سلام
ساقی
به چشم مست جادویت، خرابم کردی ای ساقی!
برون از دیر و مسجد با شتابم کردی ای ساقی!
دل پروانه وار من فدای شمع دلجویت
به سوز آتش عشقت، کبابم کردی ای ساقی!
به هر نازی که کردی با خدنگ تیر مزگانت
به شوق وصل خود تشنه برآبم کردی ای ساقی!
من از البرز سنگین تر در آفاق جهان بودم
نگاهت سوخت جانم را،حبابم کردی ای ساقی!
رخ زردم تمنّادار روی گل عذارت بود
به جامی سرخ کردی و خضابم کردی ای ساقی!
از آه لحظه که یک ژاله چکید از غنچه رویت
برای بوسه ای عمری عذابم کردی ای ساقی!
من از خاک در کویت چو گردی بر زمین بودم
دمی گلبرگ و بعد از آن گلابم کردی ای ساقی!
بدم انگور تاکستان شیراز و به یک عشوه
به بزم خود کشیدی و شرابم کردی ای ساقی!
خدار را « راضی» ای خوشگو، سخن کم گو، سخن کم گو!
که با این نغمه پردازی ، خربام کردی ای ساقی !
فصلنامه شفق
علاقه مندی ها (Bookmarks)