به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    عشق چيست و كدام است؟بخوانید و اندکی تفکر



    سخن از دل و قلب است. اين حقيقت روشن را چگونه بيان سازم؟ خداوند تبارك و تعالي كالبد انساني را با قلبي مجهز فرموده و براي آن دو وظيفه معين كرده است: يكي وظيفه يا جريان طبيعي است كه خون را به مغز و تمام نقاط و اجزاء بدن حتي كوچكترين سلولها مي رساند، به همه مي رسد، به همه رسيدگي مي كند و هيچ نقطه اي از مسير طولاني كالبد را فراموش نمي نمايد.

    جريان دوم روحي است. خداوند قلب را مركز دوستي و صفا و برادري و نيكي قرار داد. دل خانه محبت است و اغيار در آن راه ندارند و مي تواني مطمئن و آسوده باشي كه در اين مركز، نفاق و دشمني و كينه توزي نيست چرا كه اصلاً براي اين كار ساخته نشده است.


    خانه اتحاد و برادري

    اين مركز به انسان عطا شده تا خانه اتحاد و وحدت و دوستي و برادري و يكرنگي و نوع دوستي باشد و جايگاه عشق و صلح و صفا و برادري و مهر است. اين مطلب واضح است و احتياج به اثبات ندارد و هيچ عاقل متفكري آن را انكار نمي كند.

    عشق يك است

    نكته مهمي كه بايد جهانيان بدانند اين است كه عشق يك است و دو نيست. دو عشق و سه عشق و پنج عشق نداريم. مي گوييم عشق به خداوند، به گل، به حيوانات، به انسان، به دانش، به طبيعيات و هر چه تصور كنيم. ظاهراً مختلف به نظر مي رسد اما در باطن هر چه عشق است يكي است و دو نخواهد بود.

    تقسيم در عشق نيست

    عشق را تقسيم به مجازي و حقيقي كرده اند ولي اين هم خلاف است زيرا هر چه هست جز يك عشق نيست. هر گونه عشقي امر خدا و دستور اوست. پس دو عشق نتواند بود . عشقي كه به مخلوق مي ورزد مگر مخلوق از كيست، مگر گل و بستان. پروانه و شمع و هر چه در مورد حب قرار گيرد جز از خداست؟ مگر عشقي كه باعث ايجاد نسل است جز ازدياد مخلوق خدا و اجراي امر اواست؟[1]

    عشق از روح است

    عشق خود از تراوشات روحي است و تا روح نباشد عشقي وجود ندارد. عشق تا وقتي است كه بدن زنده است. وقتي تحول پيدا شد يعني حيات به اين صورت كه هست دگرگون گرديد و جسم تحول پيدا كرد و به اصطلاح مرد ديگر عشقي باقي نمي ماند. بدن مرده فاقد عشق است. زيرا روح با آن كار نمي كند. مرده قادر به انجام وظايف يك فرد زنده نيست و چون كاري نمي كند عشق و اشتياق نيز ندارد.

    معني واقعي عشق

    معناي عشق علاقه و اشتياق و توجه است. اين عشق يا اشتياق را در هر قسمت مصرف كنيد و روي هر كاري آنرا به ورزش اندازيد و در هر كاري علاقه به خرج دهيد تراوشات روحي شما در حدود مكانيسم مغزي در آن قسمت بيشتر مي گردد و شعله عشق شما فزوني مي گيرد.

    عشق و عاشق يكي است

    به همين لحاظ است كه اگر فردي في المثل در علم طبابت مشغول شود و تمام كوشش و توجه و علاقه خود را روي آن متمركز سازد در حد سرشت شوق و علاقه و عشقش در آن فزوني مي گيرد. اگر كسي در خلباني عشق بورزد در همان قسمت قوي مي شود و عشقش توسعه مي پذيرد. در شناگري علاقه نشان دهد و تمرين كند و وقت مصرف نمايد در همان كار پيش مي رود و عشق مي يابد منتها بايد با مكانيسم مغزي و سرنوشت توارد داشته باشد.
    خلاصه عشق و علاقه به هر چه تعلق گيرد و تمرين كند عشق در آن قسمت تجلي مي نمايد و ساير قسمتها ضعيف مي شود و بدون جلوه مي ماند.

    عشق به اصطلاح «مجازي»

    اگر كسي اين عشق را روي يك موجود هم نوع از جنس مخالف بكار برد در همان قسم تجلي مي نمايد. عشقهائي كه مجازي مي نامند همين رشته عشقها است و اينهمه ادبياتي كه در سراسر عالم به وجود آمده اين همه ليلي و مجنون، شيرين و فرهاد، وامق و عذرا، رومئو و ژوليت و انواع و اقسام عشاق مشهور، اين همه غزلها، تصانيف، كتابها، رمانها، فيلمها، داستانها، حكايات كه در باره عشق به وجود آمده. اين همه پيگيريها، عاشق پيشگيها، اظهار علاقه ها، پيوندها، وصال ها، جدائيها، اين همه ادبيات كه ميليونها و ميلياردها برگ زرين جهان را زينت مي كند همه و همه از اين قبيل عشق است يعني توجه يك موجود روي يك موجود ديگر و صرف وقت و علاقه و تمركز قواي وي دربارة آن كه هر چه اين تمركز و توجه و صرف وقت شديدتر باشد عشق آتشين تر و تيزتر مي گردد تا آنجا كه كار به بيابان گردي و افراط مي رساند.

