سلام
نمی تونم درست حرف بزنم و ارتباط برقرار کنم
تشکرشده 0 در 0 پست
سلام
نمی تونم درست حرف بزنم و ارتباط برقرار کنم
تشکرشده 216 در 84 پست
سلام دوست عزیز
میشه یکم بیشتر توضیح بدی؟
چند سالتونه؟
همیشه این طوری هستی یا در مواقع خاص؟؟؟!!!
خجالتی هستی؟
زود هول میشی؟
از درد سخـــن گفتــــن و از درد شنیــــدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردی ست!!!
تشکرشده 116 در 62 پست
سلام
به تالار خوش اومدی
شاید مشکل شما نداشتن اعتماد به نفس باشه
بهتره بیشتر توضیح بدین تا دوستان بتونن راهنمایی کنن
تشکرشده 0 در 0 پست
سلام مثل من
26 سالمه
همیشه و در هر موقعیتی و با هر کسی که باشم از ابراز کردن خودم می ترسم .
از اینکه حرفهای توی دلمو بگم واهمه دارم .
خجالتی هم هستم .
اما بیشترش به خاطر اینه که فکر می کنم مسخره به نظر می یام یا حرف بی مزه ای می زنم .
با غریبه ها یا افراد فامیل هم که اصلا نمی تونم صحبت کنم ، چون از تعارفای معمول که همه می گن بلد نیستم .
و اصلا بدم می یاد .[hr]
ممنونم نها 65
من فکر می کنم اگه می تونستم تمام اونچیزایی که توی ذهنمه رو بگم خیلی خوب می تونستم با افراد ارتباط برقرار کنم .
ولی من فقط توی ذهنم خوب صحبت می کنم و غیر اون نه .
چون وقتی با آدما مواجه می شم به شدت در خودم فرو می رم .
اصلا حوصلشونو ندارم .
یادم می ره چی می خواستم بگم .
از اینکه منو به رسمیت نمیشناسن دوست ندارم درست باهاشون حرف بزنم .
نمی دونم...
تشکرشده 4,459 در 1,179 پست
سلام بر خواهر بزرگوارم...به تالار همدری خوش آمدید...
به نظر بنده شما دچار نوعی ""خود کم بینی" هستید...که این خود کم بینی علائم زیادی دارد از جمله::ترس هنگام حرف زدن و تغییر رنگ چهره و احساس سردی خاص....نتوانستن "نه" گفتن.....عدم ابراز احساسات درون....عدم مخالف با نظر دیگران....نتوانستن طلب کردن حق و حقوق خود و .......
اما این "خود کم بینی" یا "عدم اعتماد به نفس"" بیش و کم در همگان وجود دارد.....اما تنها چیزی که ما را از هم جدا می کند این است که::
اندیشه عدم اعتماد به نفس و (خود عدم اعتماد به نفس)>>>>که (اندیشه حقارت با عدم اعتماد به نفس )سبب زندگی انسان با عدم موفقیت و ناراحتی های گوناگون گردیده باعث می شود که وی با سختیها و دشواری های بسیار مواجه گردد...نتواند با محیط اجتماعی اطراف خود منطبق شود..که باعث به وجود آمدن اندیشه "عقده حقارت" می شود...
انسان از همان اوایل آفرینش با مخی کردن نقاط ضعف خود خواسته است خود ر ا غیر از آنچه هست نشان دهد."عقده حقارت" با شکل و صورت های گوناگون نزد همه انسان ها وجود دارد که جز خصوصیات طبیعی او محسوب میشه...
اما انسان با بزرگتر شدن و دیدن فعالیت های بزرگان سعی می کند مانند آنان شود و رشد کند و در نتیجه تا این جای بحث نیجه می گیرم "عقده حقارت" در اوایل در همگان وجود داشته اما انسان با تلاش در پی رفع آن است....به این نوع حقارت>>>"اندیشه حقارت" می گویند....پس اندیشه حقارت نه تنها مضر نیست بلکه سبب می شود انسان انگیزه تلاش و رسیدن به حد دیگران و بالاتر را داشته باشد..
