روزی زنی تصمیم گرفت ازرییس شرکتی که درآن کارمی کرد
درخواست کند که حقوقش افزایش پیدا کنداین فکر درتمام طول
روز باعث نگرانی شدیدش شده بود اما بعدازظهر شهامتش را جمع
کرد و وارد دفتر رییس شرکت شد.سرانجام پس ازمذاکره ای سخت
با افزایش حقوق او موافقت شد.زن به شدت خوشحال شد و در اولین
فرصت پس ازتمام شدن کاربه خانه برگشت.غذای خوشمزه ای
پخت وروی میز گذاشت وچندشمع روشن کرد.همسرش هم زودتر
ازمعمول ازسرکاربرگشت اوهم خوشحال بود و آماده جشن گرفتن
شد زن با تعجب فکر کرد شاید همکارانش قبلا این خبر را به همسرش
گفته اند. اگرنه اوچطور می دانست که درتصمیمش موفق شده است.
زن با تعجب شوهرش را درآشپزخانه دید و خبر بیشتر شدن حقوقش
را داد.شوهرش با هیجان او را درآغوش کشید و بوسید و کارت ظریفی
به دستش داد که روی آن نوشته بود:
تبریک می گویم.می دانستم موفق می شوی.همسرخوب من!دوستت دارم.
زن درخاطرات خوش گذشته غرق شده بودآنها درکنارهم شام خوشمزه شان را خوردند
شوهرش ظرف هارا جمع کردوشست.درحین صحبت زن متوجه شد
کارت دیگری ازجیب همسرش به زمین افتاد.بی آنکه شوهرش متوجه
شودکارت را برداشت وخواندبا دست خط شوهرش نوشته شده بود:
عزیزم ازچیزهای کوچک ناراحت نشو!کم وزیادبودن حقوقت مهم نیست
توهمیشه همسرخوب من بوده ای ومن دوستت دارم!
(عشق مرزندارد. عشق درهرشرایطی درکنارهم ماندن وحمایت از یکدیگراست)
علاقه مندی ها (Bookmarks)