به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 41
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    دست غریقی به دست توست......

    دست غریقی به دست توست که دریا
    در پی آن طعمه در تلاش وتکاپوست
    دست غریقی به دست توست که هر موج
    میزندش موج
    میکندش موی
    میدردش پوست

    سلام:
    این رو دوستی برای من ارسال کره اند و من بسیار به فکر فرو رفتم.....
    شاید گاهی نوشتن سخت باشه ولی گاهی مشورت کردن می تونه به عده ای کمک کنه و اگر من یا همه ما بتونیم حتی دست کوچکی در این یاری داشته باشیم شاید بتونیم لبخندی را جایگزین غم کنیم...
    حیف که مدت هاست آنقدر ذهن و روح خسته ای دارم که تنها زندگیم رو در نوشتن نسخه ها خلاصه کردم و نه گوش دادن به درد دلها که از بیان درد دل ها من خاطره زیبایی ندارم ولی اینجا این تاپیک را برای کمک به 3 نفر (هر 3 دختر)باز می کنم با مشکل مشابه.....
    1 نفر مجازی و 2 نفر واقعی و چه سخت است وقتی دیگر توانی برای فکر کردن برای من نمانده است:بگذریم:
    و اما مشکل.....
    راستش قصد ندارم دقیقا خود مشکل رو توضیح بدم و امیدوارم تو جواب ها پاسخی به نام رفتن پیش روانپزشک و روانشناس به عنوان جواب اصلی نباشه چون تمام راه ها رفته شده و بعضی راه ها بسته مونده و می خوام اگر بشه راههایی بدونم که بشه فرد خودش این مشکل رو با توانش حل کنه....و قدم اخرش این پله باشه که همیشه توصیه خود منم هست.....
    هر سه این دوستان من در مشکل دست و پا می زنند به نام وابستگی.....
    نه وابستگی به غیر هم جنس نه اصلا ...وابستگی به افرادی که به درد دل اونها گوش می کنن و خودشون هم این مشکل رو می دونن....ولی علی رغم تمام تلاش هاشون نتیجه نگرفتن....
    این دوستان به هر علتی در زندگی شخصی که می تونه علل زیادی باشه دچار مشکلاتی شدند که توانایی مطرح کردن مشکلات اضطرابی و شخصیتی خودشون رو ندارند و حتی مشاوره ها و روانپزشکا هم تا حدی نتونستن بهشون کمک کنن..
    مورد 1 و 2 از بیمارای خودم هستن ..من براشون مشورت زیاد کردم ولی الان دوست دارم کمک شما و نظرتونو بدونم:
    مورد 1و 2 در عالم واقعی هستند:
    هردو هم پزشک هستن و از دوستان....هردو خانواده خوب و فرهنگی و مذهبی دارند...و خوشبختانه یا متاسفانه خانواده هاشون با وجود مذهبیت بسیار زیادشون تنها اجازه رفت و آمد به اینها رو با من می دن و شاید برای همین من درگیر این موضوع شدم...
    یکی از این دو با رتبه 300 کنکور وارد دانشگاه شد.هرچه از ایمان و اعتقاداتش بگویم کم است....2 سال همه چیز عالی بود ولی به انی اون شاگرد زرنگ تبدیل شد به موجودی که تنها نگاه می کرد ما چه می گوییم تا انجام دهد...تنها ناامیدی و اضطراب بر وجودش حاکم بود و به قول مت خود بیمارانگاری همه وجودشو گرفته بود..کم کم این مشکل تا جایی رسید که دچار تیک عصبی شد و تمام استادا چون فکر می کردن شکلک در میاره از کلاس بیرونش می کردنووبگذیریم که چقدر من اذیت شدم ولی تنهاش نذاشتم..4 سال...ولی کم کم این موضوع رو فهمیدم که خانواده اون با مشکلش کنار نمی ان و حاضر نیستن حتی بپذیرن نیاز به درمان داره....اون مخفیانه پیش روانشناس و روانپزشکا دانشگاه می رفت ولی در نهایت همه ردش می کردن چون زودوابسته می شد و طرف رو عاصی می کرد....روزی 100 بار به من می گفت تو منو دوست داری؟ و من تنها نگاش می کردم...
    هیچ پولی برای خل مشکلش نداشت و تمام خرج دارو ها و آزمایشاتشو من می دادم تا مشکلشو حل کنه ولی تنها چیزی که عایدم شد وابستگی زیاد اون بود..جوری که از زندگی ساقط داشتم می شدم....چون با هر تماس هم تنها گریه و زاری بود..حتی با خانوادش جهت کمک حرف زدم..یک کیسه پر دارو باهاشه همه جا هم رفته ولی هیچ که هیچ ..هنوزم ما فارغ التحصیل شدیم اون مونده....خوب یادمه یک روز من که داشتم دیگه ازش دیوانه می شدم سر یک کنفرانس چنان داد کشیدم سرش که باور نمی کردم کسی این طور داغون شه.......آنقدر وابسته شده بود که نبود من رو مساوی نفرت همه از خودش گذاشته بود..هرچند تقصیر خودش بود و بقیه دوستان درستش کردن ولی اون بدتر وابسته شد....هنوزم همونه..دختری که در حال پر پر شدنه و خانوادش هیچ همکاری نمی کنن..و همه کار هم کرده..منم که در مانده شدم...
    شما نظرتون چیه؟راه حل عملی برای این مشکل سراغ دارین؟
    مورد 2 و 3 هم به همین ترتیب حالا با کمی این ور و اون ور تر و کمی خفیف تر.....ولی بازم با همین مشکل اصلی که هیچ ساپورت خانوادگی در حل مشکلشون ندارن و نمی تونن این مشکل رو حل کنن و تنها هر روز پر پر می شن....تمام راه ها هم رفتند ولی چون حمایت خانواده ها رو ندارن..یا وضع مالی یا وجهه یا......این مشکل مدت هاست با انهاست و یکیشم که گفتم خودم توش گیر کردم...
    صحبت هم دردی دوا نمی کنه تنها چند روز اثر گذاره...
    شما بودید چه می کردید؟
    چی درسته؟
    چه راه حل علمی و عملی به این دوستان پیشنهاد میدید تا خانواده هاشونو مجبور به پذیرش کنند تا کمکشون کنن؟
    من خودم فکر می کنم حل این موضوع از همه مهمتره چون اینها همه راهی میرن ولی چون تو خانواده حمایت نیستن این مشکلات پیش میاد...
    من دوست دارم راهنمایی شما رو بدونم..؟چی درسته؟

