به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 اردیبهشت 88 [ 21:06]
    تاریخ عضویت
    1387-5-05
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    3,576
    سطح
    37
    Points: 3,576, Level: 37
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 14 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دلهره یا دلتنگی

    از بچگی با توجه به ازدواج فوق العاده بی برنامه و بی سر و ته پدر و مادرم،در تنش و اضطراب بزرگ
    شدم،
    پدر فردی پرخاشگر با تعصبات خاص خودش بود،در پنجاه در صد موارد فرشته ای زمینی بود و به همان نسبت هم در پنجاه در صد مابقی تبدیل به دیوی بس
    سهمگین ترس ناک و غیر قابل کنترل در می آمد.
    این جو بی ثبات بی سرو ته زندگی وضعت روحیم رو طوری کرده بود که من در بیشتر مواقع در فرار از مواجه و هم کلامی با پدر مکرم بودم؛
    بگذریم این تصویر از اون دارون رو داشته باشید حالا پسرک رعنایی رو در نظر بگیرید که با این وضعیت روحی به وجود اومده به شدت از مدرسه گریزان بود،آخه اونجا هم به نوعی
    با وجود معلم های پرخاشگر نوعی محیط خونه رو ترسیم میکرد(شاید از دیدگاه الانم)،
    من تا اونجایی که ذهنم یاری میده مثل دوستمون که توضیح اجمالی دادن(که مسئله ایشون الحمدلللاه ختم به خیر شد)بشدت از فرا رسیدن ماه مهر فراری بودم و یادم میاد تا یک ماه قبل
    آغاز مدرسه ها روزگارم سیاه همراه با دلهره بود،
    این شرایط را تا پایان تحصیل در مقطع پیشدانشگاهی داشتم ضمن اینکه دو سه سال آخر هم گل نیز به سبزه آراسته شد(طولانی تر میشه ،نمیگم).
    تا اینکه با افسرگیه شدید(که اون موقع نمی دونستم)کنکوری بس مفتضح و مسخره دادم وبه شهری دور دست فرستاده شدم .
    اونجا با توجه بیه شرایط گذشته جهنم روحیی برام بود ،و بعد از دوسال باگرفتن مدرکی بس معتبر و پر مایه به دیار خود شتافتم(دیار باقی رو عرض نمی کنم ها!!)بعد از 1 سال درس(در ضمن هنوز اون حالات
    دلهر و اضطراب مهمون نا خوانده ی وجودم بود)برای مقطع بعدی مشغول به نحصیل شده،اما
    حالا دیگه شرایطم خیلی فرق میکنه با 23-4 سال سن هنوز در دلهره های بی سر و ته که خودمم از واهی بودنش به شدت مطلع هستم رنج میبرم،
    حتما میگید که باید به مشاوره ،روانشناس،روان پزشک مراجه کنی!
    من به ترتیب 3-4 جلسه مشاوره،7-8 جلسه روانشناس(با ویزیت ها ی مخرب برای من دانشجو)
    و در آخر به رواپزشک مراجعه و تحت دارو درمانیی ملایم هستم،
    اما مسئله من اینه که این دارو در مانی 30-40درصد در کلیت مسئله ام تاثیر داشته اما ...
    اما در مواقعی که تحت فشار های واهی شدیدتر(از منظر خودم،که برای دیگران کاملا معمولی میاد)قرار میگیرم روز از نو وروزی از نو میشه،یعنی انگار نه انگار گه درمانی در میون بوده و...
    من ناامید از رحمت الهی نبوده ونیستم و به شدت به او ایمان دارم(که اگر این ذره ها ی ایمانم موجودیت نداشت،دیار باقی سالها پیش مرا در آغوش خود گرفته بود)،
    اما با شما میگید با این کنه ی وجودم که یادگاری بس دیرین هست چه کنم؟

    از هیچ کس،هیچ شکایتی ندارم،

    نه رفتار پدر که خود نشان از بی فرهنگی (درد اصلی جامعه ایرانی پر مدعای ماست) و حتی قربانی بودن خودش داره.

    نه انتخاب چشم و گوش بسته مادر فرشته گونه ام

    نه معلم های خشنی که تنها شغل برازنده ی آنها شکنجه گری و زندان بانی بوده

    نه انسان هایی که کار جز استهذا و مسخره کردن دیگران ندارند(که اونا هم نوعی قربانی این فرهنگ پرمدعای ایرانی و بی سروته ما بودن)


    واقعا چه کنم؟

    به نظر شما با این روحیه میشه خدمتی به خلقی کرد؟
    میشه همسر خوبی بود؟
    میشه پدر سالم و خوبی ماند؟
    اصلا میشه آدم بود؟؟؟؟