    يك باطن و هزار صورت

    عجب هم در اين است كه بقول حافظ شاعر بزرگ :

    يك نكته بيش نيست غم عشق و اين عجب * از هر كسي كه مي شنوم نامكرر است


    هميشه اين سخن تازگي دارد هر چند كه حقيقت آن يك نكته و يك مطلب واحد است.

    عشق به اصطلاح «حقيقي»

    و اما اگر كسي از امور شهواني و جسماني پا را فراتر گذارد و به معنويات علاقه نشان دهد و وقت خود را در اين راه صرف كند، تمركز قوا را در اين قسمت اعمال نمايد و در عالم خلقت، در پديده هاي آفرينشي فكر كند، راجع به آفريننده در انديشه باشد، دستورات لازم را در عبادت به كار بندد، عشق او در اين قسمت قوي و درخشنده مي گردد و روز به روز پيشرفت مي كند.


    تقوي و پرهيزكاري

    توسعه چنين عشقي است كه پاكيزگي، تقوي، عرفان، شيفتگي و درجات مختلفه آنرا به وجود مي آورد و اين همه رياضت هايي كه براي وصول به حقيقت مي كشند، عباداتي كه مي كنند كارهايي كه در راه نيل به حقيقت و معرفت متحمل مي شوند، اين همه ادبيات عرفاني، غزلها، اشعار، تصانيف، نثرها، كتابها، ‌تعليمات و درس و خلاصه آنچه در راه خدائي انجام مي شود همگي تجلي توجه و علاقه بشر به خدا و عالم آفرينش و تمركز فكر او به مبداء و منشاء همين است.

    آگاهي از عشق

    خوب روشن شد كه عشق چيست و منشاء آن از روح است و معني آن توجه و علاقه و تمرين در مطلب بخصوصي است. پس تقسيم كردن آن به انواع مختلف و گفتن دو عشق سه عشق و صد عشق و غيره جز اتلاف وقت و گم شدن در نيمه راه حقيقت نتيجه اي بار نمي آورد. عشق يكي است و مجازي و حقيقي و غير آن بسته به موضوعي است كه عشق متوجه آن است.


    منبع و محرك عشق

    آخر فكر كنيد. عشق و شور و شوق آنرا چه عاملي در دل انسان نهاده و اسباب آنرا كي آفريده است؟ وسيلة اجراي عشق را چه كسي به وديعت نهاده و راه را نشان داده است؟ تفكر كنيد تا دريابيد.

    عشق ناپاك يعني چه؟

    آنها كه عشق را تقبيح مي كنند و به پاك و ناپاك تقسيم مي نمايند مگر نمي دانند كه آنچه بشر مي كند از منابع دروني و نيروئي كه در او از طرف خداوند به وديعت نهاده شده سرچشمه مي گيرد. چه تقصيري دارد كه از طبيعت و غريزة ذاتي خود تبعيت كند؟ چه انگيزه اي برخورداري از هر گونه عشقي را به او آموخته و اين حالات از كجا سرچشمه مي گيرد؟ جز از طبع و فطرت اوست؟ فطرت را چه كسي جز خداوند آفريده است؟ فاقم وجهك للذين حنيف فطره الله التي فطر الناس عليها تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لايعلمون (سوره روم 30) پس روي خود را به سوي دين پاكيزه اي بگردان كه مطابق با فطرت الهي است كه مردمان را بر آن فطرت آفريد. تبديلي در آفرينش الهي نيست. اين است دين استوار ولي بيشتر مردم نمي دانند.

    ميانه روي

    البته سخن در ميانه روي و پيروي از قانون اعتدال است و من هم با آن موافقم كه هر چيز افراط و تجاوز از حد وسطش زيانبخش مي باشد. اين اصل صحيح است و بر همه چيز جاري است. اما دليل بر آن نمي شود كه عشقها را از هم جدا سازند و براي هر كدام عنوان قائل شوند.[2]

    همة عشقها به يك مقصد مي رسند

    مولوي عليه الرحمه فيلسوف و شاعر بزرگ بلند پايه هم در كتاب خود اين موضوع را تا حدي متذكر شده و پس از يك سلسله تجربه كه عشقها را از هم جدا كرده معترف است كه منبع و منشاء هر دو عشق يكي است و مي گويد:

    عشقها گر زين سر و گر زان سراست * عاقبت ما را به دان شه رهبر است




    مبناي عالم بر اختصار و روشني است

    و اما بدانيد كه روش آموزش حقيقي بر كوتاه كردن و مختصر كردن و ساده نمودن مطالب براي فهم است و اين خود نيز از مقتضيات وحدت مي باشد و چون نقشه هاي واحدي در جهان به كار رفته است بايد همه چيز را در تحت قواعد ساده و كوتاه در آورد نه اينكه به اشكال و بغرنج ساختن و پيچيدگي كار كمك كنيم تا روز بروز اين تارها بيشتر بدست و پايمان بپيچد و كار را بر ما مشكلتر سازد. به همين دليل است كه علوم آنقدر از سادگي خارج شده و در بارة هر رشته علم آنقدر معلومات متفرق و متشتت و ضد و نقيض جمع گرديده كه هر مطلب ساده و مختصري تشكيل هزاران كتاب داده و براي درك اصول عالمي لازم است هزاران كتاب بخوانيم سالها صرف وقت كنيم فكر بكار اندازيم، خود را در دالانها و پيچ و خمهاي لايتناهي بيندازيم شايد به نكته اي پي ببريم يا نبريم.

