سلام
براي من مشكلي پيش اومده كه شايد براي خيلي از ماها پيش اومده و براي برخي نگران كننده و متأثر كننده است و براي برخي اهميتي نداره.
واقعيت اين است كه من الان تقريباً يكسالي است كه نماز نخوندم. فكر مي كنم آخرين بار ماه رمضون پارسال بود. شبهاي احيا كل برنامه ها رو رفتم.
ماه رمضون پارسال زماني بود كه داشتم نامزد مي كردم.
توي شرايط بدي بودم و دست به دامن حضرت فاطمه شدم و باور كنيد تنها چيزي كه به قلب پرآشوب من آرامش مي داد ياد حضرت فاطمه بود و جداناً هرباري كه صداش كردم رومو زمين ننداخت و به دادم رسيد. خودمو به او سپردم و از او خواستم كه خودمو بهش بسپرم و هر چي كه صلاحمه او واسط كار باشه. و مي دونم كه او زندگيمو هدايت كرد. من به اينهايي كه مي گم اعتقاد دارم. هميشه قسمتي از روز رو به خوندن قرآن و دعا و نماز خوندن اختصاص مي دادم. اما الان....
تنها چيزي كه واسم مونده سوره فلق هست كه صبحها كه از در خونه بيرون مي يام مي خونم. خوب كه نگاه كنم مي بينم كه واسه اعتقاداتم هيچ بهايي قائل نمي شم. چند بار گفتم ديگه شروع مي كنم به نماز خوندن اما الان دو ماهه كه هي مي خوام اين كارو شروع كنم اما هنوز اين كارو نكردم.
به نظر من اگر كسي واقعا اراده بلند شدن و چندركعت نماز خوندن رو نداره به درد هيچ چي نمي خوره. نبايد از خودش انتظار داشته باشه كه توي زندگي كار بزرگ انجام بده چون تبديل به يك آدم بي اراده مي شه.
در مورد بقيه چيزها هم اراده ام ضعيف شده. بعد از كلي كلنجار با خودم دورباره رفتم باشگاه ورزشي ثبت نام كردم اما توي اين دو هفته فقط دوبار رفتم.
شايداينها به خاطر اينه كه به خودم و هدفهام بها نميدم. عصبي شدم. زود از كوره در مي رم. آدم بي گذشتي شدم. صبر و تحملم كم شده. غر غرو شدم.
واقعا براي داشتن اراده بايد چه كرد. من كه مي گويم به توحيد اعتقاد دارم چرا از خدا نمي ترسم؟! واي بر من كه چنين زندگي اي براي خودم درست كردم كه ترس از خدا رو كنار گذاشتم . من كه به روز بعد از مرگ بيش از هركسي اعتقاد داشتم و هميشه براي مردن آماده بودم الان از مردن مي ترسم و با خودم مي گم الان وقتش نيست كه من بميرم. مگه اين منم كه تعيين مي كنم كي وقتش هست كي نيست؟!
واي دانه. با خودت چه كردي؟!
دانه، به خودت بيا!!!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)