    از این خلاصه تر نمی شد ببخشید

    شاد باشید و بمانید[hr]
    سلام
    حالم خیلی بده
    انگار یه با خیلی سنگین روی قفسه ی سینه ام گذاشتن،
    کاش حئاقل دعا های خودم در حق خودم میگرفت
    دلتنگی شدیدی دارم بخصوص وقتی به یه محیط جدیدی میرم،
    با این که 6-7 سال از عمرم رو بیرون از خونه گذروندم،
    راه حل بدید ،از رو نوشته حرف نزنید،احساس خفگی امانم رو بریده.
    مثلا دارو هم دارم میخورم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 17 شهریور 91 [ 18:32]
    تاریخ عضویت
    1387-2-12
    نوشته ها
    292
    امتیاز
    7,139
    سطح
    55
    Points: 7,139, Level: 55
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    157

    تشکرشده 160 در 86 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دلهره یا دلتنگی

    یعنی نسبت به کسانی وابستگیه شدید داری ؟
    یا مثلا نسبت به محیط خونه وابستگی دار؟
    یا علتش اضطراب و دلهره اس که همچین حالاتی رو بهت القا میکنه؟

    ببخشید فکر کنم سوال خودت همیناس،

    اما بدون که با تمام تارو پودم درکت میکنم چون خود با مشکلاتی از این قبیل کم درگیر نیستم،
    ولی مطمئن باش هر دردی تو این دنیا حتما حتما درمون داره،

    گرچه معلومه نگاخت به آسمونا هست ،اما مطمئن باش اونم هواسش بهت هست و میخواد چیزی رو بهمون بفهمونه!

    دوستت دارم

  3. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: دلهره یا دلتنگی

    زندگی و شخصیت پدر و مادرت و آنچه که در بیرون است هیچ ربطی به ما ندارد ما می توانیم از آنچه در پیرانمون هست الهام بگیریم و متنفر بشویم وعاشق بشویم ودوست داشته باشیم و بترسیم و شجاع باشیم و . ...
    ولی در نهایت ما مسئول زندگی و آینده خود هستیم و کسی نمی تواند برای ما کاری انجام دهد می توانی تاثیر بگیری ولی نمی توانی اجازه دهی در این تاثیر گیری فنا و نابود شوی و نباید چنین اجازه ای صادر کنی
    که به نظر من همگی این داستانها برای این است که من و تو به یک معیارهایی دست پیدا کنیم برای شناخت و چگونه بودن و .... .من و تو انسانهای توانایی هستیم که اگر نگاهی دقیق داریم و همه چیز را به دقت می بینیم و توانایی تحلیل آن را هم داریم قطعا آنقدر هم توانا هستیم که بتوانیم از خودمان مراقبه کنیم و حد و مرزهایی برای خود داشته باشیم .

    در این هم اشکالی نمی بینم که از مدرسه متنفر بوده ای و با وجود تنفر از درس و مدرسه و محیط آن تا به دانشگاه هم پیش رفته و موفق هم شده ای . داری سخت می گیری . این آرزوی خیلی از بچه هاست که سیل مدرسه هایشان را ببرد و یا زلزله بیاید و فقط و فقط مدرسه را خراب کند و ... اینها آرزوهای کودکانه ی قشنگی است . مهم این است که تو با وجود چنین احساس هایی همیشه هم موفق بوده ای . چرا به این بعد از زندگی ات توجه نمی کنی

    اینقدر هم به تلخی های اطرافت فکر نکن در شرایط فعلی احتیاج هست که به شدت مثبت اندیش باشی . همیشه و همیشه در تمام قرون استبداد ،استهذا و مسخره کردن ،بی فرهنگی و ... بوده و هست اگر می توانی کاری انجام بدهی تا این ناهنجارها را از بین ببری و یا متعادل کنی بسم الله اگر نه که رنج بودنش را هم نکش . انسانهایی مثل تو که درد را می فهمند قطعا توانایی تشخیص درمان و راهکارهای آن را هم دارند . موفق باشی

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 دی 88 [ 07:03]
    تاریخ عضویت
    1387-3-12
    نوشته ها
    389
    امتیاز
    5,640
    سطح
    48
    Points: 5,640, Level: 48
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 375 در 164 پست