    عشق ساده است

    در باره عشق نيز همين روية تقسيم بندي و رشته سازي و فرع بندي و شعبه شعبه كردن انجام شده و مطلب را كه چنان ساده و روشن و قابل فهم است تا اين اندازه مشكل و بغرنج و پيچيده كرده اند. چقدر خوبست اين اصل كلي را در نظر گيريم كه نقشه تار و پود عالم يكي است و به فرمايش حضرت علي عليه السلام تأسي جوئيم كه فرمود: وقتي كل شئي له آيه تدل علي انه واحد - در هر چيز نشانه ايست كه مي رساند او واحد است.


    همه عاشقند

    وقتي عشق را آن طور كه در بالا معرفي شد شناختيم و با توجه به اينكه تمام راهها بالاخره به مقصد اصلي ختم مي شود و منظور و مقصود موجودات در باطن يكي است و زود يا دير، نزديك يا دور، ساده يا پر پيچ و خم بالاخره به مقصد و هدف منتهي مي شود.[3] آن وقت متوجه خواهيم شد كه همه عالم كم و بيش عاشقند اعم از اينكه به ظاهر اين عشق مختلف باشد، اعم از اين كه خود متوجه باشند يا نباشند و اعم از اين كه درجة عشقشان زياد يا كم باشد.
    چشم بصيرت يا حقيقت بيني


    توجه و تدبر

    اما اغلب اتفاق مي افتد كه چشم مردمان مي بيند ولي بينائي باطن ندارد [4] علت آن عدم توجه باريك نشدن و فكر نكردن در كنه امور است. هر چه توجه كند بيشتر بينا خواهد بود. منظور از بينائي باطني است نه ظاهري زيرا چشم باز است و نور در آن مي درخشد ولي از اين ديدن بصيرتي حاصل نمي شود و نتيجه اي براي مغز و فكر بوجود نمي آيد.


    چرا زشتي مي بيند

    نتيجه اين كوري چيست؟ نتيجه اش اين است كه برخي چيزها را در پيكرة موزون و زيباي عالم زشت مي بيند در حالي كه معمولاً‌ زشتي در جهان وجود ندارد و همه جا حسن است. اگر كسي فكر كند در عالم زشتي حقيقي هست دليل بر اينست كه با ديدة بصيرت به اشياء ننگريسته و در بارة آن فكر نكرده است.

    زشتي هم زيبا است

    زشتي هائي كه به نظر مي رسد هر كدام در محل معين خود بسيار نيكو است. يعني همان چيزي كه زشت ديده اند بايستي همان طور باشد و در حقيقت در جاي خود بسيار زيبا و بجا و مناسب است. به همين لحاظ است كه ديد اشخاص تفاوت دارد و يك موضوع را همه به يك درجه خوب يا بد نمي دانند. بعضي امور در نظر بعضي كسان خوب مي آيد و كسان ديگر همان را بد مي انگارند و همينطور برعكس. درجه خوبي و بدي هم از نقطه نظر ديد اشخاص فرق مي كند. رخ ليلي در نظر مجنون ايده آلي ترين چهره اي است كه در عالم وجود دارد ولي ممكنست همين چهره را كسي ديگر زشت بيند.

    « معشوق من است آنكه به نزديك تو زشت * اي سير ترا نان جوين خوش ننمايد».


    (از فرمايشات مرحوم شيخ اجل سعدي عليه الرحمه)

    همه چيز نسبي است

    اين مطلب دليل بر آن است كه اين قبيل پندارها نمي تواند قاعده مسلمي را تشكيل دهد و چون قاعدة مسلمي نيست ناپايدار و بي پايه است و چون بي پايه است اصلاً چيزي جز وهم و خيال نيست. بنابراين زشتي و بدي به آن طرز كه مي انگارند وجود ندارد و نقطه ديدهاي مختلف است كه زشتي و بدي را بوجود مي آورد.

    عاشق واقعي كسي است كه شعارش وحدت و ديدن واحد باشد. يعني هر چه را مي بيند يك ببيند. گفته شد كه همه عشقها يكي است و اختلافي ندارد و گفته شد كه همه هدفها يكي است و همه كوششها بالاخره به يك مقصد منتهي مي گردد. عالم با وجود رنگارنگي و اختلافي كه دارد يكي است و وحدت در آن حكمفرماست.

    مظهري از يار يگانه

    بساط رنگارنگ عالم جز تجلي و تظاهري از جمال و قدرت و نيروي يار نيست. عالم مظهري است از روح كه امر اوست و بساطي است از نور كه پرتو اوست. پس اگر با عينك وحدت از ديدگاه وحدت بنگريد هيچ اختلافي در انواع عشقها نخواهيد ديد. عشق واحد است و معشوقي غير از يار حقيقي در جهان وجود ندارد زيرا همه عشقها و همه فعاليتها، همه كوششها، همه خواستها، همه راهها، همه كارها بالاخره بسوي او منجر مي شود. اينست كه بايد گفت معشوقي جز او وجود ندارد.


