مرد چند بار اين جمله را تكرار كرد و سرش را به علامت تأسف تكان داد. «مى بينيد به خاطر ندانم كارى هاى پسر جوانم چه طورى گرفتار شده ايم.»
حدود شش ماه قبل همسرش به طور پنهانى او را در جريان دلباختگى پسر ۲۱ ساله شان قرار داد. احمد آقا وقتى شنيد پسرش «رضا» عاشق دختر دانشجويى شده و براى رسيدن به خواسته اش، هر شب ملتمسانه از مادرش مى خواهد تا هرچه زودتر قرار خواستگارى بگذارد شوكه شد. چراكه او با خود مى گفت: «رضا هنوز بچه است و به قولى دهانش بوى شير مى دهد.»
اما همسرش مى گفت: «رضا» به خاطر عشق و علاقه به «فرحناز» آرام و قرار ندارد و بى تابى مى كند. هرچه نصيحتش مى كنم، بى فايده است. او چند بار تهديد كرده در صورت بى توجهى به خواسته اش دست به خودكشى مى زند. تا دير نشده بايد كارى كرد وگرنه بچه ام از دست مى رود و.//
«احمد» آقا كه صاحب يك خياطى بود با كار و تلاش بسيار مخارج زندگى همسر و فرزندانش را تأمين مى كرد. در عين حال او دوست داشت تنها پسرش در دانشگاه ادامه تحصيل دهد و در زندگى اش موفق شود. به همين خاطر با سختى زياد هزينه هاى تحصيل و شهريه پسرش در دانشگاه را به موقع تأمين مى كرد تا او بتواند بدون دغدغه پله هاى ترقى را طى كند. اما حالا با شنيدن داستان عاشقى پسرش مى ترسيد كه پايه هاى خوشبختى شان فرو بريزد. احساس خطر مى كرد و خستگى سال هاى دور يكباره تمام وجودش را فرا گرفته بود.
به هر ترتيب احمد آقا وقتى دريافت حرف ها و نصيحت هايش هيچ فايده اى ندارد ناچار به خواستگارى «فرحناز» رفت. «احمد» آقا از اين كه هيچ شناختى از خانواده عروس نداشتند، احساس بدى داشت. حس مى كرد در تاريكى قدم برمى دارد و هزار پرسش بى پاسخ در ذهنش نقش بسته بود. اما فشارهاى روحى، روانى وارده از سوى پسرش، زبانش را بسته بود.
در حالى كه خانواده داماد هيچ تمايلى براى اين وصلت و ازدواج زودهنگام نداشتند، دختر جوان و خانواده اش با اغراق از خواستگاران خود كه منتظر دريافت جواب بودند حرف مى زد و بدين ترتيب آتش اشتياق و حسادت «رضا» را بيشتر مى كرد. به طورى كه وقتى از مهريه سنگين خود حرف زد، جوان عاشق بدون هيچ بحث و مخالفتى رضايت خود را اعلام كرد.
- ببين «رضا»، پدرم گفته كسى لياقت زندگى با مرا دارد كه هم وزنم طلا براى مهريه در نظر بگيرد.
«رضا» هم بى توجه به مخالفت هاى شديد خانواده اش در شرايطى كه حتى قادر به خريد يك مثقال طلا هم نبود، «فرحناز» را با مهريه ۴۸ كيلوگرم شمش طلا به عقد خود درآورد و قرار شد زوج دانشجو با كمك خانواده هايشان خيلى زود زندگى مشترك شان را آغاز كنند.
اين در حالى بود كه مهريه سنگين عروس خانم، تعجب و تمسخر اطرافيان داماد را به همراه داشت. اعضاى فاميل داماد مدام خانواده «رضا» را به خاطر پذيرفتن چنين شرطى سرزنش مى كردند و آن را الگويى نامناسب براى فرزندان شان مى دانستند.
طبق توافق و قرار قبلى خانواده ها مراسم عقد به طور مختصر و ساده برگزار شد اما توقعات بى جا و تجمل گرايى «فرحناز» هنگام خريد عروسى، جنجال بزرگى به دنبال داشت. چراكه دختر جوان با لجبازى غيرقابل پيش بينى، اعلام كرد تا زمانى كه مهريه اش را دريافت نكند، حاضر به زندگى مشترك نيست.
