به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 04 آذر 90 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1387-3-24
    نوشته ها
    354
    امتیاز
    5,029
    سطح
    45
    Points: 5,029, Level: 45
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    325

    تشکرشده 334 در 122 پست

    Rep Power
    51
    Array

    این منم اکنون

    از سالها پیش اوایل نیمه شب وقتی سکوت همه جا حکمفرما میشد حسی در وجودم جوشش می گرفت. حس بروز افکار. حس مکتوب کردن آنچه در ذهن دارم. بی اختیار قلم را برمی داشتم و آنچه را که به ذهنم خطور می کرد می نوشتم. گاه این دلنوشته ها زیبا بود و گاه جملاتی مبهم و بی حاصل. اکنون مدتهاست از آن حال و هوا دورم و زبری زمانه روحم را نیز چون سوهان زبر و زمخت کرده است. با خود اندیشیدم که شاید اینجا محملی باشد برای تقسیم آنچه نگاشته ام و در ذهن داشته ام. برخی از نوشته های آن روزها را با شما درمیان می گذارم. شاید حس نابی که آن دورترها داشتم با شریک کردن شما در لحظه های ذهنی گذشته ام ،دوباره احیا شود.شاید!

    سوم خرداد 83 ساعت 4 بامداد

    چقدر زيباست! دوباره بازگشت به اصل خويش.زيرا هر کسی کو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش.تب بی معرفتی داغ داغ است و سراچه ی ذهنم بی چراغ.چراغ معرفت درم زائل گشته و بين من و دوست پرده ها حائل گشته.دير زمانيست که حق را غريبم و محبت دوست را بی نصيب.يا رب مپسند دوری ما را ز هم.بنده ای نافرمان تشنه ی آن دريای بی کران آمده سوی تو دوان دوان تا که دست او بگيری و هست در دل او تيری و شيطان پرتاب کننده اش.پس فصل فصل را به موسم وصل متصل ساز و گسست دلها را پيوندی ناگسستنی بده؛فصل ناپذير! نمی دانم درين برهه ی غمگين تاريک افسرده ی حزن آلود پژمرده ی بی روح و روشنی چگونه حيات را ميزيستم و ممات را فراموش کرده بودم. يزدانا! از بهر تو تشنه ام زيرا که در عطش غفلت چند مدتی خوش خيالانه زمان به بطلان می گذرانيدم.يادت در دلم غائب بود و شرار شيطان در دلم ثاقب.و نفس به سمت پليدی ها راغب؛اما اکنون بنده ای هستم تائب.امشب جزوه ای از نورت در دلم پديدار شده و روحم آماده ی ديدار شده و از خواب خرگوشی بيدار شده و روانم که از ددان بيمار شده از حيله های اهريمنی ابليس بيزار شده پس وجودم طالب تيمار شده و درخت انديشه ام بی بار شده.

    پروردگارا! از تو پيوند گسسته بودم و عنان خويش به دست شيطان بسته بودم و از ميوه ی دنيا مشغول هسته بودم.امشب از آن قيدوبند شوم برجستم و کمر همت بستم و اکنون در محضرت هستم و کتابی آسمانی در دو دستم.پس به کرمت و قدرت خود و رحمت خود طرد مکن مرا و اکنون که تبدارت هستم سرد مکن مرا و شادی وصالت را درد مکن.الهی! اميد دارم که مرا بخشوده باشی و از اظهار عجزم خرسند بوده باشی.هيچ ندارم که بگويم جز اينکه دامانت بجويم و زين پس جز راه تو راهی نپويم.

