به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 84

موضوع: اشعار طنز!!!

  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    اشعار طنز!!!

    با سلام به دوستاي عزيز

    خب ديگه از اسم تاپيك مشخصه اشعار طنز!!!!!!!! پس ديگه لازم به توضيح نيست .

    شعری فقط برای دختران دم بخت !!

    دختری با مادرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب

    گفت مادر حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست

    گو چه خاکی را بریزم بر سرم روی دستت باد کردم مادرم

    سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده

    هیچکس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشد

    غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته

    مادرش چون حرف دختر را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت

    دخترم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود

    غصه ها را از وجودت دور کن این همه شوهر یکی را تور کن

    گفت دختر:مادر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من

    گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها

    در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و با وقارم هر کجا

    کی نگاهی می کنم بریک پسر مغزیابو خورده ام یا مغز خر؟

    غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سعید و یاسر و ایضا ً صفر

    با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا

    یک سری ، هم صحبت یاسر شدم او خرم کرد، آخرش عاشق شدم

    یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید

    مصطفای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشق من شد بله

    بعد هوتن یار من فرهاد بود البته وسواسی و حساس بود

    بعد از این وسواسی پر ادعا شد رفیقم خان داداش المیرا

    بعد او هم عاشق مانی شدم بعد مانی عاشق هانی شدم

    بعد هانی عاشق نادر شدم بعد نادر عاشق ناصر شدم

    مادرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دگر ای فتنه جو

    گرچه من هم در زمان دختری روز و شب بودم به فکر شوهری

    لیک جز آنکه تو را باشد یک پدر دل نمی دادم به هر کس این قدر

    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز مادر را زدی

  2. 5 کاربر از پست مفید erfan25 تشکرکرده اند .

    erfan25 (شنبه 14 فروردین 89)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 شهریور 88 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    5,298
    سطح
    46
    Points: 5,298, Level: 46
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    111

    تشکرشده 115 در 67 پست

    Rep Power
    30
    Array

    RE: اشعار طنز!!!

    بعد نیست یک شعرطنز امیز هم از پسر ها بگی جالب میشه .ماهم می خندیم .
    برای کسی که ایمان دارد هیچ چیز غیر ممکن نیست .فقط کافیست ایمان داشته باشید

  4. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: اشعار طنز!!!

    دختری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه
    مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان
    مرغم و خواهم زبهر خود خروس * مانده ام در حسرت تاج عروس
    مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
    هست موجود و جهازم کامل است * پول نقد و زانتیا هم شامل است
    هرچه گوئی هست و تنها شوی نیست * برسرم گیسو و زلف و موی نیست
    ترسم از بی شوهری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف
    کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد شوهری توی تله
    میشدم عبد و کنیز شوی خود * می نمودم چاره درد موی خود
    گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
    زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی
    آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
    بارالها تو کرم کن شوی را * خود مرتب میکنم این موی را

    با عرض معذرت از خانمهاي محترم (شعر از محمد جاويد)

  5. 3 کاربر از پست مفید erfan25 تشکرکرده اند .

    erfan25 (دوشنبه 20 مهر 88)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 88 [ 14:34]
    تاریخ عضویت
    1386-11-05
    نوشته ها
    375
    امتیاز
    8,632
    سطح
    62
    Points: 8,632, Level: 62
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 118
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    683

    تشکرشده 715 در 251 پست

    Rep Power
    54
    Array

    RE: اشعار طنز!!!

