سلام
دوستان عزيزم اين بار تو اين تاپيك بياييم با هم ديگه دست به دست هم بديم و خاطرات شيرين خودمون رو تحت عنوان ((سوتهايي كه داديم)) بيان كنيم . هم شيرين و لذت بخش مي تونه باشه هم عبرت آموز
اولين سوتي از قول يكي از دوستان :
ما در يك همايش دعوت بوديم . وسط مراسم بوديم كه يه دفعه برق رفت و ما مجبورشديم به بيرون از سالن همايش بيايم. در داخل سالن ديگري وسايل پذيراي براه بود. ( به قول يكي از اساتيد ما كه يادش بخير: اين سمينار نسيت بلكه صميمي ناهار است ). رفتيم مشغول خوردن شديم. داشتيم از هر چيزي كه رويه ميز بود برمي داشتيم كه يه دفعه چشم من و سه تا از دوستان كه همراهم بودند به جمال پاك يه ژتون غذا افتاد. عقل از سرمان پريد.!!!
در ضمن به يكي از دوستانم كه ديرتر آمده بود ژتون نرسيده بود. من با يه اشاره به او گفتم كه ژتون رو بردارد. بعد از مقداري مس مس كردن بالاخره دستشو دراز كرد تا ژتون رو برداره كه به ناگاه بلا از غيب رسيد و خانمي مچ دوستم را گرفت كه :
هاي ! اين ژتون من است . دوستم يه نگاه به ما مي كرد و يه نگاه به خانمه. ما هم يه دفعه زديم زير خنده و كلي هم سر به سر دوستمان گذاشتيم:D
علاقه مندی ها (Bookmarks)