    30 مهرماه 84

    امشب هوايش به سرم زد .آيا او هست که بخواند نوشته ی از دل خاسته ام را؟

    دستم از نگاشتنت می لرزد دلم از داشتنت می ترسد و خود از خويشتنم می پرسد که دراو چه ديدی که پرده ی شرم را دريدی و دگر پيوند ها را بريدی و جز چشم خمارش چيزی نديدی.چه شد که از دوريش بيمار گشتی و از غير او بيزار گشتی و فقط او را طالب ديدار گشتی؟

    با خويشم گويم: تو که با مايی و در مايی چرا چنين از ما جدايی؟ تو که خويش منی و در تنی چرا تيشه به ريشه ام زنی؟ که او ديگر او نيست و خود من است. نبينی که روحش درين تن است؟ او همان است که در جان نشسته و در دل بر هر غريبه بسته و با ورودش ابليس وجودم رخت بسته و پيکرم از هر چه پليديست رسته. نبينی که با يادش پرواز می کنم و نامش را آواز می کنم و لحظه هايم را با يادش آغاز می کنم. خویشتن من دگر مرده ست چون که او از من دل برده ست و از دوريش هر ذره ام پژمرده ست.عطشش می سوزاندم و يادش می روياندم. ای خويشتنم! تو با من صبوری کن و از اين گلايه ها دوری کن که از فاصله ها دلم گريان است و تنها ياد چشمش درمان است و دل غريق دريای حرمان است و وصلش از دل برمن فرمان است وخود دانی که عشق تهی از برهان است . خود دانم که از سوختنم بی خبر است و انديشه ی وصلش بی ثمر است و شب بختم بی قمر است. بگذار که با خيالش خالی شوم و از علوش متعالی شوم وهمان حالی شوم که بهتر از آن نيست که دردم را جز او درمان نيست. اشک از ديده ام جاريست آيا پاسخش آريست؟

    اواخر آذر 83

    جوشش دیگر نیست.ذوق بی شوق شده. روح بیمار شده به گمانم از سپیدی ها بیزار شده یا که به سمت ناخوبی ها رهوار شده. شاید هم حول محور دنیا پرگارشده.اما هر چه هست دانم که بیمار شده و تن روح پاکم افگار شده.
    نه کذب گفتم که روح دیگر پاک نیست، شب شعروشورم نیز غمناک نیست، به راستی پیشانی ام نیز بر خاک نیست. پندارم که خدای را گم کرده ام، چون سر خود را در این خم کرده ام و نا خویشاوند دنیا را از بهر خویش امّ کرده ام.

    15 خردادماه سال 84 ساعت 2:50 بامداد

    امشب می خواهم نوشته ای خاطره گونه بر پهنه ی سپیدت بنگارم ای کاغذ سفید. صبح از خواب بیدار شدم. خود را در بستر یافتم. آن همه رؤیای شیرین شباهنگامی پوچ بود اکنون در برم. سعی کردم دوباره چشمانم را ببندم و رؤیایم را از سرگیرم ولی افسوس که حلاوت آن سفر فرازمینی پایشی کوته داشت و اکنون باید با آهن و سیمان و واقعیت و نامهربانی ها و زبری ها و انعطاف ناپذیری ها مواجه می شدم.
    عشق که نباشد انگیزه هم نیست. خراش عمیق آن حاثه ی بیرحم التیام نایافتنی می نماید. کاش لااقل مدتی طولانی تر با آن خیال مخملین نرم و سیّال مأنوس می ماندم و روح را در فضای عطرآگین تصور او معطر می کردم.
    اکنون که نگارنده ام بر این پهنه ی سپید، فلزی از جنس خاک و زمین و ارتباط ماده با ماده با آلیاژ روحم ممزوج شده و لطافت عهد پیشین را ندارم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید wintersun77 تشکرکرده است .

    wintersun77 (چهارشنبه 10 تیر 88)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 04 آذر 90 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1387-3-24
    نوشته ها
    354
    امتیاز
    5,029
    سطح
    45
    Points: 5,029, Level: 45
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    325

    تشکرشده 334 در 122 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: این منم اکنون

    این شعر از لحاظ وزن و قافیه و محتوا پر از ایراد است. اما به هر حال این هم جزء نوشته های آن روزهاست. به همین دلیل این را نیز اینجا نوشتم.
    بامداد شنبه 84/3/21 ساعت 1:45
    ديدار تو چون بذری در دلم شد
    بذر تو نهانی کاشته در گلم شد