    اتحاد عاشق و معشوق

    همه يكي هستند

    آنچه تاكنون اينجا بيان شد در بارة‌ وحدت عشقها است و ثابت كرديم كه آنچه عشق است يكي است. حالا مي گوييم كه نه تنها عشق يكي است بلكه عاشق و معشوق هم در واقع يكي هستند. اين مطالب را از نكات ساده بررسي كنيم. مي گوييم فلان كس آنقدر به حرفة خود كه طبابت است عشق دارد كه از آن منفك نمي شود و در واقع مظهر و تجلي طبابت است. طبابتي است كه به صورت گوشت و استخوان و پوست مجسم شده. مي گويند بقدري در هنر و صنعت خود غرق است كه هنر و هنرمند بصورت واحدي درآمده اند. حقيقت هم همين است.

    هنرمند و هنر او

    آن كسي كه يك نقاش يا طراح قابلي است چون اثر وجودي عمدة‌ او همين هنر وي مي باشد بايد گفت كه وجود او و هنرش يكي است و او را در هنرش مي توان ديد و شناخت.

    يك روح در دو بدن

    در موضوع عشقهاي دنيايي كه به اصطلاح آنرا مجازي مي نامند نيز همان است. مگر نه اينست كه مي گويند عاشق و معشوق روح واحدي در دو پيكر هستند. اين اصطلاحي است براي نشان دادن وحدت آنها.

    مگر نه آنست كه ملاي رومي مي گويد كه وقتي فساد نيشتر را بر پيكر مجنون مي زد او مي گفت نزن كه مي ترسم اگر نيش بزني نيش را ناگاه بر ليلي زني. اين عاشق و معشوقند كه با وجود دو پيكر در هم ممزوج شده اند.


    امر شامل و كلي پروردگار

    اينك سخن را كلي تر كنيد، پايه را بالاتر بريد به حقيقت نزديكتر شويد تا بدانيد جدائي بين عاشق و معشوق حقيقي در عالم نيست و در حقيقت همه عاشقها و معشوقها يكي هستند. قل الروح من امر ربي - (الاسراء 176) بگو روح از امر پروردگار من است. پس روح كه سراسر عالم را فرا گرفته از امر پروردگار است. اين سخن قرآن است و در آن ترديدي نمي توان كرد. اين روح است كه گردانندة عالم مي باشد.

    همين روح است كه بنا به فرمايش قرآن در وجود آدمي به وديعت نهاده شده است (و نفحت فيه من روحي سوره حجر 196 سوره ص 72) (از روح خود در آن دميدم) مي دانيم كه صفات الهي از ذات مقدسش جدا نيست و صفات عين ذات است و اين اعتقاد درست است. جائي كه صفات عين او است روح كه امر اوست به طريق اولي جزء وي است آيا ترديدي در اين مي توان كرد؟ آيا اين سخن درست نيست؟

    عشق از روح و روح از يزدان

    و اما در بالا گفته شد كه عشق تجلي روح است و از روح تراوش مي كند چنان كه مرده عشق ندارد زيرا كه روح ديگر به صورت حيات با او كار نمي كند. چون عشق از روح است پس عشقي كه همة آدميان مي ورزند و عشقي كه همة موجودات دارند و عبادت و تسبيحي كه همه و همه بجا مي آورند [5] همة‌ اين عشقها از روح آنها سرچشمه مي گيرد و گفتيم كه روح هم از امر او و خود اوست، پس اين عاشقي است كه خود به خويش عشق مي ورزد و عاشق و معشوق هر دو يكي هستند. آيا اين موضوع كاملاً روشن و واضح و بديهي مثل دو دو تا چهار تا نيست؟ كيست كه بتواند در اين حقايق شك كند و آنرا انكار نمايد. آيا به اين ترتيب حقايق واقعي و اعلاي آفرينش با زبان ساده و دبستاني در اختيار جهانيان قرار نگرفته است؟ بيائيد و ببينيد و قضاوت كنيد.

    به چه عاشق مي شويم

    به علاوه من و تو و همة بشر و همة‌ موجودات بهر چه عاشق شويم جزء‌ دستگاه خلقت اوست و چون چنين است هر كه عاشق شود معشوق هم خواهد بود زيرا همه به هم عاشقند و دنبال هم مي روند. همه به طرف اصل روانند و براي واصل شدن به اصل تلاش مي كنند.[6]

    حافظ شيرين سخن مي فرمايد:

    همه كس طالب يارند چه هشيار و چه مست * همه جا خانة عشق است چه مسجد چه كنشت


    همه در هم مخلوط

    پس همه به هم داخل است و در باطن اختلافي نيست و اين جدائيها ظاهري و لفظي و به خاطر شناسائي و گردش عالم است. مثل بازيگران يك تآتر در روي صحنه با يكديگر به جنگ و زد و خورد مشغولند ولي در باطن با هم نزاعي ندارند. چون پيس تمام شود باز هم دور هم جمع مي شوند و دست هم را مي فشارند و دوستانه زندگي مي كنند.

    اختلاف ظاهري است

    اين اختلافات ظاهري و تلاشها و مبارزات و جنگ و جدالها و كشت و كشتارها هم تا وقتي است كه در صحنة‌ زندگي مشغول ايفاي نقش اند و چون رفتند بين موادي كه آنها را بوجود آورد هيچ نزاعي نيست و در باطن سراسر اتحاد است و وحدت.