    Rep Power
    54
    Array

    RE: دلهره یا دلتنگی

    دوست عزيز

    شايد خيلي از ماها محكوم به اون نوع از زندگي كه شما تجربه كرديد بوديم ودر همان زندانهاي شيشه اي با افكار منزجر كننده زندگي كرده ايم اما همه ماالان قدرت تشخيص و تفكيك خوب و بد را داريم شما از گذشته دلهره داريد ولي داريد توي حال زندگي مي كنيد و بايد آينده را با انجام اعمالتون توي حال درستو زيبا بسازين شما حالا مي دونيد كه چه رفتارهايي ناشايسته بوده مي خواهيد بدونيد مي شه مادر و پدر خوبي بود وقتي توي همچين محيطي بزرگ شدي ؟ بله مي شه بهترين بود كافي است كارهايي را كه خودتون هم به نادرست بودنش اعتقاد داريد دنبال نكنيد و از اعمال و رفتاري كه اينقدر در شماتأثير نادرست داشته الگوي رفتاري نگيريد هر كاري كه دوست نداشتيد كسي درباره شما انجام بده را انجام نديد و برعكس سعي كنيد به خودتون بفهمانيد كه ديگه بزرگ شديد و يه فرد موفق هستيد مثبت فكر كنيد و سعي كنيد با همان چشمي كه دنبال خدا مي گرديد به همه نگاه كنيد اگر همه آدمها و موجودات را دوست داشته باشيد اين انرژي مثبت روحيه شما را تحت تأثير مي ذاره و حس خوبي به شما خواهد داد من خودم اسم مهرماه مي آيد دلهره دارم هنوز ولي مي دونيد وقتي بچه ها رو مي بينم كه با لباسهاي رنگارنگ اول مهر با مادر و پدرهاشون مي رن تا گام در راه علم و دانش بگذارند مي رن تا دوست پيدا كنند و يه مرحله جديد زندگي را شروع كنند باز دلم مي خواد كه برميگشتم و اين راه را بهتر طي مي كردم و اون لحظاتي كه بخاطر دلهره و ترس از معلم و مدرسه سعي در فرار از اون داشتم را به نحو بهتري جبران مي كردم ... شما كاملا با استعداد و مهربان هستيد و سعي در خودسازي داريد خودتون را باور داشته باشيد

    موفق باشيد
    او مـانده و قلب آهنـــی تان مردم!
    یا می نگـرد به دشمنی تان مردم!
    این پاسخ لطف یک درخت است؟تبر؟
    لعنت به نمکدان شکنی تان ! مردم!

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 اردیبهشت 88 [ 21:06]
    تاریخ عضویت
    1387-5-05
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    3,576
    سطح
    37
    Points: 3,576, Level: 37
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 14 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به: دلهره یا دلتنگی

    دوستان از توجه به تاپیک بنده ممنون

    اما باید خدمتتون عرض کنم که من این دانسته هایی که بیان کردید رو به ظاهر شنیدم و میدونم ،اما در مقابله با اون لحظه ای که با یه مسئلهی بحرانی مواجه میشم بقدری دنیا برام سیاه و تار میشه که دیگه اون دانسته ها اصلا کوچکترین تاثیری تو روحیه ام ندارم،

    خواهش میکنم درک کنید که این جانب واقعا از چیزی یا کسی در حال حاضر هیچ دلگیریی ندارم و میدونم که بقیه هم قربانی جبر زمانه و اطرافشون هستند،
    اما مسئله اینه که من در مواقعی که توی اون شرایط نیستم و وضعیت روحیه خوبی دارم؛
    حتی برای خود من هم شدیدا اون سیاه اندیشیه او لحظاتم کاملا غیر قابل باوره،واصلا نمی تونم هضم کنم که فردی بااین شرایط سنی و ظاهری آنقدر عاجز بشه که کارهای خیلی کوچک رو هم با ضجر و عذابی بس بزرگ وعظیم انجام بده،
    پیش مشاورم که میرفتم یه بار میگفت افسردگیه و روی اون مسئله کار میکرد،بعد نتیجه نمی داد میگفت اضطراب و...
    دست آخرم دیدم تو او قبر مکرم میتی موجود نیست رفتمم ،پیش روانپزشک،ایشونم دارو های افسردگی تجویز کرده که میگه رو اضطرابتم تاثیر میذاره(فلوکسیتین؛قابل توجه دوستان اطبا).
    الان دو ماه که دارم مصرف میکنم اما همین که قدم به محیط مقدس دانشگاه(اونم آزاد آزاد)گذاشتم باز دوباره روز از نو روزی از نو،
    به طور ناخود آگا ه و فوق سریع همه چیز رو تو اون شرایط سیاه میبینم و احساس سنگینیه شدیدی رو قفسه ی سینم احساس میکنم.

    مطمئنم هر دردی درمون داره؛
    مطمئنم .

  6. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    به: دلهره یا دلتنگی

    می فهمم دوست جوان
    چقدر وجود نازنین شما حتی در همان دانشگاه آزاد آزاد مایه مباهات است .

    دوست من شما باید ریشه ی مشکلاتتان را دریابید . حتما یک چیزی حتی خیلی کوچک وجود دارد و هست که ناشناخته باقی مانده و دقیقا همان شما را با علم به تمام مسائل پیرامون تان آزار می دهد و شما دقیقا همان ریشه اصلی را هنوز پیدا نکرده اید که در بزنگاه ها اذیت می شوید . سعی کنید دقیقا خود و مسائلی که باعث رنجتان می شود ریشه یابی کنید و آن مسئله را برای خود حل کنید و یا در باورهایتان یک خداحافظی دلچسب با گذشته شیرین و ناشیرین تان داشته باشید و همه را به خدا بسپارید و تا فکرتان متمرکز مسائل گذشته شد فورا به یاد آورید که مسائل گذشته دردی از دردهای زندگی امروز و حال شما را درمان نخواهد کرد .