    پسری با پدرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب

    گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست

    گو چه خاکی را بریزم توی سر روی دستت باد کردم ای پدر

    سن من از 26 افزون شده دل میان سینه غرق خون شده

    هیچکس لیلای این مجنون نشد همسری از بهر من مفتون نشد

    غم میان سینه شد انباشته بوی ترشی خانه را برداشته

    پدرش چون حرف هایش را شنفت خنده بر لب آمدش آهسته گفت

    پسرم بخت تو هم وا می شود غنچه ی عشقت شکوفا می شود

    غصه ها را از وجودت دور کن این همه دختر یکی را تور کن

    گفت آن دم :پدر محبوب من ای رفیق مهربان و خوب من

    گفته ام با دوستانم بارها من بدم می آید از این کارها

    در خیابان یا میان کوچه ها سر به زیر و چشم پاکم هر کجا

    کی نگاهی می کنم بر دختران مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟

    غیر از آن روزی که گشتم همسفر با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

    با سه تا شان رفته بودیم سینما بگذریم از ما بقیه ماجرا

    یک سری ، بر گل پری عاشق شدم او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

    یک دو ماهی یار من بود و پرید قلب من از عشق او خیری ندید

    آزیتای حاج قلی اصغر شله یک زمانی عاشقش گشتم بله

    بعد اوهم یار من آن یاس بود دختری زیبا و پر احساس بود

    بعد از این احساسی پر ادعا شد رفیق من کمی هم المیرا

    بعد او هم عاشق مینا شدم بعد مینا عاشق تینا شدم

    بعد تینا عاشق سارا شدم بعد سارا عاشق لعیا شدم

    پدرش آمد میان حرف او گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

    گرچه من هم در زمان بی زنی روز و شب بودم به فکر یک زنی

    لیک جز آنکه بداری مادری دل نمی دادم به هر جور دختری

    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی واقعا ً که پوز بابا را زدی

  7. 16 کاربر از پست مفید آتنا تشکرکرده اند .

    آتنا (جمعه 03 مهر 88)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 شهریور 88 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    5,298
    سطح
    46
    Points: 5,298, Level: 46
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    111

    تشکرشده 115 در 67 پست

    Rep Power
    30
    Array

    RE: اشعار طنز!!!

    آتنا آفرین به این ذوق وقریحه ات مرحبا
    چیزی ندارم فدای آتنا کنم یک سبد عاطفه دارم همه ارزانی تو .
    برای کسی که ایمان دارد هیچ چیز غیر ممکن نیست .فقط کافیست ایمان داشته باشید

  9. کاربر روبرو از پست مفید tina تشکرکرده است .

    tina (پنجشنبه 16 اسفند 86)

  10. #6
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: اشعار طنز!!!

    شدم با چت اسیر و مبتلایش// شبا پیغام می دادم برایش
    به من می گفت هیجده ساله هستم// تو اسمت را بگو، من هاله هستم
    بگفتم اسم من هم هست فرهاد// زدست عاشقی صد داد و بیداد
    بگفت هاله زموهای کمندش// کمان ِابرو و قد بلندش
    بگفت چشمان من خیلی فریباست// زصورت هم نگو البته زیباست
    ندیده عاشق زارش شدم من// اسیرش گشته بیمارش شدم من
    زبس هرشب به او چت می نمودم// به او من کم کم عادت می نمودم
    دراو دیدم تمام آرزوهام// كه باشد همسرواميّد فردام
    برای دیدنش بی تاب بودم// زفكرش بي خور و بي خواب بودم
    به خود گفتم كه وقت آن رسيده// كه بينم چهره ي آن نور ديده
    به او گفتم كه قصدم ديدن توست// زمان ديدن وبوييدن توست
    زرويارويي ام او طفره مي رفت// هراسان بود اواز ديدنم سخت
    خلاصه راضي اش كردم به اجبار// گرفتم روز بعدش وقت ديدار
    رسيد از راه وقت و روز موعود// زدم ازخانه بيرون اندكي زود
    چوديدم چهره اش قلبم فروريخت// توگويي اژدهايي برمن آويخت
    به جاي هاله ي ناز و فريبا// بديدم زشت رويي بود آنجا
    نديدم من اثر از قد رعنا// كمان ِابرو و چشم فريبا
    مسن تر بود او از مادر من// بشد صد خاك عالم بر سر من
    زترس و وحشتم از هوش رفتم// از آن ماتم كده مدهوش رفتم
    به خود چون آمدم ديدم كه اونيست// دگر آن هاله ي بي چشم ورو نيست
    به خود لعنت فرستادم كه ديگر// نيابم با چت از بهر خود همسر
    بگفتم سرگذشتم را به « جاويد» // به شعر آورد او هم آنچه بشنيد
    كه تا گیرند از آن درس عبرت // سرانجامي ندارد قصّه ي چت