    فكر كنيد، بسنجيد، دريابيد

    آيا مطلب به اين روشني و واضحي مي تواند منكري داشته باشد؟ آيا فكر باين سادگي و درخشندگي را مي توان انكار كرد؟ عجب حقيقتي است و عجب فكرتي. چرا مردم به اين حقايق نمي نگرند و به سوي آن نمي آيند. آيا خردها خفته است و در خواب بسر مي برند؟ آيا وقت آن نرسيده كه مردم بيدار شوند و حقايق آفرينش را كه بسي ساده و روشن است دريابند؟ آيا وقت آن نشده كه چشمهاي بسته باز شود و اين نورها را ببيند؟


    علت اختلافات چيست؟

    خواننده گرامي نمي تواند اين حقيقت روشن را منكر گردد و بدان اعتراف خواهد نمود اما از خود مي پرسد: پس چرا اين همه اختلاف پديد آمده. اين تفاوتها و تمايزها چيست و كدامست. چرا اين همه جنگ و جدالها در الفاظ، در ادبيات، در فلسفه، در اخلاق، در ديانت در حكم پديد آمده است. آخر منشأ و مبناي اين اختلافها چيست و كدامست. مي گويم هرگز بزرگان و پاكان و روشنفكران در قبول حقيقت استنكاف نداشته اند و ندارند. اختلافاتي كه در دنيا مي شود از طرف كساني است كه علم و دانش واقعي ندارند و چنان كه بايد از نعمت علم استفاده نكرده و از روي جهل اختلاف در وحدت تصور كرده و عالم واحد و آفرينش يكتا را با نظر دو بيني و سه بيني بلكه هزاربيني مي نگرند.

    پافشاري در رأي غلط

    متأسفانه اينها در آراء خود به قدري پافشارند كه براي اثبات آن ناچار به تشكيل مجالس و مشورتها متوسل مي شوند و نتيجة پيوند افكار را كه بايد روشن و درخشنده باشد به صورت مطلبي مصنوعي كه بر خودشان نيز روشن نيست در مي آورند و مي خواهند اين مطلب خلاف را به كرسي بنشانند. اختلافهايي كه در درك حقيقت پيدا شده همگي بر پاية اينگونه عناد و لجاجت و خودخواهي و با اين تشكيلات به وجود آمده و نتيجه آن چنان شده كه ابري جلو آفتاب حقيقت كشيده است. برخي نادانان در علوم ديگران دستبرد زده و اختلاس كردند. نتيجة همين راههاي غلط است كه موجب تجزيه و دسته بندي عشق و نامگذاريهاي آن گرديده است.


    عمل يك فرد منصف چيست؟


    اگر قصد به غير از اين مي بود اينها مي آمدند و سخن حق را مي شنيدند و با عقل و فكر خدا داده بررسي مي كردند و آنچه را حق و حقيقت بود مي پذيرفتند. اي كاش اينها دستور قرآن را قبول مي كردند كه مي فرمايد:

    «پس بشارت ده به آن بندگانم كه سخن را مي شنوند و از نيكوترين آن پيروي مي كنند. اين قبيل كسان آنهايي هستند كه خدا هدايتشان كرده و اينها صاحب دلانند».

    بلي حقيقت خواهان اين گونه كسانند كه قرآن كريم نيكو توصيفشان فرموده نه آن كسان كه وقتي مطلبي را با سليقة‌ خود ناجور ديدند فوراً بر عليه آن قيام كنند و براي اجراي رأي ناحق و نظر ناصائب خويش به اجلاس متوسل شوند و از راههاي غير قانوني و غير شرعي و خلاف نظم و خلاف خواست خدا در صدد برآيند جلو سخن حق را بگيرند.

    حق پوشيدني نيست

    اما مگر مي توان جلو سخن حق را گرفت؟ مگر مي شود حقيقت را پوشيد؟ مگر آفتاب را با گل مي توان اندود؟ محال است.اين حقيقت روشني است كه در آن شك و ريبي نيست و احتياج به اثبات ندارد.

    پرهيزكاري

    پرهيزكاري چيست؟

    برخي تصور مي كنند كه پرهيزكاري و اجراي دستورات خداوندي احتياج به شكل معين و قيافة خاص و لباس مخصوص دارد و آنرا شعار پرهيزكاري دانستند. در عين حال كه هيچيك از لباسها و حالات و شعارها را تخطئه نمي كنم و با هيچكدام نظر بد ندارم، در عين حال كه با همه به نظر وحدت و برادري و محبت و صفا و هم آهنگي مي نگرم اما نمي توانم از اين حقيقت مسلم چشم بپوشم كه پرهيزكاري يك امر معنوي و انعكاسي است كه در رفتار پيدا مي شود يعني انجام دستورات و نظم حقيقت و معنويت و اين كار حتماً مستلزم لباس خاصي نيست و هر كس در هر لباس مي تواند پرهيزكار باشد.

    چنان كه حافظ عليه الرحمه فرمود:

    مرد خداشناس كه تقوي طلب كند * خواهي سپيد جامه و خواهي سياه باش.


    پس مردمان عارف يعني آن كساني كه معرفت واقعي و حقيقي دارند به پرهيزكاري اكتفا نكردند و براي اين كار صورت و شكل مخصوصي براي خود نساختند و عاقلان نيز براي پرهيزكار بودن حاجت به جامة پشمينه يا خرقه و دستار نديدند هر چند كه در حق همة اينها احترام قائلند.