  2. 3 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (سه شنبه 09 تیر 88)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: دست غریقی به دست توست......

    [color=#006400]سلام بر پزشک محترم "rsrs گرامی.
    انشاالله دست هیچ غریقی ...محتاج دست نادستان نشود.
    دوست گرامی ماجرا را خواندم و چون شما تقاضا کردید از دادن راهنمایی ها و مقالات و مراجعه به روان پزشک خودداری کنیم چون تمام راه ها را رفته اند...پس به راهنمایی شخصی اکتفا می کنیم.

    شما خود هم می دانید نیاز( به محبت و تعلق خاطر . همدم. شناخته شدن. ارزشمندی و..) یکی از مهم ترین نیازهای روان شناختی انسان ها بشمار می رود که عدم ارضا به موقع هریک عواقب بدی دارد..
    مثال:: عدم ارضا نیاز "محبت متقابل" به موقع باعث بعدها فرد به عوارضی مانند:: اظطراب. بدبینی. و احساس تنهایی ..دچار شود.
    یا عدم ارضا به موقع نیاز تعلق خاطر ...باعث فرد از خود بیگانه شود و الت دست دیگران قرار گیرد.

    به نظر من و با توجه به مطالب موجود باید ریشه این مشکلات را در "کودکی"آنان جست و جو کرد....البته از کودکی تا به امروز
    من معتقدم این عزیزان(دوستانتان) در کودکی و نوجوانی از محبت متقابل و همچنین نیاز به پذیرفته شدن و ارزشمندی محروم بودند....و این محروم شدن متقابلا باعث می شود تا در اینده نیازه های سرکوب شده به شکل افراطی تر و در مواجهه با محیط بازتر خود را بروز دهند.

    و اگر در آینده این نیازها و عقده ها مورد توجه قرار نگیرد و ارضا نشود افراد حتی تا مرز "خودکشی" هم پیش می روند.....البته یادآور شوم ارضا بیش از حد و توجه افراطی هم مانند مواد مخدر می باشد که اگر به بدن نرسد بازهم فرد را به پرتگاه می کشاند.

    اما در مورد کمک به این دوستان باید بگوییم....::"خانواده ها"" در این زمینه نقش مهمی را برعهده دارند. یکی از عوامل وابستگی بیش از حد و عدم ارضا نیازها به موقع...نقش خانواده است...محیط خانواده...فقر خانواده..رفتار نامطلوب آنان

    پس عمده تلاش شما باید صرف این شود که محیط خانواده آنان را آرام سازید..البته به کمک همان دوست وابسته خود.
    مهم نیست که خانواده ها ثروتمند باشند تا از طریق روان شناس و غیره اقدام کنند... بلکه خانواده ها باید ""آگاه"" باشند و محیط خانه طوری اماده نمایند تا فرد در ان محیط احساس تنهایی نکند و بسیار آسان با مادر و پدر خود دردودل نماید و نیاز را ارضا.