  11. 4 کاربر از پست مفید erfan25 تشکرکرده اند .

    erfan25 (دوشنبه 11 شهریور 87)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 88 [ 14:34]
    تاریخ عضویت
    1386-11-05
    نوشته ها
    375
    امتیاز
    8,632
    سطح
    62
    Points: 8,632, Level: 62
    Level completed: 61%, Points required for next Level: 118
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    683

    تشکرشده 715 در 251 پست

    Rep Power
    54
    Array

    RE: اشعار طنز!!!

    پسری هستم به سن سی و سه * فارغ از درس و کلاس و مدرسه
    مدرک لیسانس دارم در زبان * دارم از خود خانه و جا و مکان
    مردم و خواهم ز بهر خود عروس * من بدون مرغ کی باشم خروس
    مبل و اسباب و لوازم هر چه هست * پنکه و سرویس خواب و فرش و تخت
    من نخواهم به خدا از هیچ کسی * پول نقد زانتیا دارم بسی
    هرچه گوئی هست و تنها روی نیست * چونکه بر سر اندکی هم موی نیست
    ترسم از بی همسری گردم تلف * بر دهانم آید از اندوه کف
    کاش جای این همه پول و پِله *گیر میکرد دختری توی تله
    می زدم بر پای او من روی خود * می نمودم چاره درد موی خود
    گیسوانی عاریت چون یال اسب * می نشاندم بر سَرَم با زور چسب
    زلف خود را چون پریشان کردمی * حتم دارم دردلش جا کردمی
    آنچنان شوری زخود برپاکنم *تاکه شاید در دلش ماًوا کنم
    بارالها تو کرم کن دختری * خود مرتب میکنم زلف سری

  13. 5 کاربر از پست مفید آتنا تشکرکرده اند .

    آتنا (پنجشنبه 16 اسفند 86)

  14. #8
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: اشعار طنز!!!

    زني دارم ،فلك تايش نديده**زدستش هوش وعقل من پريده
    زرُخسارش نگو رحمت به شادي**زرفتارش دل و قلبم دريده
    همه در خواب و در خرناس باشد**كه از خرناس او خوابم پريده
    اگر صد من عسل ريزي به رويش**نشايد خوردنش اين ورپريده
    مرتب چشم او دنبال چيزي ست**چه پررويي بوُد اين چشم دريده
    همه در فكر غيبت يا كه تهمت**زاين كارش جهنم را خريده
    بگيرد او زمن ايراد بسيار**نباشد فكر من اين خيرنديده
    كند خود را بَزَك چون دلقك سيرك**به روي گونه اش ، سرخاب ماسيده
    كنم بهرش فراهم هرچه خواهد**ميان خوردنيها او چريده
    اگر با او روم اندر خيابان**طلا چون ديد پاها يش سُريده
    به شعر آورد شاعر حال و روز بنده**چوخواندم شد روان اشكم زديده

  15. 3 کاربر از پست مفید erfan25 تشکرکرده اند .

    erfan25 (دوشنبه 11 شهریور 87)

  16. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 مهر 89 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1386-11-13
    نوشته ها
    952
    امتیاز
    20,283
    سطح
    89
    Points: 20,283, Level: 89
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,946

    تشکرشده 1,965 در 675 پست

    Rep Power
    112
    Array

    RE: اشعار طنز!!!

