به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 اردیبهشت 88 [ 09:46]
    تاریخ عضویت
    1387-12-08
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    2,995
    سطح
    33
    Points: 2,995, Level: 33
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 55
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    داستان کوتاهی و بخشی از زندگیم . تورو خدا کمکم کنین.

    بعد دو سال فارغ التحصیلی در رشته کارشناسی وارد شرکتی بسیار معتبر شدم.یک ماه ، یک رفتار بی ادبانه که مجبور شدم از همکارم معذرت خواهی کنم مسبب شروع ارتباط دوستیمون شد.من مجردم و اون متاهل.3 سال از من بزرگتره.فوق دیپلم ولی درشرکت به عنوان مهندسی مهم و شناس شناخته شده.من هم مسئول دبیرخانه هستم.
    ارتباط من و اون 9 ماه طول کشید ولی هیچ وقت قصد و نیت به هم زدن زندگی خودم و اون رو نداشتم.
    یه روز می خواستم زودتر برم شهر که فقط ماشین اون به شهر می رفت و مجبور شدم با اون برم.این بهانه ای شد برای همه که از اون روز به بعد به رفتار ها و حرکت های ما شک کنن.و سوژه ای شدیم که این دو دوستن.غافل از خودشون و کارهای نادرست خودشون، گیر سه پیچ به ما دادن.تا اینکه به گوش خانواده رسید.ولی نگفتن با کی ارتباط دارم و من هم چون از موقعیت شغلیم و خانواده می ترسیدم همه چی رو انکار کردم.مسلمه هر کس دیگه ای هم بود انکار می کرد.دو سه نفری که نمی دونم چه اشخاصی بودن و هستن پا تو زندگیم گذاشتن.مزاحم تلفنی دار شدم.یکی دو تا از همکارام اس ام اس فرستادن ولی جوابی ندادم.هر رفتار و حرکت من در دفتر اون، توسط همون همکارا مورد تحلیل و بررسی قرار می گرفت و از دستم ناراحت می شد که چرا اینجوری رفتار می کنی که دائم تو دفتر اسم تو رو ببرن.در صورتیکه من به خیالم برخورد ناشایست نداشتم.
    شدیدا وابسته بهش شدم و حتی الان که ازم رو برگردونده دوستش دارم .تا یادش می افتم اشکام جاری میشن.
    دو سه بار پیش رئیس شرکت رفتم و گفتم حرف و حدیثهایی شنیده میشه.رفتارهای من حرف شده.دو سه بار رفتنم باعث شده که نگاهها به سمت اون باشه.آخرین بار 5 روز پیش بود که رفتم پیش یکی از مسئولین و گفتم دو سه نفری پارازیت می دن و به بابای من زنگ زدند که محتاج پول دخترت نیستی.بابای من شخص خیلی محترم و معروفیه تو شهرمون.خیلی ناراحت شد.و باعث شد برم دنبال کسی که تماس گرفته با کمک این مسئول که بدتر این آقا رفته پیشش که باز خانم فلانی گفته دنبال بدنامی من هستن.
    تازه فهمیدم این کارای من باعث می شده که دید مقامات تو شرکت نسبت به اون عوض شه . درصورتیکه نیت من اصلا این نبود.
    از همون روز به بعد 80درصد قطع رابطه شده و بی نهایت از من زده شده به دلیل اینکه از اعتبار من تو شرکت ساقط شده.
    تازه فهمیدم که وقتی بهم می گفت اینجا شرکته ، خونه نیست که بخوای هر حرفیو بزنی منظورش چی بوده.تازه فهمیدم که وقتی می گه مواظب طرز راه رفتنت باش یعنی چی،تازه فهمیدم که اون همه نصیحتهاش که به خیالم یه مشت حرف الکی بوده ، همه با هدف کمک به من بوده.ولی خیلی دیر شده.به حدی که با کارام از من زده شده و من روز به روز از ناراحتی کارایی که اصلا هدفم این نبوده و ناراحتیه اون ، دارم داغون میشم.
    اون به من وابسته نیست ، به هر حال زندگی جدا در کنار همسرش داره و می دونم به ندرت یاد من می افته ولی من چیکار کنم؟هرروز کلی تماس داشتیم و به صداش به هرروز اومدنهاش که واسه 5 ثانیه بود عادت کردم.خیلی راحت می گه تو به من نیازی نداری.ولی وقتی اینارو میشنوم دنیارو ازم می گیرن.ادمی نیستم دچار مشکل و بیماری جسمی شم ولی بیماری روحی بدترین بیماریه.همش بغض دارم.به زور تو خونه خودمو کنترل می کنم که والدینم بویی از ناراحتی من نبرن.
    اول اینکه چیکار میشه کرد نگاه مسئولین رو دوباره مثل سابق به اون برگردوند(البته خودش می گه که طرز برخورد مقامات خیلی باهاش بد شده و بی احترامی می کنن . من که از صبح تا غروب تو دفترمم و خیلی کم می بینم اینارو.این برداشت اونه که بهش بی محلی میشه ولی راستشو بخواین من همچین حسی ندارم ).اینو بگم که حتی دفترشو عوض کرد تا به گفته خودش نگن مزاحمم میشه.
    و اینکه چطور راحت مثل اون می تونم بی خیال شم و قید گذشتمو بزنم.چیزی که نه از دل میره نه از ذهن.
    دلم می خواد یه بار بخندم.متوجهین؟لبخند لبخند