    دقت کنید همین دردودل نکردن و محبت ندیدن از طرف خانواده یا داشتن روابط جدی و خشک با انان....یکی از عواملی است که افراد را ترغیب می نماید تا نیازهای خود را به صورت افراطی و خطرساز با همگنان و همسالان خود مطرح نمایند و چون همسالان دیگر هم(البته نه همه انان)در این زمینه مسئولیتی احساس نمی کنند به صورت تایید کامل و یا پس زنی کامل...شرایط را بدتر می کنند.

    در این شرایط بهترین کار آرام ساختن محیط خانواده و راهنمایی و همدل بودن است بجای همدرد بودن.یعنی مشکلات انان را درک کنیم ولی خود تحت تاثیر قرار نگیریم و بدور از احساسات مخرب در نقش یک دوست آنان را به زندگی امیدوار و از وابستگی برهانیم.

    موفق باشید

  4. 6 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (سه شنبه 09 تیر 88)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: دست غریقی به دست توست......

    گویا دوستان باید نکته ای رو توضیح بدم..
    شما خیلی هاتون روانشناسید یا دستی دارید..در مطرح کردن این موضوع نه قصد خود نمایی بوده نه چیزی ..این ماجرا ها خط به خط رخ داده..دقیق دقیق....
    شاید بعضی با این موارد برخورد نداشتند ولی ما زیاد داشتیم..در ادامه هم یکی از همین دوستان خودش توضیح میده و شما متوجه میشید .....
    من مبهم نوشتم چون هدفم بیشتر کمک روانشناسی جهت تحریک والدین انان به کمک بود نه بیان اینکه مثلا من چکار کردم..از بیان اون اطلاعات قصدم این بود همه کار شده و خواستم وابستگی رو نشان بدم نه اینکه مثلا من پول ازمایشاتو دادم !!!!چون این اصلا نیاز به جار زدن نداره...منظورم این بوده که من تمام تلاشمو کردم..
    خدمت بعضی دوستان هم یادآوری کنم غلوی در کار نیست این دقیقا یک case
    هست که وجود داره....و نیازی به غلو نبوده است....


    من این مطلب رو جدای از مطلب نقاب گرامی نوشتم.....گویا همزمان ارسال شد...

  6. 2 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (سه شنبه 09 تیر 88)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: دست غریقی به دست توست......

    دوست عزیز و پزشک محترم در نیت پاک شما هیچ شکی نیست و نخواهد بود...مایه افتخار ماست که فردی کم یار و همدم دیگران باشد.

    بخصوص اینکه شما وظیفه پزشکی بسیار خوب انجام می دهید.... اما بعضی اوقات نباید بیش از حد در مشکلات دیگران غرق شویم.زیرا توان آگاهی و مهارت را از ما می گیرد.

    هر چند با شناختی که از توانایی شما دارم می دانم ...با در هم آمیختن عشق و مهارت می توانید کم حال آنان باشید.
    ممنون از شما

  8. 2 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (سه شنبه 09 تیر 88)

  9. #5
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,004 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    RE: دست غریقی به دست توست......

    سلام

    دوست عزیز !

    نیاز به خانواده درمانی در این نمونه ها مشهود است ، و البته این کار شما نیست ، شما در حد خود و آنچه در توانتان بوده کمک کرده اید ، و برای تشویق خانواده ها با تفصیلی که داشتید به نظر نمیرسه شما بتوانید کار ساز باشید ،
    این خود آنان هستند که باید سعی کنند خانواده ها را متوجه عمق مشکل کنند و شما می توانید کمکشان کنید که راه کارهای مناسب را برای قانع کردن خانواده ها بیابند.
    شاید اگر روانپزشک هم نتونسته کاری کنه یکی همینه که فقط درمان خود فرد کافی نیست و خانواده درمانی نیز لازم است و دیگر این که این افراد خود به راهنمائیها و حتی در صورت دارو درمانی به تجوویزها عمل نکرده اند .

    در هر حال به قول نقاب عزیز گاهی ما باید واقعیتها را بپذیرم و خود را غرق نکنیم ، اگر چه برای حس دلسوزانه شما این پذیرش سخت باشه .

