سلام دوستان
شايد تاپيك من رو قبلا خونده باشين..........من يه جورايي احساس نيازم رو از لحاظ روحي به جنس مخالف ميفهمم و اين نيازم زماني بيشتر شدت ميگيره كه ..... 1) كسي رو كه قبلا دوستش داشتم رو دوباره تو دانشگاه ميبينم و ناخداگاه تمام خاطراتم يكي يكي از جلوي چشمم مثل يه فيلم با سرعت بالا رد ميشه........(حتي ديدن بعضي صحنه ها و منظره ها و كلا هر چيزي كه حتي يكبارم در موردش با اون آقا صحبت كردم منو ياد ايشون ميندازه.......با شنيدن آهنگهايي كه توي اون 2 سال فقط حتي يك بار بهشون گوش كردم........با بوي عطري كه تو اون دوران به لباسام ميزدم.......با پوشيدن اون لباسا.........حتي با ديدن گوشيه مبايلم (اصلا دوست ندارم ديگه به كسي اس ام اس بدم)........ اتاقم........و كلا هر چيزي كه تو اون دوران چشمم بهشون خورده) درسته كه قطع ارتباط از طرف خودم بود ولي نميدونم با اين تداعي خاطرات اونم به اين شدت چي كار كنم؟؟؟؟؟؟.........كاش فقط بعضي وسايل منو ياد ايشون مينداخت ولي متاسفانه حتي ديدن سر در دانشگاه و مسير رفت و برگشتم منو ياد اون ميندازه ...........
2)من بازم چندين مورد بهم پيشنهاد اشنايي و دوستي شده ولي از طرفي من با خودم عهد بستم كه ديگه با هيچ فردي دوستي به اين شكل رو تجربه نكنم و به خودم قول دادم كه فقط در سايه اطلاع كامل خانواده ها و رابطه ي خيلي معقول و رسمي دوباره اين جور روابط رو تجربه كنم ولي.............ولي گاهي اوقات با ديدن اطرافيان و دوستانم و روابط گرمي كه با دوستان پسرشون دارن ناخداگاه دوباره دلم هوايي ميشه و ... خودم نميخوام يك رابطه اونم به همون صورتي كه قبلا تجربه اش رو كردم رو شروع كنم ولي گاهي اين نيرو و كشش تمام وجودمو در بر ميگيره........ميگم من كه چيزي نديدم ولي چرا اين قدر بعضي از افراد از اين روابطشون لذت ميبرن؟؟؟؟ آيا واقعا لذت بخشه و من اونو خوب تجربه نكردم يا سرابي بيش نيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتي اين تداعيه خاطرات بهم هجوم مياره و از طرفي لذتي رو كه بعضي از اطرافيانم از اين روابط ميبرن رو ميبينم ناخداگاه عذاب وجدان شديدي سراغم مياد كه نكنه من تو اون دوران آدم معقولي نبودم كه باعث شد اين رابطه اينقدر سرد بشه !!!! نكنه من زود در موردش قضاوت كردم و اون واقعا منو ميخواسته و به خاطر احساسات من چيزي رو علنا بازگو نميكرده!!!!!! نكنه من با بعضي كارام بهش توهين كردم !!!!نكنه من غرورش رو له كرده باشم!!! نكنه كه من باعث شدم كه اين رابطه در مسير صحيح خودش قرار نگيره!!!!! ونكنه و نكنه....... خلاصه تمام كاسه كوزه ها رو سر خودم ميشكونم و اصلا دست خودم نيست
حالا شما دوستان آيا با شروع مجدد اين روابط موافقين؟؟؟؟؟؟ (البته با كنترل احساساتم و به شكل معقول و منطقي) تا شايد با اين كار كمي از يادآوريه اون خاطرات فاصله بگيرم( چون واقعا مرتب با ديدن هر چيزي اين اتفاق برام ميوفته)
علاقه مندی ها (Bookmarks)