    عارفان كيانند


    عارفان دنباله معنويات و علوم الهي رفتند و در اثر پيگيري و توجه و عشق به وحدت آشنا شدند و در گلستان وسيع عالم خود را به رايحه روح پرور پرهيزكاري آراستند و اين رايحه از سراسر وجودشان استشمام مي شود و با اين بوي خوش الهي است كه مي خواهند جهاني را معطر سازند. آنها گوشه گيري و بريدن از همه چيز را جزء شرايط پرهيزكاري نمي دانند و در عين حال كه در دنيا زندگي مي كنند و تمام وظايف دنيايي را به سنگ تمام اجرا مي نمايند از پرهيز كاري هم كه در واقع همان انجام تكاليف دنيايي به وجه احسن است برخوردارند.

    ايفاي نقش


    آنها عقيده دارند كه خداوند آنها را در اين دنيا آفريده و براي ايفاي نقش در اين كارخانه خلق شده اند و بايد تمام اثر وجودي خويش را ببخشند. اگر خدا مي خواست آنها را جاي ديگر مي آفريد نه در اين دنيا - اگر بنا بود زندگي ملائكه را داشته باشند يا گوشه گيري و كوه نشيني و دوري از مردمان و فرار از خلق خدا را پيشه گيرند خداوند آنها را به اين جهان و در ميان اين اجتماع نمي آورد. اگر بنا بود از وسائل و لوازم و آلات و ابزاري كه خداوند در بدن آنها قرار داده استفاده نكنند چه لزومي داشت كه اين وسائل براي آنها خلق شود.

    براي زندگي دنيا

    پس آنها در همين دنيا زندگي مي كنند، از تمام لوازم و وسائل جمعي و روحي خود بهره مي برند، منتها در حد وسط و اعتدال و رمز سعادت و موفقيت و معني واقعي پرهيزكاري هم همين است. اينها قاعدة سلامت را در نظر دارند و قدمي كه بر عليه سلامت باشد بر نمي دارند و چون جسم آنها سالم است فكرشان و عقلشان هميشه سالم است و درست عمل مي كنند و خطا و انحرافي ندارند. راي شان صائب، نظرشان درست، فكرشان صحيح، سخنشان شيرين و راست، رويشان خوش و خندان، قيافه شان باز و با نشاط است. از زندگي به معناي واقعي برخوردارند و از دنيايي كه خدا آنها را در آن آفريده لذت مي برند و شكر واقعي آنها همين بهره برداري از دل و جان است كه بر زبان دعا هم جاري مي شود. اينست معناي پرهيزكاري واقعي. آيا اين سخن درست نيست؟ فكر كنيد و بگوييد.

    كلي بين باشيد

    برخي كسان كه بوئي از حقيقت برده و گوشه ناچيزي از آنرا ديدند به همان متمسك شدند و فقط همان را گرفتند و ديگر هم به غور و تدبير و فهم آن نپرداختند.فكر نكردند اين گوشة دامان كه از لاي در بيرون مانده متعلق به لباسي است كه به تن كسي برازنده است. همان را ديدند و در بارة همان بقلم فرسائي و سخنگويي مشغول شدند. براي اين كار ناچار اختلاف انداختند و از همة خوبيها فقط پرهيزكاري خشك را قبول كردند و پرهيز را اين پنداشتند كه گوشه اي بنشينيد و از همة چيز دامن فراچينند و ديگر هيچ نكنند. اما آنها كه عاقل بودند براي فهم حقيقت احتياج به گوشه گيري نداشتند.

    وحدت در همه چيز

    معني واقعي اختلاف

    وقتي در سخنهاي بالا به قدر كافي دقت و موشكافي كني و وحدت عالم را در مخيله خود بسنجي، وقتيكه بداني اختلافات آنچه هست در ظاهر است و باطن نيست، هنگامي كه اختلافات عالم را آن چنان كه گفتيم مانند نزاعهاي هنرپيشگان در حين اجراي نقش و دوستي آنها در پشت پرده در نظر گرفتي آنوقت به حقيقتهاي بزرگتر واقف خواهي شد و آن اين است كه در باطن راههائي كه به سوي خداست اختلافي نيست و همه يكي است.


    انالله و انا اليه راجعون

    مگر نه آنست كه در بالا ثابت كرديم كه همه چيز از خداست و به خدا منجر مي شود چنان كه آية شريفه قرآن مجيد هم ذكر شد - مگر گفته نشد كه همه هدفها و مقاصد در باطن يكي است فقط راهها با هم فرق دارد.


    وحدت در همة اديان

    راههاي مختلط، مقصد واحد

    آري راهها با هم تفاوت دارد. همين است ولي همه راهها به آن مقصد منتهي خواهد شد، مقصد كلي، مقصد اساسي، مقصدي كه بسوي او باز مي گردد (اليه راجعون) اين راهها در ظاهر با هم اختلاف دارد. بعضيها كوتاه ترند بعضيها دورتر، برخي صاف و آسفالته هستند و برخي سنگلاخ و پر كلوخ و صعب و دشوار، برخي مستقيم و راست هستند برخي پر پيچ و خم اما با وجود اين اختلافات ظاهري عاقبت و آخر آنها همه يك مقصد است. پس نمي توان اختلاف ظاهري را كه در راهها ديده مي شود دليل بر اختلاف دانست، استغفرالله ربي و اتوب اليه. كدام پيرو اديان آسماني است كه جرأت داشته باشد چنين عقيده ابراز كند كه راهي هست كه به غير خدا منتهي شود يا خلاف (اليه راجعون) باشد. مگر جز او چيز هست؟

    نداي توحيد قرآن


    اين است نداي توحيد و وحدت كه در قرآن هم خوب و روشن آمده است:

    قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا (آل عمران 64) خوب به معني آن توجه كنيد: بگو اي صاحبان كتاب بياييد بسوي آن كلمة‌ مشترك، آن مقصد مشترك، آن هدف مشترك اتحاد و اتفاق كنيم و با هم عهد ببنديم كه همة ما از هر دين و فرقه خدايي را جز آن خداي واحد نپرستيم و چيزي به او شريك نياوريم.