    به نظرم تنها کمک ممکن در این وضعیت از سوی شما در صورت احتمال مؤثر بودن ،راهنمائیشان به تالار و طرح مشکل از سوی خود آنان است ، تا شاید این فضا و همدلی دوستان و نظراتشان در تغییر روحیه آنان مؤثر باشد

    موفق باشید

  10. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (چهارشنبه 10 تیر 88)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 بهمن 90 [ 10:28]
    تاریخ عضویت
    1387-11-21
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    3,705
    سطح
    38
    Points: 3,705, Level: 38
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 355 در 115 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دست غریقی به دست توست......

    دوستان خوب همدردی سلام
    من زهره هستم ...یکی از شخصیت های مورد بحث rsrs1380 عزیز(شخصیت مجازی مورد بحث)..قبلا در تاپیکی باعنوان (خیلی وقته میخوام بیام اما میترسیدم تنها بمونم مشکلمو براتون گفتم ....که خوشحال میشم اگه برای کمک به من بهش مراجعه کنید )..البته این موردی که خانم دکتر درموردش توضیح دادن تا حدی با من فرق داره ...من شدیدا به دیگران وابسته میشم ...اما اصلا چنین جسارتی ندارم که به طرف مقابلم بگم من به شما علاقه مند شدم ..معمولا میسوزم ومیسازم .....در واقع اصلا خودم رو در حدی نمیدونم که بخوام به کسی اینچنین ابرازعلاقه کنم .....من مشکلم رو با عنوان ضعف در مهارت های ارتباطی با خانواده ام مطرح کردم که در واقع خودمو مسخره کردم ...دیگه هم مایل نیستم در این باره باهاشون حرف بزنم ...شخصیت من فوق العاده به شخصیتی که در مقاله زیر توضیح داده شده نزدیکه …درحدی که کلمه به کلمه اش به من صدق میکنه..راستش من خودم هم به تازگی فهمیدم که مشکل اصلی ام وابستگیه ...همیشه فکر میکردم عدم اعتماد به نفس وضعف مهارت های ارتباطی مشکل اصلی منه ..االبته جسارتا امیدوارم یه جمله رو ازتون نشنوم.....اینکه باخانوادم در مورد رفتن پیش روانپزشک حرف بزنم .....گاهی یه علائم اضطرابی شدید هم در من وجود داره که نیاز من رو به یه تکیه گاه بیشتر میکنه....هرچند خجالت آوره اما میگم : با اینکه علائم اضطرابی باعث میشد من در جمع دچار حالات وناخوشایندی بشم ،از اینکه باعث دوام ارتباطم با مشاور محبوبم میشد ،چندان ناراضی نبودم ....البته این نتیجه رو بعد از قطع رابطه با ایشون گرفتم

    ●شخصیت مطیع از گرایش های روان رنجوری
    مهم ترین ویژگی اختلال شخصیت وابسته، نداشتن اطمینان برخود، وابستگی كامل به دیگران، رفتار تسلیم جویانه، كمرویی و تردید و پرهیز از مسئولیت ها است. نیاز بیش از حد شخصیت وابسته برای این كه تحت حمایت و حراست قرار بگیرد، سبب می شود تسلط دیگران را به راحتی بپذیرد. ترس وی از جدایی موجب می گردد رفتاری تسلیم جویانه و مقاومت آمیز در برابر دیگران پیش گیرد. این رفتارها از ابتدای جوانی ظاهر می شود و در زمینه های گوناگون تجلی پیدا می كند.
    شخصیت وابسته در تصمیم گیری های معمولی روزانه هم مشكل دارد، قادر به نه گفتن نیست و در هیچ مورد نمی تواند مخالفت خود را با نظر دیگران بیان كند. این افراد دیدی منفی، بدبینانه و مردد نسبت به خویش دارند و توانایی های خود و حتی آنچه را كه مالك آن هستند را ناچیز می شمارند. روابط اجتماعی آنها محدود به افراد معدودی می شود كه فرد به آنها وابسته است.
    این افراد معمولاً به یك شخصیت سلطه گر (دوست یا همسر) نیاز دارند كه آنها را سرپرستی و راهنمایی نموده و از آنها حفاظت كند. همچنین برای رسیدن به اهدافشان مقابل دیگران مخصوصاً والدین به گونه ای رفتار می كنند كه دیگران آنها را جالب یا دلنشین بیابند.
    شخصیت های مطیع آشتی جو هستند و امیال شخصی خود را تابع امیال دیگران می كنند. هرگز جسور، انتقادی و یا پرتوقع نیستند و نسبت بر خودشان همواره نگرش ضعف و درماندگی دارند. هر گونه نشانه طرد (واقعی یا خیالی) برای آنها وحشتناك است و به افزایش تلاش برای به دست آوردن محبت مجدد شخصی كه آنها را طرد كرده، منجر می شود البته منشأ این رفتارها برمی گردد به خصومت، احساس عمیق نافرمانی و انتقام جویی سركوب شده كه فرد وابسته آنها را به صورت وارونه نشان می دهد.
    این اختلال می تواند ناشی از رفتار والدینی باشد كه بیش از اندازه حمایتی و خودكامه هستند. این والدین وابستگی را در فرزندان خود ترغیب می كنند و این رفتار وابسته، حس مراقبت تسلی بخشی را برای والدین به ارمغان می آورد.
    در صورت پایان یافتن یك رابطه نزدیك، افراد مبتلا به اختلال شخصیت وابسته ممكن است به سرعت در پی رابطه دیگری باشند كه نیاز به مراقبت و حمایت آنها را ترغیب كند. اعتقاد آنها مبنی بر این كه قادر نیستند در غیاب رابطه ای نزدیك كاركرد مناسبی داشته باشند موجب می شود به سرعت به شخص دیگری دلبسته شوند.
    اختلال شخصیت وابسته با دیگر اختلالات شخصیت به ویژه اختلالات شخصیت مرزی، اجتنابی و نمایشی همراه است. بیماری فیزیكی مزمن نیز ممكن است فرد را برای ظهور این اختلال مستعد كند.
    این اختلال در زنان بیشتر از مردان است. همچنین در فرزندان كوچك تر خانواده، احتمال آسیب پذیری بیشتری برای ابتلا به آن وجود دارد. بنیاد درمان شخصیت های وابسته نیز متكی به روان درمانی و دارو درمانی است. رفتار درمانی، خانواده درمانی و گروه درمانی نیز تاكنون نتایج موفقیت آمیزی داشته اند.(منبع: سایت جنبشی آزاد در روانشناسی )

