به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    144
    Array

    * آهای آدمها ، کسی مرا یادش هست ؟ ؟؟ *

    سلام دوستان

    مطلب زیر وصیتنامه ادوارد ادیش یکي از بزرگترين تاجران امريکاييه در سن 76 سالگي ...

    من که وقتی خوندم خییلی لذت بردم و باعث تامل و تفکرم شد و خلاصه باعث شد که بیشتر به داشته هام فکر کنم تا نداشته هام و اینکه قدر داشته هام رو بهتر و بیشتر بدونم.


    من ادوارد اديش هستم که براي شما مي نويسم، يکي از بزرگترين تاجران امريکايي با سرمايه اي هنگفت و حساب بانکي که گاهي خودم هم در شمردن صفرهاي مقابل ارقامش گيج مي شوم ! داراي شم اقتصادي بسيار بالا که گويا همواره به وجودم وحي مي شود چه چيز را معامله کنم تا بيشترين سود از آن من شود، البته تنها شانس و هوش نبود من تحصيلات دانشگاهي بالايي هم داشتم که شک ندارم سهم موثري در موفقيتهاي من داشت.

    يادم هست وقتي بيست ساله بودم خيال مي کردم اگر روزي به يک چهلم سرمايه فعليم برسم خوشبخترين و موفقترين مرد دنيا خواهم بود و عجيب است که حالا با داشتن سرمايه اي چهل برابر بيشتر از آنچه فکر مي کردم باز از اين حس زندگي بخش در وجودم خبري نيست.

    من در سن 22 سالگي براي اولين بار عاشق شدم . راستش آنوقتها من تنها يک دانشجوي ساده بودم که شغلي و در نتيجه حقوقي هم نداشتم . بعضي وقتها با تمام وجود هوس مي کردم براي دختر موردعلاقه ام هديه اي ارزشمند بگيرم تا عشقم را باور کند و کاش آن روزها کسي بود به من مي گفت که راه ابراز عشق خريد کردن نيست که اگر بود محل ابراز عشق دلباخته ترين عاشق ها ، فروشگاهها مي شد!!

    کسي چيزي نگفت و من چون هرگز نتوانستم هديه اي ارزشمند بگيرم هرگز هم نتوانستم علاقه ام را به آن دختر ابراز کنم و او هم براي هميشه ترکم کرد. روز رفتنش قسم خوردم ديگر تا روزي که ثروتي به دست نياوردم هرگز به دنبال عشقي هم نباشم و بلند هم بر سر قلبم فرياد کشيدم : هيس! از امروز دگر ساکت باش و عجيب که قلبم تا همين امروز هم ساکت مانده است ..
    .
    و زندگي جديد من آغاز شد …

    من با تمام جديت شروع به اندوختن سرمايه کردم ، بايد به خودم و تمام آدمها ثابت مي کردم کسي هستم. شايد براي اثبات کسي بودن راههاي ديگري هم بود که نمي دانم چرا آنوقتها به ذهن من نرسيد ...

    ديگر حساب روزها و شبها از دستم رفته بود . روزها مي گذشت ، جوانيم دور ميشد و به جايش ثروت قدم به قدم به من نزديکتر مي شد، راستش من تنها در پي ثروت نبودم، دلم مي خواست از وراي ثروت به آغوش شهرت هم دست يابم و اينگونه شد ، آنچنان اسم و رسمي پيدا کرده بودم که تمام آدمهاي دوروبرم را وادار به احترام مي کرد و من چه خوش خيال بودم ، خيال مي کردم آنها دارند به من احترام مي گذارند اما دريغ که احترام آنها به چيز ديگري بود.

    آن روزها آنقدر سرم شلوغ بود که اصلا وقت نمي کردم در گوشه اي از زنده ماندنم کمي زندگي هم بکنم ! به هر جا مي رسيدم باز راضي نمي شدم بيشتر مي خواستم ، به هر پله که مي رسيدم پله بالاتري هم بود و من بالاترش را مي خواستم و اصلا فراموش کرده بودم اينجا که ايستادم همان بهشت آرزوهاي ديروزم بود کمي در اين بهشت بمانم ، لذتش را ببرم و بعد يله بعدي ، من فقظ شتاب رفتن داشتم حالا قرار بود کي و کجا به چه چيز برسم اين را خودم هم نمي دانستم !