  7. کاربر روبرو از پست مفید ani تشکرکرده است .

    ani (سه شنبه 22 اردیبهشت 88)

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 اردیبهشت 88 [ 21:06]
    تاریخ عضویت
    1387-5-05
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    3,576
    سطح
    37
    Points: 3,576, Level: 37
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 14 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به: دلهره یا دلتنگی

    با سلام

    فکر میکنم مسئله اصلی من وابستگی باشه ،که از خیلی وقت پیش هم باهام بوده و تا الان یه جورایی با من همراهم اومده ،اما تا الان نتونسته کاملا فلجم کنه و کژدارو مریض دنبالم اومده ،

    البته خیلی اذیتم کرده اما هیچوقت به انتها ی جاده نرسوندتم،اما همیشه یه نقطه ی سیاه و تاریک که نشونه عجز بیش از حدم هست ،رو توی ذهنم داشته و آزارم میداده.

    ولی تا اونجایی که یادم میاد تو ی زندگی بوده ،حتی توی این 5-6 سال که تقریبا میشه گفت کم وبیش توی دوری از خانوادم گذروندم .

    گر چه پدر بس خشن و دیکتاتوری داشتم اما مادرم به نسبت بد خلقیای پدرم، دلسوز و غمخوار بود

  9. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    به: دلهره یا دلتنگی

    دوست جوان و توانای من
    چه خوب که شما ریشه مشکلاتتان که همانا وابستگی است یافته و با آن در حال مبارزه هستید . یادمان باشد در این دنیای فانی نباید به هیچ وجه حس وابستگی را با خود یدک بکشیم . من و شما باید بدانیم کجا ایستاده ایم و چرا ایستاده ایم و چگونه ایستاده ایم ؟!آیا با توجه به نوع تجربیات شما ، وابستگی معنا دارد ؟!


    دوست من می دانی وابسته به چی پدر و مادرت هستی ؟

  10. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 27 شهریور 89 [ 17:39]
    تاریخ عضویت
    1387-8-24
    نوشته ها
    1,569
    امتیاز
    8,965
    سطح
    63
    Points: 8,965, Level: 63
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    484

    تشکرشده 502 در 230 پست

    Rep Power
    172
    Array

    به: دلهره یا دلتنگی

    من از دوست عزیزم ani یک گلایه دارم. ایشان در بسیاری موارد با صبر و حوصله و درایت بسیار زیاد سعی در راهنمایی به دوستان دارند. اما در این تاپیک، گلایه من از شما ani عزیز این است که به اینکه خود دوست ما به ضعفش در مبارزه با افکار منفی و... اشاره کرده است، گفته است مشکل او وابستگی ی یست و خود اذعان دارد. ولی متاسفانه باز هم به او می گویید وابستگی نباید داشته باشد، باید افکار منفی را از خودش دور کند و... این بایدها برای ایشان بدون فایده است. روش را به ایشان بیاموزیم.
    گاهی اوقات انسان می داند که نیاز دارد که چراغ را روشن کند ولی توان بلند شدن را هم در خود نمی بیند.

  11. کاربر روبرو از پست مفید sorena_arman تشکرکرده است .

    sorena_arman (سه شنبه 22 اردیبهشت 88)

  12. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 اردیبهشت 88 [ 21:06]
    تاریخ عضویت
    1387-5-05
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    3,576
    سطح
    37
    Points: 3,576, Level: 37
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 74
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 14 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به: دلهره یا دلتنگی

    در مورد کم توجهی به تاپیک بنده نمی دونم چه عرض کنم که دوستان قبلا تو این زمینه ها صحبت کردند!

    راستش خانوم aniعلت مسئله و ریشه اش از راه حل مسئله فکر نمی کنم مهمتر باشه!

    اما فکر میکنم زمخت و سیاه بودن پدرم(که زیر بنای این مسئله از کودکی ایجاد شده،در صورتی که الان بنده از خاکستری بودن شخصیت پدر اطلاع دارم)،

    علت بوجود اومدن این وابسته گی به قطب دیگر و حس نسبتا نا امنی نسبت به دیگران شده باشه ،


    اما حالا نظر شما دوستان چیه و در مورد درمان این مسئله چی میفرمایید؟

    خواهش میکنم دوستان راه حل های عملی ارائه بدن.

    از سورنای عزیز هم می خوام اگه مسئله ای بذهنتون میرسه دریغ نکنید.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.