    دوست گرامی ....آقای نقاب ....مسلماشما در روانشناسی خیلی خبره تر از بنده هستید وفرمایش شما متین ...من قصد داشتم برای همیشه تالار روترک کنم ..تا جایینا امیدم که دیگه دارم کفر میگم ... روز دوشنبه با خانم دکتر هم برای همیشه خداحافظی کرده بودم ....اما مسائلی پیش اومد که .....فکر نمی کنید بهتر بود حرف های من رو هم میشنیدید وبعد پیشنهاد میدادید کسی خودشو در تنهایی من غرق نکنه؟

    دست غریقی به دست توست ، که دریا
    در پی آن طعمه، در تلاش وتکاپوست .
    دست غریقی به دست توست ، که هر موج
    میزندش مشت ،
    می کندش موی ،
    میدردش پوست.... !
    هر چه توان در تو بوده ، برده به غارت ،
    هرچه رمق در تو بوده ،رفته به تاراج .
    میکـُشدت درد ،
    میکِـشدت آب ،
    بر سر وروی تو تازیانه ی امواج !
    زور تو ناچیز و زور موج زیاد است
    راه تو بسته ست ودست وپای تو خسته ست .
    دست تو از دست او جدا شدنی نیست
    رشته ای از جان او به جان تو بسته ست !
    طرفه نبردی ست ، نابرابر، خونبار،
    حمله ی موجت میان ورطه کشانده ست
    گاه ،یقین میکنی ،که اینک ،تا مرگ
    فاصله ای جز یکی دو لحظه نمانده ست !
    دیر زمانیست ، این غریق ، دریغا
    سخت فسرده ست ودل به مرگ سپرده ست
    در تو شگفتا !هنوز در دل گرداب
    ذره ای از گرمی امید ، نمرده ست ....!

  12. 4 کاربر از پست مفید چشم بارانی تشکرکرده اند .

    چشم بارانی (چهارشنبه 10 تیر 88)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 13 بهمن 91 [ 23:57]
    تاریخ عضویت
    1387-2-21
    نوشته ها
    582
    امتیاز
    6,583
    سطح
    53
    Points: 6,583, Level: 53
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    564

    تشکرشده 574 در 212 پست

    Rep Power
    74
    Array

    RE: دست غریقی به دست توست......

    سلام!
    دوست عزیز زهره خانم,شما خودتون پزشکید و بهتر از هر کسی در پی حل مشکلتون بر میآیید ولی اینو بدونید با تمامی این مقاله ها و .... ما باید یه چیزائی رو بپذیریم :اینکه قبول تغفییر نقشهای ما چه به صورت خانوادگی و چه اجتماعی باعث قبول این واقعیت میشود که ما بپذیریم که آن کودک دیروز که نیاز به حمایت و تائید خانواده داریم ونه آن همکلاسی دیروز که باید وقتی را با دوستان بگذرانیم نیستیم.و همه ما به روابط اجتماعی نیاز داریم ولی وابستگی همیشه از احساس ضعفی در درون خود ما شروع میشود. فکر نمی کنید اگر کانال این رابطه عاطفی را از افراد متفاوت دور وبر ببرید و با خدا پیوند برقرار کنید و برای هر مشکلی با ذات اصلی حق ار تباط برقرار کنید خیلی بهتر میتوانید از دام امواج منفی مثل ترس ,اضطراب و وابستگی بیرون بیائید.و آرامش را نه در آئینه غبار گرفته چشم اطرافیان بلکه حتی در آواز هر پرنده ای که آفریده خداست پیدا کنید.!
    امیدوارم پیروز وموفق باشید !