    نام هاي متعدد خداي يكتا


    برخي تصور مي كنند شريك آوردن به خدا اين است كه خدايي مثل خدا تصور كنند و آن را شريك او بياورند مگر چنين چيزي ممكن است. اصلا خدائي واحد متصور نيست. اگر در زبانهاي مختلف در اديان مختلف، ملل مختلف، الفاظ مختلفه اي براي خدا هست[7] دليل بر اين نيست كه خدا هم متعدد است اينها الفاظ مختلفه يك حقيقت واحدند پس معني شرك آن نيست كه خدايي در مقابل خدا بتراشند چون چنين چيزي ممكن نيست.

    شرك چيست؟


    معني شرك واقعي آن است كه در عالم يك عامل و يك قدرت ديگري غير از خدا تصور كنند و چنانكه در تعليمات اسلامي هم آمده است: لا مؤثر في الوجود الا الله - هيچ چيزي جز خدا در حركت و زندگي عالم مؤثر نيست - يا لا حول و لا قوه الا بالله - يعني هيچ تحول و هيچ نيروئي جز از جانب خدا نيست. شرك به معناي واقعي آن گونه افكار نارسا و غلط است و دعوتي كه اسلام به اتحاد اديان كرده بر اين پايه است كه همه مردمان جهان از آنگونه شرك بپرهيزند و بگريزند - همه را به اينگونه وحدت واقعي فرا مي خواند كه همة عالم را نيروي الهي بدانند.

    وحدت اديان

    پس در معني و مقصد اختلافي بين پيروان اديان نيست اعم از اين كه مسلمان يهود و عيسوي باشند. ممكن است ايراد كنند كه اين كار فقط براي اهل كتاب صادق است. اما حقيقت اينست كه اين دعوت عمومي است. اهل كتاب آنهائي هستند كه فعلاً كتاب مدون پيامبرشان در دست است اعم از اين كه آميخته يا غير خالص باشد. ولي بالاخره كتابي دارند. اينست حقيقت وحدت اديان.


    بت پرست چه مي كند؟

    اما آنها هم كه كتاب ندارند حقيقت مقصد و باطل حركتشان طبق همه مطالبي كه در اين مقاله بيان شد به سوي خداست زيرا نمي تواند غير از اين باشد. برخي مي پندارند كه بت پرستان بت را مي پرستند و اين قطعات سنگي و چوبي را كه به اشكال مختلف مي سازند و مي تراشند خداي خود مي انگارند. زهي تصور باطل، چطور ممكن است بشري كه صاحب عقل است و از اين عقل براي گذراندن مراحل حيات خود استفاده مي كند آنقدر نادان و بي فكر باشد كه خودش قطعه اي سنگ يا چوب يا گل به شكل انسان يا حيوان و ساير چيزها بسازد و آنرا كه به خوبي مي داند خود ساخته و پرداخته است خداي خويش بينگارد؟ آن هم در زماني كه قمر مصنوعي به كرة ماه مي فرستند.

    بت را مظهر خدا مي دانند

    اما حقيقت اين است كه بت پرستان اين آلات چوبي و سنگي را مظاهر خدا به شمار مي آورند و مي گويند اينها ما را به سوي خدا رهبري مي كند. هنگامي كه از آنها بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را آفريد متفق القول مي گويند خدا. پس چرا اين بتها را مي سازند؟ براي اين كه آن را مظهري از صفات و قدرتهاي الهي مي دانند. يكي را مظهر مثلاً خورشيد، يكي را مظهر باد، يكي را نشانه طوفان، يكي را علامت جنگ مي دانند و براي هر بتي يكي از مظاهر الهي را نام گذارده اند. به همين لحاظ است كه بتها متعدد است و در مكه در زمان ظهور اسلام 360 بت بزرگ وجود داشت.


    پرستش حيوانات و مظاهر و ارباب انواع

    همين فكر است كه در اقوام بدوي نيز ديده مي شود و حيوانات را مي پرستند مثلاً گاو، ببر، مار و ميمون را مقدس مي دانند زيرا آنها را داراي صفات و مظاهر الهي مي انگارند . همين مطلب است كه در اساطير يوناني و ارباب انواع آنها تجلي كرده و براي مظاهر عالم خداياني از قبيل ونوس براي زيبايي، مريخ يا مارس براي جنگ و غيره و غيره مي تراشند.