    نگاه چشم خيره ات آب به بذرم داد
    يزدان پاک تو را در جواب نذرم داد

    ريشه دادی و برگ بر آوردی در خاک وجود
    هر چه نور زان پس ديدم همه از لطف تو بود

    ريشه ی مهرت را در دل استوار کردم
    سر خواهش نفس و هوا همه بر دار کردم

    با نگاهت آب حيات به وجودم دادی
    باحزن صدايت نغمه ی مهر برايم سر دادی

    اين نهال کوچک با نور ديده ات اجين شد
    ياد تو بر انگشتر ذهنم چون نگين شد

    تناور شد اين نهال و شاخه ها داد
    روحم آرام تکيه بدين ساقه ها داد

    آخر آن روز چرا تبر بدستت ديدم
    در دل نيستی را به جای هستت ديدم

    بی محابا با تبر بر درخت احساسم زدی
    پاسخ ندادی اين همه مهر را جز با بدی

    ريخته بودی همه بغض و کينه ات در تبرت
    از خراش روح عاشق چه شد آخر ثمرت

    من که با اشک چشم نهال عشق را آبياری کردم
    من که از وجودم همه را به سويت جاری کردم

    مطلوبت چه بود از اين ضربه های تبر
    سببت چه بود از اينکه شکستی ام کمر

    آن روز ها بوی تو در روح عطرآگين بود
    خانه ی دل از بهر اقامتت آذين بود

    با خيالت شبها رويا وار پرواز می کردم
    راه حق را با خيال تو آغاز می کردم

    اسم لطيفت مخملی نرم بود بر لبانم
    ذکر نامت نبود لحظه ای جدا از زبانم

    اکنون ويرانم پس از خشکيدنت در دل
    ندانم قايق اندوه کی رسد بر ساحل

    اينک سوی بويت بی هدف ميگردم
    درين صحرای خشکیده پی صدف می گردم

    دانم که در افق نيز پيدا نشوی
    عجبم که مهرم بينی و شيدا نشوی

  4. کاربر روبرو از پست مفید wintersun77 تشکرکرده است .

    wintersun77 (چهارشنبه 26 فروردین 88)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 دی 88 [ 07:03]
    تاریخ عضویت
    1387-3-12
    نوشته ها
    389
    امتیاز
    5,640
    سطح
    48
    Points: 5,640, Level: 48
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 375 در 164 پست

    Rep Power
    54
    Array

    RE: این منم اکنون

    سلام دوست هنرمند

    خوش به حال شما كه لااقل شبهاتون اينقدر پربار بوده
    او مـانده و قلب آهنـــی تان مردم!
    یا می نگـرد به دشمنی تان مردم!
    این پاسخ لطف یک درخت است؟تبر؟
    لعنت به نمکدان شکنی تان ! مردم!

  6. کاربر روبرو از پست مفید sayehhaye_mah تشکرکرده است .

    sayehhaye_mah (یکشنبه 13 اردیبهشت 88)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 مهر 88 [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1387-11-26
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    8,997
    سطح
    63
    Points: 8,997, Level: 63
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    331

    تشکرشده 338 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: این منم اکنون

    سلام
    تبریک می گم به شما، عالیه ادامه بدید.من که با کمال میل می خونمشون.
    ممنون که ما رو لایق می دونید تا دست نوشته های زیباتون را بخونیم.

  8. کاربر روبرو از پست مفید estar7 تشکرکرده است .

    estar7 (یکشنبه 13 اردیبهشت 88)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 04 آذر 90 [ 02:02]
    تاریخ عضویت
    1387-3-24
    نوشته ها
    354
    امتیاز
    5,029
    سطح
    45
    Points: 5,029, Level: 45
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    325

    تشکرشده 334 در 122 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: این منم اکنون

    خیلی ممنون از نظرات زیباتون

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 تیر 88 [ 06:33]
    تاریخ عضویت
    1388-1-15
    نوشته ها
    114
    امتیاز
    3,182
    سطح
    34
    Points: 3,182, Level: 34
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    53

    تشکرشده 55 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: این منم اکنون

    دوست گرامی
    همه ی نوشته هاتونو خوندم و تبریک میگم به خاطر طبع واحساس زیباتون.
    موید باشد .
    سپیده

  11. کاربر روبرو از پست مفید سپیده ی عشق تشکرکرده است .

    سپیده ی عشق (یکشنبه 13 اردیبهشت 88)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.