  14. 3 کاربر از پست مفید niloofar 25 تشکرکرده اند .

    niloofar 25 (پنجشنبه 11 تیر 88)

  15. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: دست غریقی به دست توست......

    سلام بر دوستان عزیز..بخصوص چشم بارانی گرامی.
    بسیار خرسند هستم که شما را دوباره در تالار می بینم..انشالله حضورتان همیشگی و گرم باشد.

    چشم بارانی عزیز ...خود شما واقف بر مشکلتان هستید همان گونه که یک مقاله مفید را در این رایطه قرار دادید...و فرمایش شما مطین هست ولی توجه کنید::
    >>دوست خوب من و شما یعنی rsrs درباره سه شخصیت توضیح دادند و بیشتر توضیح او در مورد شخصیت واقعی بود نه مجازی... و البته در اخر هم اشاره کردند که هر سه مورد تقریبا شبیه همدیگرند.پس ما هم بر طبق این توضیحات باید وظیفه خود را که همانا راهنمایست انجام دهیم.

    ولی بنده در مورد شما هم در همان موضع قبلی خود هستم ....ببینید چشم بارانی گرامی بنده نکفتم کسی نباید در مشکل و تنهایی شما سهیم نشود و شما را درک نکند.... به نوشنه های من خوب دقت کنید بنده منظورم این بود که به هیچ وجه نباید کسی در تنهایی و مشکل شما """غرق"" شود....پس این دو مقوله بسیار متفاوت از همدیگر هستند.

    زیرا دلیل محکمی هم بر عدم غرق شدن داشتم.....با توضیحاتی که دوست گرامی rsrs در مورد رابطه و رفتار او با دوستانش که شما هم شامل ان می شوید بیان نموده بسیار مشهود است که احساس کم و همیاری فراتر از حد خود رفته.....که همین عامل هم نه تنها به شما و سایر دوستانتان کمکی نخواهد کرد که برعکس نیاز شدید وابستگی را در شما ایجاد می کند. بنده هم مطابق بر توضیحات دوست گرامی و پزشک محترم rsrs نظر خود را بیان نمودم.

    اما در مورد وابستگی....به نظر بنده افراد وابسته افرادی هستند بسیار آرمانی... اصولا وابستگی انان به افرادی بیشتر است که دوست داشتن روزی مانند او باشند ولی اکنون در چنین جایگاهی نیستند.....و همچنین در تلاش هستند شخصیت و رفتارها و معیارهایی که خود دوست داشتند روزی داشته باشند در فرد مقابل جست و جو کنند و بعد یافتن هم بیش از حد به معیارهای خوب(از نظر خودشان) پروبال می دهند که کلا هاله ای از خوبی ها اطرافشان را می پوشاند و در نتیجه شیفته فرد خود ساخته هستند نه فرد واقعی.

    که البته بازهم به نظر بنده باید علل این وابستگی را در کودکی فرد و محیط خانواده و جایگاهی که در ان بزرگ شده است یافت.برای همین هم بر محیط خانواده و روابط انان تاکید بسیاری نمودم و خواهم نمود.

    چشم بارانی عزیز وظیفه همه ما به عنوان خواهر و برادر شما این است که اولا شما را درک کرده و دوما با جان و دل در رفع مشکل شما کوشا باشیم. بنده یچ گاه بر خود چنین جسارتی را ندادم تا بگویم کسی نباید در تنهایی و یا در مشکل شما شریک شود و شما را یاری کند بلکه فرمودم غرق شدن در مشکل یک نفر متقابلا روی افکار ما تاثیر می گذارد و ان انرژی لازم را برای کمک از ما می گیرد.

    حال هم با جان و دل میزبان و پذیرای سخنان و توضیحات بعدی شما هستیم.
    موفق باشید

  16. 3 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (پنجشنبه 11 تیر 88)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 بهمن 90 [ 10:28]
    تاریخ عضویت
    1387-11-21
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    3,705
    سطح
    38
    Points: 3,705, Level: 38
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 355 در 115 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دست غریقی به دست توست......