حالا ديگر فاجعه رخ داده بود. «احمد» آقا با شنيدن اين خبر از شدت ناراحتى و فشارهاى روحى، روانى، مسير خانه را هم گم كرد. او بى هدف در خيابان ها قدم مى زد و خودش را گيج و درمانده مى ديد. «قيمت هر كيلو طلا بيش از ۲۵ ميليون تومان بود و با يك حساب سرانگشتى فهميد كه بايد بيش از يك ميليارد تومان مهريه عروس را بپردازد.»
خياط پير كه از ندانم كارى و خودسرى هاى پسرش به ستوه آمده بود، در اوج خشم و ناراحتى خود را به خانه رساند و ضمن برخورد تند، به پسرش گفت: اين هم عاقبت عشق و عاشقى شما. حالا هم تشريف ببريد مهريه همسر عزيزتان را بپردازيد. دقايقى بعد هم مرد ميانسال با صداى بلند به بيچارگى و درماندگى جوان بى تجربه اش به گريه افتاد.
در حالى كه قاضى دادگاه خانواده تهران، در پى دريافت دادخواست مهريه دختر جوان، داماد را محكوم به پرداخت كرده بود، دادخواست نفقه عروس خانم هم به «رضا» ابلاغ شد. «فرحناز» در شكايت ديگرى از شوهرش، اعلام كرده بود طبق قانون تا زمانى كه تمام مهريه اش را دريافت نكند، حاضر به تمكين از داماد نيست و نفقه اش را هم در اين مدت مى خواهد.
«رضا» كه نمى دانست چرا و به چه دليلى اين گونه در دام دخترى فريبكار گرفتار شده و خانواده اش را هم به دردسر بزرگى انداخته تازه به ياد حرف هاى پدر و مادرش افتاد. اما افسوس كه.//
پسر جوان به خاطر مشكلات روحى، روانى و مراجعات مكرر به دادگاه و درگيرى فكرى، درس و دانشگاه را رها كرد و به دنبال يافتن راه چاره، به هر ريسمانى چنگ مى انداخت. اما نه درآمدى داشت نه كارى بلد بود تازه خودش هم نان خور پدرش بود.
با اين حال داماد شكست خورده پس از ارائه دادخواست اعسار - ناتوانى - و معرفى چند شاهد به قاضى دادگاه ثابت كرد كه به خاطر تنگدستى و بى پولى قادر به پرداخت مهريه نيست و اموالى هم براى فروش يا توقيف ندارد. بنابراين قاضى پرونده او را محكوم به پرداخت نيم كيلو به صورت پيش قسط و ماهيانه ۱۰ گرم طلا به نوعروس كرد.
همچنين براى نفقه «فرحناز» كه در خانه پدرش منتظر دريافت مهريه بود، ماهيانه صد هزار تومان تعيين شد. با اين حساب داماد ۲۲ ساله با حكم دادگاه ۴۷۵۰ماه مهلت گرفت تا مهريه همسرش را بپردازد و در طول اين سال ها نيز بايد هم زمان با پرداخت مهريه، نفقه زن را هم به حسابش واريز مى كرد.
از سوى ديگر «فرحناز» به محض اطلاع از رأى دادگاه، اعتراض شديد خود را نسبت به طولانى و غيرممكن بودن زمان پرداخت مهريه اعلام و تقاضاى رسيدگى مجدد پرونده را كرد.
هيأت قضايى شعبه ۴۵ دادگاه تجديدنظر استان تهران پس از بررسى هاى لازم وارد شور شد تا با در نظر گرفتن شرايط منطقى زمانى و توجه به تنگدستى داماد رأى قطعى صادر كند.
«رضا» نيز براى مقابله با همسر بى وفايش تصميم گرفت با مراجعه به دادگاه و اثبات عدم تمكين وى، درخواست ازدواج مجدد دهد. اما نمى دانست انتظار عروس براى دريافت مهريه يك دليل منطقى براى تمكين نكردن محسوب مى شود يا خير
علاقه مندی ها (Bookmarks)