به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: رعنا

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 خرداد 89 [ 13:19]
    تاریخ عضویت
    1388-7-09
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    4,917
    سطح
    44
    Points: 4,917, Level: 44
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    390

    تشکرشده 366 در 125 پست

    Rep Power
    30
    Array

    رعنا

    خانه چراغانی بود و شربت و شیرینی، و تو آرام کنار او ، در ميان هلهله ای از شادی نشسته بودی ، تور سفيد ت را به کناري زد ، چهرت نمايان شد انگار هنوز هم با او نامحرم بودی که شرم لطيفی به صورتت پاشيد .
    وقتی دستانش به دور گردنت پيچيد ، دانه های مرواريد بر سينه ات لغزيد و باز هلهله شادی بود که تورا به کهکشانها می برد ، زنی آهسته به زير گوشت زمزمه اي کرد، و تو نگاهت ، در سفره ترمه چرخيد ، جام عسل را بر داشتي و لحظه اي بعد زندگی به کام او شيرين شد ، رعنا ، تو همان نيمه گمشده او بودی ؟ يادت هست ؟ .
    در پسین سالی بعد ، وقتی که بوی عید می آمد و تو آن روز چه بي صبرانه منتظر آمدنش بودی ، وقتی از راه رسيد شاخه اي گل به میان موهاي تو کاشت و تو با يک لبخند بسراغش رفتی تا بگويی :
    يک سور پرايز برات دارم ، اما اول بايد چشماتو ببندی
    چشمهايش را بست و تو او را به حيا ط خانه ، به کنار حوض کوچکتان بردی و ذوق زده فرياد زدی
    حا لا چشماتو باز کن ،
    با خيره به آب زلال آبی حوض و ماهی هاي قرمز درآن بود که گفت
    پس چرا سه ماهی؟
    اخم شیرین کردی و با عادت طنازی گفتی
    نباید یه روزی ما سه تا بشیم؟
    و بعد طنین خنده هایتان بود که حیاط خانه کوچکتان را پر می کرد و تو وقتی به آغوش او می رفتی، با حسرت یک آرزوی مانده بر دل گفتی :
    میشه ما یه روزی سه تا بشیم؟
    رعنا ، تو مدام در پی دلخوشی تازه اي می گشتي ، چند گلدان شمعدانی ، سرخ و سفید و صورتي ، دور حوض چیده بودی ، وقتی تنها بودی همه دلخوشیت دیدن اطلسی های باغچه بود ، رعنا یادت هست؟
    وقتی باران ، تن باغچه را خیس می کرد ، با هم از پنجره اتاقتان، بارش ابرهای بارانی را به تماشا می ایستادید؟ و تو چه بهانه گیر بودی رعنا که بهر بهانه اي ، به آغوش او مي رفتی ، راستی تو هنوزهم از غرش آسمان می ترسی رعنا ؟
    تو همه دشت شقایق ، او همه کویر خشک بود ، تو همه تنور تف دیده و داغ ، او همه اجاقي سرد و خاموش ، بعد از آن خزان زود هنگام ، همه چیز بی رنگ شد ، آرزوی مادر شدنت مثل یک گل پرپر شد
    اولش از دیدن ما هی های حوض ، خسته شدی ، کم کم از دیدن گل های باغچه کوچکتان سیر شدی ،
    آه سرد دل غمگین تو بود که فضای خانه را پر می کرد و تو خانه ای از غم ساختی تا او چون کبوتری سرگردان به روی بام غم تو بنشیند به امیدی که تو شاید مرحم باشی ، اما افسوس…
    رعنا به چه می اندیشی؟

  2. 4 کاربر از پست مفید پندار تشکرکرده اند .

    پندار (پنجشنبه 05 آذر 88)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.