    دوستان همدردی سلام
    جناب نقاب
    تمامی صحبت های شما کاملا درستن ....من یه کمی تند رفتم ..... راستش شاید هنوز یک هفته هم از این ماجرا نمی گذره که من مشکلم رو با گریه با مادرم در میون گذاشتم ....اما با برخورد مناسبی از جانبش مواجه نشدم.. ویه جورایی داغون شدم ....امروز هم با صحبت های شما یه لحظه احساس تنهایی من تشدید شد ...آخه من هرگز این احساس وابستگی رو بر زبون نمی آوردم..در واقع مشکل اصلی خودم رو همون ضعف در مهارت ارتباطی واضطراب میدونستم ...وخانم دکتر اولین کسی بودن که منو در شناخت این مشکل کمک کردن .... البته بعد از کمی فکر متوجه شدم که حرف های شما رو درست متوجه نشدم ..منو ببخشید ..اما درمورد اینکه مشکل منو به کودکی ونوجوانی نسبت دادید ...متاسفانه ویا خوشبختانه درست فکر میکنید.هرچند اصلا مایل نیستم از خانواده ام اینجا بدگویی کنم ..مسلما هرانسانی چه کودک وچه جوان و.... پدر ومادرش رو دوست داره ...اما من درکنار این دوست داشتن خیلی هم از اونا میترسیدم ...هرگز هم ابراز علاقه ی مستقیمی ازشون ندیدم ....نمدونم تاپییک منو( با عنوان :خیلی وقته میخوام بیام .......)خوندید یا نه.....رابطه ی عاطفی ما اصلا قوی نیست ومن یه شخصیت تخیلی دارم که تمام ابراز محبت هام رو از زبون اون میکنم.....در واقع زهره ابراز علاقه نمی کنه ...بلکه اون شخصیت تخیلی که یه پیرمرده ابراز علاقه میکنه .....شاید اگه بگم کار های اون پیرمرد برای زهره تا حدودی چندش آوره تعجب کنید ..... البته تاحدودی .......امیدوارم منظورم رو متوجه شده باشید ...در مورد اینکه گفتید من به شخصیت های آرمانی ام وابسته میشم چندان موافق نیستم ....راستش تا حالا خیلی بهش فکر نکردم ...اما فکر میکنم من به هر کس که به حرفام گوش میداد علاقه مند میشدم ...به کسانی که منو مسخره نمیکردن ....کسانی که وسط درد دل من حرف توی حرف نمی آوردن ..... علت رابطه من با خانم دکتر هم این بود که ایشون تنها کسی بود که به تاپیکم جواب داد.. اون هم به شکل کاملا تخصصی ..همین ... من قبل ازاون ،ایشون رو تنها درحد یکی از اعضای تالار میشناختم ....از شما متشکرم جناب نقاب ...
    نیلوفر عزیز........
    حرف های شما هم کاملا درست هستن ...البته من پزشک نیستم ....من دانشجوی سال آخر دانشکده ی ادبیاتم .. ما سه نفریم که روی سر خانم دکترآوار شدیم .....که البته منم در این تاپیک متوجه این موضوع شدم .اون دو نفرکه در دنیای واقعی با ایشون هستند پزشکن ...کلام شما خیلی دلنشین بود ...من خودم هم بارها به این موضوع فکر کردم .....میدونید ... این اضطراب وترس واحساس حقارت لعنتی که کاملا غیر منتظره سراغ من می آد ،روابط اجتماعی منو تاحدی مختل کرده .من چند بار پیمان هایی با خدا بستم که اگه این مشکلم برطرف بشه ،چنین وچنان میکنم ...اما نشد که شاید حالا دیگه بتونید دلیلشو حدس بزنید...من بدون تعارف نمی خواستم مشکلم حل بشه ...من داشتم خودم رو هم فریب میدادم ..من فقط بدنبال یه انسان بودم که به من گوش بده ....اعتراف میکنم که لذت همراه شدن با خدا رو درک نکردم ..دوستا ن عزیز...من با این حرف ها فقط دارم بی لیاقتی خودمو ثابت میکنم ........ حتی انگار هنوز هم نمی خوام آدم بشم ...من همیشه راه درست رو میدونستم اما با خودم هم روراست نبودم ..چون به طور قطع اگه امیدم رو از همه قطع میکردم ،خدا جوابم رو میداد...اینجا شد میز اعتراف ....دیگه سرم داره سوت میکشه .....دیگه از خدا خجالت میکشم که حتی به این تاپیک سربزنم ....ولی نگران نباشید ..من بی حیا تر از این حرفام ...

  18. 4 کاربر از پست مفید چشم بارانی تشکرکرده اند .