    وظيفه ما با بت پرستان


    پس بت پرست هم در واقع و حقيقت معتقد به مبداء غيبي و نيروي عالم هست منتها فكرش كوتاه است و فقط اين اندازه فهميده كه براي هر چيز مظهري بسازد. آيا نبايد به وسيله محبت و مهرباني و صلح و صفا او را هدايت كرد و فكرش را روشن نمود و حقيقت را بر او تفهيم كرد؟ آيا وقتي حقيقت را درك كرد به اين وحدت كه روشن كننده افكار است ايمان نمي آورد؟

    هدف يكي است

    پس در واقع و حقيقت در هدف تفاوتي بين اديان و عقايد مختلف هر چه و هر دسته و هر نوع كه نام گذارند وجود ندارد و همه دنبال حقيقتي واحدند چنانكه بعضي از عرفاي ما نيز اين مطلب را تا حدي متوجه شده و اشعاري لطيف پرورانده اند:

    منظور من از كعبه و بتخانه توئي تو * منظور تويي كعبه و بتخانه بهانه


    (شيخ بهايي عليه الرحمه)

    اتحاد باطني اديان

    تمام اديان و شعبات اديان و مذاهب و فرقه ها نيز باطن و هدفشان يكي است و غير از وحدت چيزي بر آنها بار نيست. اما اديان هر چه بيشتر به طرف وحدت متوجه باشند هر چه به توحيد و يكتاپرستي نزديكتر شوند ارزش آنها در مقابل عقل و علم و حقيقت بيشتر است، راه كوتاهتري بسوي هدفند، راه آسانتر و نزديك تر و صافتر و روشنتر و آسفالته به طرف مقصد به شمار مي روند. هر چه بيشتر به وحدت نزديك باشند بيشتر به حرم يار راه خواهند داشت و بيشتر نزديكي به حقيقت عالم دارند. و تاج پر افتخار بر سر آن است كه از وحدت و توحيد دم مي زند و وحدت در حقيقت شاخص ارزش اديان است.

    وسيله و راه مهم نيست

    وقتي كه اين حقيقت را خوب درك كنيم و مقصد و هدف را يكي ببينيم آن وقت وسيله ها در نظرمان زياد مختلف جلوه گر نمي شود و همانطور كه شاعر گفته: همه جا خانه عشق است چه مسجد چه كنشت. با در نظر گرفتن اين حقيقت در نظرمان روشن مي شود كه مسجد و كليسا و محراب و منبر و بتخانه همه جاي عشق است، عشق به مبداء عشق به آفريننده، منتها در انتخاب نوع راه اختلافاتي وجود دارد.



    --------------------------------------------------------
    [1] - حضرت محمد (ص)فرمود: تناكحوا تناسلو اباهي بكم الامم - ازدواج كنيد و زياد شويد تا بين امتها بر شما فخر كنم. جاي ديگر فرموده هر كس ازدواج كند نصف ايمان را حاصل كرده است. باز مي فرمايد: هر كس كه عزب بماند از من نيست.

    [2] - همين تفكيك كردنهاست كه مردم را از هم سوا كرده و اشخاص را بطرف ماديت صرف كشيده آنها را از معنويات روگردان ساخته و پنداشته اند كه اگر بخواهند بطرف معنويات بروند بايد از همه چيز صرفنظر كنند. مسؤل عمده گمراهيهاي جامعه همين قبيل افكار است. اين سخن بگذار تا وقت دگر.

    [3] - معناي واقعي انالله و انا اليه راجعون (‌ما از خدائيم و بالاخره بسوي خدا باز مي گرديم) همين است. اين آية مباركه كه قرآني است كه همه ميخوانند ولي متوجه معناي آن نيستند.

    [4] - قرآن بارها فرياد ميزند : و لكن اكثر الناس لا يعلمون - و اما بيشتر مردمان نمي دانند.

    [5] - و ان من شئي في السموات و الارض الا يسبح بحمد ربه - هيچ چيزي در آسمانها و زمين نيست مگر اينكه به تسبيح پروردگار مشغولند.

    حال كه اين آية شريفه ذكر شد نكته اي بخاطر رسيد كه ذكر آنرا لازم ميداند : وقتي به تركيب آيه دقت فرمائيد خواهيد ديد كه بر طبق فن لغت و معاني بيان شمول آن قطعي و كلي است يعني تمام مخلوقات عالم را عبادت كنندة پروردگار توانا ميداند و لذا پيدا كردن كافر و استثنا كردن آن از مخلوق خدا كه خارج از شمول آيه مي گردد. خلاف و قابل تأمل است .

    [6] - كل شيئي يرجع الي اصله - هر چيزي باصل خود بر مي گردد.

    [7] - هزاران لفظ براي ناميدن خداي واحد در دنيا موجود است .

    -----------------------------------------


    رهنمون حشمت الله دولتشاهي

    كتاب گلهاي راهنمايي جلد دوم

  2. 8 کاربر از پست مفید keyvan تشکرکرده اند .

    hamdardiuser (جمعه 23 بهمن 94), keyvan (پنجشنبه 24 فروردین 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مشاجره من وشوهرم كدام مقصر هست؟راه حل چيست؟
    توسط tanin_eshgh در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 اردیبهشت 96, 09:35
  2. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: جمعه 17 دی 95, 17:44
  3. * اين باغ روحانيست اين، يا بزم يزدانيست اين؟
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 26
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 آذر 90, 14:49
  4. +دختر مورد علاقم امروز روز آزمایش ازدواجش با کسی دیگست؟خواهشا کمک
    توسط hosi64 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: سه شنبه 26 مرداد 89, 17:27
  5. پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: سه شنبه 26 مرداد 89, 16:24

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:45 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.