    اوايل خيلي هم تنها نبودم ، آدمها ي زيادي بودند که دلشان مي خواست به من نزديکتر باشند ، خيلي هاشان براي آنچه که داشتم و يکي دو تا هم تنها براي خودم و افسوس و هزاران افسوس که من آن روزها آنقدر وقت نداشتم که اين يکي دو نفر را از انبوه آدمهايي که احاطه ام کرده بودند پيدايشان کنم ، من هرگز پيدايشان نکردم و آنها هم براي هميشه گم شدند و درست ازروز گم شدن آنها تنهايي با تمام تلخيش بر سويم هجوم آورد . من روز به روز ميان انبوه آدمها تنها و تنها تر ميشدم و خنده دار و شايد گريه دارش اينجاست هيچ کس از تنهايي من خبر نداشت و شايد خيليها هم زير لب زمزمه مي کردند : خداي من ، اين دگر چه مرد خوشبختيست ! و کاش اينطور بود ...

    و باز روزها گذشت ، آسايش دوش به دوش زندگيم راه مي رفت و هرگز نفهميدم آرامش اين وسط کجا مانده بود ؟

    ايام جواني خيال مي کردم ثروت غول چراغ جادوست که اگر بيايد تمام آرزوها را براورده مي کند و من با هزاران جان کردن آوردمش اما نمي دانم چرا آرزوها ي مرا براورده نکرد ...

    کاش در تمام اين سالها تنها چند روز، تنها چند صبح بهاري پابرهنه روي شنها ي ساحل راه مي رفتم تا غلفلک نرم آن شنهاي خيس روحم را دعوت به آرامش مي کرد.

    کاش وقتهايي که برف مي آمد من هم گوله اي از برف مي ساختم و يواشکي کسي را نشانه مي گرفتم و بعد از ترس پيدا کردنم تمام راه را بر روي برفها مي دويدم.

    کاش بعضي وقتها بي چتر زير باران راه مي رفتم ، سوت مي زدم ، شعر مي خواندم، کاش با احساساتم راحت تر از اينها بودم. وقتهايي که بغضم مي گرفت يک دل سير گريه مي کردم و وقت شاديم قهقهه خنده هايم دنيا را مي گرفت ...

    کاش من هم مي توانستم عشقم را در نگاهم بگنجانم و به زبان چشمهايم عشق را مي گفتم ...

    کاش چند روزي از عمرم را هم براي دل آدمها زندگي مي کردم ، بيشتر گوش مي کردم ، بهتر نگاهشان مي کردم ...

    شايد باورتان نشود ، من هنوز هم نمي دانم چگونه مي شود ابراز عشق کرد ، حتي نمي دانم عشق چيست ، چه حسيست تنها مي دانم عشق نعمت باشکوهي بود که اگر درون قلبم بود من بهتر از اينها زندگي مي کردم ، بهتر از اينها مي مردم.

    من تنها مي دانم عشق حس عجيبي است که آدمها را بزرگتر مي کند. درست است که مي گويند با عشق قلب سريعتر مي زند ، رنگ آدم بي هوا مي پرد ، حس از دست و پاي آدم مي رود اما همانها مي گويند عشق اعجاز زندگيست ، کاش من هم از اين معجزه چيزي مي فهميدم ...

    کاش همين حالا يکي بيايد تمام ثروت مرا بردارد و به جايش آرام حتي شده به دروغ ! درون گوشم زمزمه کند دوستم دارد ، کاش يکي بيايد و در اين تنهايي پر از مرگ مرا از تنهايي و تنهايي را از من نجات دهد ، بيايد و به من بگويد که روزي مرا دوست داشته است ، بگويد بعد از مرگ همواره به خاطرش خواهم ماند ، بگويد وقتي تو نباشي چيزي از اين زندگي ، چيزي از اين دنيا ، از اين روزها کم مي شود .

    راستي من کجاي دنيا بودم ؟

    آهاي آدمها ، کسي مرا يادش هست ؟؟؟

    اگر هست تو را به خدا يکي بيايد و در اين دقايق پر از تنهايي به من بگويد که مرا دوست داشته است ...