    چشم بارانی (جمعه 12 تیر 88)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: دست غریقی به دست توست......

    سلامی دیگر...
    چشم بارانی عزیز بسیار متشکر از توضیحاتی که دادید...
    و خوشحال هستم که حدسم در مورد دوران کودکی شما صحیح بوده...
    اگر اشتباه نکنم فرمودید دانشجوی ادبیات هستید.....بسیار عالی پس با یک ادیب و شاعر پراحساس روبه رو هستیم.

    چشم بارانی عزیز ...هر یک از ما در گذشته دورانی را سپری کرده ایم چه خوب و چه بد..
    اما همیشه تاثیر بدی ها چشم گیر تر است چون تثبیت شده هستند و در وجود ما ریشه دوانده اند چون در موقع ارضا نشده اند...

    اصلا جایی نگرانی نیست شما اولین و آخرین نفری نیستید که در کودکی و گذشته مورد بی مهری و یا عدم محبت و توجه به جا والدین قرار می گیرید....راستش عمده مشکلات شما و بسیاری از افراد در این است که نمی توانند رابطه خوبی را با خانواده برقرار نمایند البته نه اینکه دوست نداشته باشند یا مایل نباشند اتفاقا برعکس مانند شما تلاش بسیاری هم برای برقراری رابطه دارند اما متاسفانه اغلب خانواده ها دچار یک مشکل بزرگ هستند و ان اینکه وقتی فرزندشان در دوران کودکی قرار دارد انتظار دارند:: مانند بزرگان فکر و رفتار نماید و وقتی فرزندشان بزرگ می شود::انتظار دارند همانند کودکی تابع ان باشند.

    من می دانم شما اکنون در وضعیتی قرار ندارید که بتوانید ان رابطه و حس صمیمانه را در خانواده خود ایجاد نماید ولی با گام های بلند ولی آهسته می توان این مشکل را حل کرد.
    اولین اقدام این است که ما خانواده را تحت تاثیر قرار دهیم نه خانواده ما را::: طوری که سعی کنیم با هر بهانه کوچکی ....محبت را به خانواده منتقل نمایم . تا انان نیز این محبت را درک کرده و متقالا رسم محبت ورزیدن را بیاموزند.

    ولی برای انجام چنین کارهایی ابتدا باید خود را باور کنید....خود را دوست داشته باشید و این دوست داشتن حاصل نخواهد شد مگر با کنار گذاشتن:::""خجالت..کمرویی... عدم اعتماد به نفس....""

    شما باید برای یک بارهم که شده "شجاعت" به خرج دهید...خود را در موقعیت هایی که فکر می کنید در ان کمرو و خجل هستید قرار دهید....فقط کافیست یکبار این طلسم کمرو بودنتان بشکند. بیشتر در اجتماع باشید....با افراد در محیط واقعی گفت و گو داشته باشید و بحث کنید و نظرتان را بیان کنید....حداقل سعی کنید از محیط مجازی فاصله گیرید (محیط های مجازی که نوعی دوستی در ان شکل می گیرد)...کار کنید....تحقیق کنید.

    یک پیشنهاد بسیار خوب...چون دانشجوی ادبیات هستید احساسات خود را بر روی کاغذ پیدا کنید..بنویبسید...از سرگذشتتان...از دوران کودکی تا حال...خود را توصیف کنید.

    دوست عزیزم ما برای زندگی کردن زمان ""حال" را در اختیار داریم و زمان حال پلیست میان گذشته و آینده.....
    نمی دانم به روان پزشک مراجعه کردید یا نه(که البته پزشک محترم و دوستتان فرمودند همه مراحل را سپری کرده اید) ....اگر مراجعه کرده اید کدامیک از انان درباره دوران کودکی شما سوالاتی کرده اند و کودکی شما مورد بررسی قرار داده اند؟؟؟ ایا نتیجه ای هم گرفته اید؟؟؟

  20. 3 کاربر از پست مفید حسین پور تشکرکرده اند .

    حسین پور (پنجشنبه 11 تیر 88)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20
  2. مهم اصل توست نه اسبی که از آن افتاده‌ای! آ
    توسط بالهای صداقت در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 25 فروردین 89, 23:55
  3. خوشبختی یا بدبختی؟انتخاب با توست!
    توسط ani در انجمن اعتماد به نفس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 17 بهمن 88, 19:55
  4. زلال كه باشي ، آسمان در توست
    توسط parnian1 در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: جمعه 04 دی 88, 07:42
  5. امروز، همان فردای دیروز توست ، پس آن را دریاب
    توسط Niloo55 در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 23 آذر 88, 20:09

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.