    حلال مشکلات

    پول من جن و تو بسم الله... انتَ محبوب و انَأ شیدا
    می دوی و من به دنبالت.... هرچه می آیم تو ناپیدا
    سرعتت اندازۀ نور است...سرعتم چون لاک پشت امّا
    از تراول عقده ها دارم .... چون نمی آید به پیش ما
    بانک بیت العشق می باشد.... گاوصندوقش عجب زیبا
    ای کلید حل هر مشکل..... کی گشایی مای پروبلم *را؟
    صاحبت با اعتبار تو .... می فروشد فخر بر دنیا
    بی تو انسان پوچ و بی معنا ست....با تو اما قدّ ِ یک دریا
    بی تو هرکس را گدا گویند.... با تو امّا می شود دارا
    با تو هر عفریته ای خوشگل.... بی تو هر زیبا ، دراکولا
    گل نسا تا با تو پیمان بست.... نام خود را می کند مینا
    مش غضنفر می شود کامبیز.... کل تقی نامش شود پویا
    گر به روی سنگت اندازند.... راه می افتد بدون پا
    یک نفر از درد دوریت.... رفته از دیوارها بالا
    دیگری از عشق روی تو....کرده در بند اوین مأوا
    طفلکی شهرام دیدی شد.... عاقبت از عشق تو رسوا؟
    گفت با « جاوید» دانایی.... ترمزت یک دم بکش آقا
    آن چه را گفتی قبول امّا.... می دهم پندی تو را حالا
    گرچه بالا می رود هرچیز.... همره این دلبر رعنا
    معرفت اما نخواهد رفت...... لاجرم همراه او بالا
    گفتمش حرفت درست امّا .... گوش کن این نکته را جانا
    معده ام وقتی پر از خالی ست.... معرفت کیلوی چن بابا؟
    معذرت از اینکه بالاجبار..... چند من چن شد در این دعوا

  17. 2 کاربر از پست مفید erfan25 تشکرکرده اند .

    erfan25 (جمعه 03 مهر 88)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 شهریور 88 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1386-12-10
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    5,298
    سطح
    46
    Points: 5,298, Level: 46
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    111

    تشکرشده 115 در 67 پست

    Rep Power
    30
    Array

    RE: اشعار طنز!!!

    آخ عجب سرماست امشب ای ننه
    ما که میمیریم در هذا السنه

    تو نگفتی میکنم امشب الو؟
    تو نگفتی میخوریم امشب پلو؟

    نه پلو دیدیم امشب نه چلو
    سخت افتادیم در منگنه

    آخ عجب سرماست امشب ای ننه

    این اطاق ما شده چون زمهریر
    باد می آید ز هر سو چون سفیر

    من ز سرما میزنم امشب نفیر
    می دوم از میسره بر میمنه

    آخ عجب سرماست امشب ای ننه

    اغنیا مرغ مسما میخورند
    با غذا کنتاک و شامپا می خورند

    منزل ما جمله سرما می خورند
    خانه ما بد تر است از گردنه

    آخ عجب سرماست امشب ای ننه

    اندرین سرمای سخت شهر ری
    اغنیا پای بخاری مست می

    ای خداوند کریم فرد و حی
    داد ما گیر از فلان السلطنه

    آخ عجب سرماست امشب ای ننه

    خانباجی می گفت با آقا جلال
    یک قرآن دارم من از مال حلال

    می خرم بهر شما امشب زغال
    حیف افتاد آن قرآن در روزنه

    آخ عجب سرماست امشب ای ننه

    می خورد هرشب جناب مستطاب
    ماهی و قرقاول و جوجه کباب

    ما برای نان جو در انقلاب
    وای اگر ممتد شود این دامنه

    آخ عجب سرماست امشب ای ننه

    تخم مرغ و روغن و چوب سفید
    با پیاز و نان گر امشب می رسد

    می نمودم(اشکنه)امشب ترید
    حیف ممکن نیست پول اشکنه

    آخ عجب سرماست امشب ای ننه

    گر رویم اندر سرای اغنیا
    از برای لقمه نانی بی ریا

    قاپچی گوید که گم شو بی حیا
    می درد ما را چو شیرارزنه

    آخ عجب سرماست امشب ای ننه

    نیست اصلا فکر اطفال فقیر
    نه وکیل و نه وزیر و نه امیر

    ای خدا! داد فقیران را بگیر
    سیر را نبود خبر از گرسنه

    آخ عجب سرماست امشب ای ننه
    برای کسی که ایمان دارد هیچ چیز غیر ممکن نیست .فقط کافیست ایمان داشته باشید


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.