را ببیند...

    ‫اما خدا او را با صبر آشنا کرده بود، چون با به دنیا آمدن او ، مادرش از دنیا می رفت.

    «مجموع داستا نهای کوتاه و زیبا»

  2. 6 کاربر از پست مفید kamran2007 تشکرکرده اند .

    kamran2007 (سه شنبه 01 دی 88)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 اسفند 90 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1387-7-21
    نوشته ها
    1,027
    امتیاز
    8,463
    سطح
    62
    Points: 8,463, Level: 62
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 287
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    4,165

    تشکرشده 4,222 در 1,018 پست

    Rep Power
    119
    Array

    RE: کودک و خدا

    خیلی ممنون
    خیلی زیبا بود
    اشک منو در اورد


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.