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 مرداد 89 [ 13:38]
    تاریخ عضویت
    1387-7-28
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    3,983
    سطح
    40
    Points: 3,983, Level: 40
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: داستان کوتاهی و بخشی از زندگیم . تورو خدا کمکم کنین.

    دوست عزیز به نظر من شما با برخورداتون با اون آقا باعث چنین واکنشهایی شدید و به نظر من اصلادرست نبوده که با آقایی که متاهلند چنین رابطه عاطفی برقرارکنین یه لحظه خودتونو بزارین جای همسر آون آقا شاید در ظاهر قصدتون بهم زدن زندگی اون اقا نبوده باشه اما باید بدونید که این روابط باعث خرابی زندگیها میشه اگر همسر شما با خانمی رابطه داشت شما چه حسی داشتید چه خوب آدما قبل از اینکه کاری بکنن خودشونو جای طرف بزارن

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 دی 88 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1387-11-26
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    3,452
    سطح
    36
    Points: 3,452, Level: 36
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به: داستان کوتاهی و بخشی از زندگیم . تورو خدا کمکم کنین.

    دوست عزيز چرا فكر خودتون رو مشغول اين مي‌كني كه به ايشون كمك كنيد ايشون حتماً از پس خودشون و همكارهاشون برميان ولي به نظر من اگر اراده كنين كه فراموشش كنيد حتماً ميتونيد ميدونم سخته ولي اگر مدت زيادي نبينيدش و سعي كنيد بهشون فكر نكنيد حتماً مي‌تونيد فراموششون كنيد

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 فروردین 92 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1387-9-07
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,142
    سطح
    40
    Points: 4,142, Level: 40
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    284

    تشکرشده 289 در 103 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به: داستان کوتاهی و بخشی از زندگیم . تورو خدا کمکم کنین.

    به نظر من شما اگر می توانید محل کارتونو عوض کنید شما یک دختر هستید ونیازی ندارید دنبال یک مرد متاهل برید ...خودتونو سنگین نگه دارید و دیگه اصلا با این اقا برخوردی حتی لامکان نداشته باشید باید سعی کنید ذهنتونو هم از فکر ایشون پاک کنید بهش فکر نکنید هر وقت فکرش اومد تو ذهنتون با صدای بلند به خودت بگو برو بیرون برو بیرون ....اینطوری با تکرار میتونی ذهنتو پاک کنی ...و با عذم برخورد با اون اقا افکار منفی دیگران رو هم ذر مورد خوذت پاک کنی ...حافظه یمردم یک هفته بیشتر نیست ..بعدش از ذهنها پاک میشه ......کیمیا خاتون

  5. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 18:18]
    تاریخ عضویت
    1387-8-04
    نوشته ها
    1,150
    امتیاز
    16,194
    سطح
    81
    Points: 16,194, Level: 81
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 156
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1,211

    تشکرشده 1,247 در 437 پست

    Rep Power
    132
    Array

    به: داستان کوتاهی و بخشی از زندگیم . تورو خدا کمکم کنین.

    همانطور که دوستان گفتند برقراری رابطه با یک آدم متاهل منجر به پاشیده شدن یک و چه بسا چند زندگی میشه . این کار در عرف و اخلاق و شرع شدیدا نهی شده . سعی کنید دنبال یک زندگی مستقل برای خودتون باشد .
    موفق باشید


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. فقط گلچین داستانهای کوتاه و آموزنده (2)
    توسط مدیرهمدردی در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 215
    آخرين نوشته: پنجشنبه 27 شهریور 99, 15:15
  2. فقط گلچین داستانهای کوتاه و آموزنده
    توسط مدیرهمدردی در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 412
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 خرداد 99, 06:16
  3. راه بهشت (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 شهریور 87, 07:52
  4. داستانهای کوتاه از نویسندگان ایرانی
    توسط rose در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 10 خرداد 87, 18:50
  5. داستان کوتاه
    توسط محمدابراهیمی در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 اردیبهشت 87, 21:27

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.