    منبع : ماهنامه پرسمان ، شماره 75/74

  2. 11 کاربر از پست مفید m.mouod تشکرکرده اند .

    m.mouod (سه شنبه 30 تیر 88), میشل (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 فروردین 91 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1386-8-26
    نوشته ها
    56
    امتیاز
    4,651
    سطح
    43
    Points: 4,651, Level: 43
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    240

    تشکرشده 269 در 50 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: * آهای آدمها ، کسی مرا یادش هست ؟ ؟؟ *

    همون طور كه m.mouod گرامي گفتند,منم خيلي از خوندن اين نامه لذت بردم ودرس عبرت گرفتم.ديديم كه اين تاجر 76 ساله همه ي عمر خودش رو صرف به دست آوردن ثروت كرده و حالا كه به اين سن رسيده تازه فهميده كه چه اشتباهي كرده .
    آرزوهايي مثل ثروت و شهرت چيزهايي هستند كه بسياري از انسانها در سر دارن وتنها عده اي بهش مي رسن .اونايي كه مي رسن مي فهمن كه چه آرزوي توخالي اي داشتن. مي فهمن كه چه ثانيه هايي روكه فكرو ذكرشون رو ,نگراني شون رو هم و غمشون رو صرف رسيدن به چيز بيهوده اي كرده اند .
    چه ثانيه هايي كه از بودن در همون حال لذت نبردن و به فكر فردا بودن.فردايي كه معلوم نيست اصلا در كار باشد.
    تازه مي فهمند كه پشت ثانيه هاشون چيزي جز آمالي سرابگونه نبوده .
    عده اي هم كه به آرزوهاشون نمي رسن نگران مي شن ,غمگين مي شن ,حسرت مي خورن,حسادت مي كنن واونا هم نمي تونن از بودن در لحظه حال لذت ببرن .
    همه ي ثروت اين تاجر به اندازه ي يك ثانيه از عمرش ارزش نداره .اين تاجر بعد ازاين همه دم و دستگاه تازه متوجه شده كه نياز به عشق داره نياز ,به توجه داره.
    اين تاجر سردر گم شده .يه بار عاشق مي شه .يه بارثروت مي خواد .يه بارشهرت .اخر سر هم كسي رو مي خواد كه دوستش داشته باشه .همه ي اين راهها رو رفته كه احساس رضايت كنه .احساس كنه ارزش داره وپوچ نيست . اما اشتباهي رفته .
    اگه بدونه هيچ كس به اندازه ي خودش دوستش نداره هيچ كس به اندازه ي خودش سعادتش رو نمي خواد هيچ كس به اندازه ي خودش نمي تونه كمكش كنه, دست به كار مي شه و به دنبال حقيقت مي ره .به دنبال چيزي كه با اون ,لحظه هاش رو پر كنه از احساس رضايت !

    بايد درس عبرت گرفت . خودمون رو مصون ندونيم از روزي كه سني ازمون گذشته وبه پشت سرمون حسرت خورده نگاه مي كنيم .
    كافيه يه روز صبح (نه بلكه همين الان )به خودمون يه نگاهي بندازيم وببينيم دنبال چي هستيم؟
    پشت ثانيه هايي كه گذرونديم ومي خواهيم بگذرونيم چه هدف و چه معنايي نهفته؟
    بله معنا !
    معناي من چيست؟
    معناي زندگي من چيست؟
    به نبال چه مي گردم؟
    انسان ببودن يعني چه؟
    به كجا مي روم؟
    چه مي خواهم بكنم؟
    منظورمن همان نقطه ايه كه در گوشه اي ازوجود همه ي ماست .كه گاه و بي گاه اون رو حس مي كنيم .احساس مي كنيم بايد اونو پيدا كنيم .همه ي ما دنبال حقيقتي هستيم كه با اون به آرامش برسيم . اما بيشتر انسان ها اونحقيقت رو با چيزهاي مجازي اشتباه مي گيرند.
    مثل اين تاجر حقيقت را اشتباه نگيريم كه آخر سر درمونده بشيم و دست و پا بزنيم .
    همه ي ما انسانها در جستجوي حقيقتيم منتهي گاه راه را اشتباه طي مي كينم .

  4. 7 کاربر از پست مفید faezeh تشکرکرده اند .

    faezeh (چهارشنبه 31 تیر 88), میشل (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array

    RE: * آهای آدمها ، کسی مرا یادش هست ؟ ؟؟ *

    خیلی زیباست.

    به روز رسانی


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چطور میتوانم به کسی که راه رو اشتباه میره کمک کنم؟؟
    توسط آوای خوشبختی در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 02 اسفند 93, 20:35
  2. رفع نیاز عاطفی و جنسی بدون ازدواج ؟؟
    توسط pasta در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 49
    آخرين نوشته: جمعه 19 اردیبهشت 93, 23:09
  3. آیا کسی در مورد این کار اطلاعاتی داره؟؟
    توسط nosh nosh در انجمن مسائل واخبار اعضاء و تالار
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 خرداد 92, 09:24
  4. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 04 بهمن 90, 20:16
  5. الان چه حسی داری.....؟؟
    توسط حسین پور در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 04 آبان 87, 19:25

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.