توجه توجه کن دوست عزیز>>>اما اگر این اندیشه حقارت مفهوم طبیعی خودش رو از دست بده کم کم و رفته رفته به یک نوع بیماری خطرناک تبدیل خواهد شد...در این صورت است که انسان نمی تواند عقده و اندیشه حقارتش را رفع کند و نمی تواند خود را با محیط منطبق کرده...از خود خوشنود شود..با دیگران رابطه برقرار کند و....در نیجه از این حس "ناتوانی" خود بیشتر دلسرد شده و میان خود و دیگران فاصله زیادی احساس می کند(همان گونه که شما می گویید::اما بیشترش به خاطر اینه که فکر می کنم مسخره به نظر می یام یا حرف بی مزه ای می زنم .)
مهم ترین و بارزترین نوع عقده حقارت ::نداشتن>>اعتماد به نفس" است که فرد دارنده این نوع احساس::خود را ناتوان..فاقد قابلیت و جذابیت و بسیار خجالتی تصور می کند..این گونه اشخاص ضمن اینکه دوست دارند دیگران به آنها توجه کنند متقابلا از توجه زیاد دیگران نیز آزرده می شوند....
در شکل گیری این عقده...پدرومادران نقش بسیار مهمی بر عهده دارند>>>آنان با مقایسه فرزندان کوچک خود با برادران بزرگتر ... شخصیت کودک خود را در همان اوایل کودکی تحت تاثیر قرار می دهد و انتظار دارد از همان کودکی مانند بزرگان فکر کند و مانند آنها ادراک کند و رفتاری همانند آنها داشته باشد.که باعث ایجاد عدم اعتماد به نفس در فرد از همان دوران کودکی می شود.
توجه خواهر گرامی>>>>راهای نجات از اندیشه عدم اعتماد به نفس::
1>>>>>خود را بشناس:::سعی نکن در نزد دیگران خود را بی ارزش و کوچک جلو دهی فکر نکن دیگران از شما برترند...فکر نکنید که من باعث خنده آنان هستم....در اجتماعات وقتی با دیگران روبه رو می شوید یا قصد ملاقات کسی را دارید خیال نکنید که او شما را فاقد اهمیت می داند یا او بسیار فوق العاده است و از من بسیار برتر...
فکر نکنید کسی که چندی پیش با شما ""خوب برخورد نکرده"" این کار فقط بعلت حقارت و بیمقداری شما انجام داده است.. فراموش نکن رفتار او است که مورد تائید و رضایت شما قرار نگرفته و ممکن است دلایل زیادی داشته باشد...(شاید آن روز حوصله نداشته.و ..
همیشه سعی کن آرام و متین باشی...کسی که با شما برخورد مناسبی نداشته با مشاهد این حال و هوایتان قطعا به اشتباه خود پی خواهد برد.حتی ممکن است آن شخصی که برخوردی مناسب با شما نداشته...چون خود را پیش شما کوچک شمرده و فاقد اهمیت چنین رفتاری را داشته است.
2>>>به خود اعتماد داشته باش:::همیشه و در هر وقت با خود زمزمه کن که موفقی و آماده پذیرش هر نوع محیطی به خود انرژی مثبت بده...
3>>>خود را همان گونه که هستی نشان بده نه کمتر نه بیشتر:::لازم نیست به دروغ حرف هایی را بزنید که نشان دهنده اهمیت شماست...بلکه سعی کنید با جبران نقص هایتان و افزایش ویزگی های خود هر چه بیشتر خود را فعال و دلگرم نشان دهید..
4>>>سعی نکن همیشه دیگران را از خود راضی نگه داری و هیچ گاه آنان را از خود نرنجانی.....زیرا هر چقدر هم تلاش کنی با از کسانی در این دنیا وجود دارند که مخالف عقاید ما هستند...پس خود را آنگونه که هستی نشان بده..
5>>>همیشه و در هرجا آرامش خود را نگه دارید....والسلام.
موفق باشید خواهر گرامی...سخت نگیرید این نیز بگذرد
تشکرشده 6 در 3 پست
سلام دوست عزیز
به نظرم اگر شما در محیط های بزرگتری مثل محل کار که روابط اجتماعی در این جاها زیاد هست قرار بگیرید مشکلتون بتدریج حل میشه.
در کنار این موضوع مطالعه خودتونو بیشتر کنید و کتاب بیشتر بخونید تا با واژه های خاص بیشتر آشنا بشید.
این کارها باعث میشه کم کم دارای قدرت ابراز خود در جمع ها بشوید.
موفق باشید
تشکرشده 147 در 67 پست
سلام.
نظرات دوستان و نقاب عزيز جامع بود(نقاب جان چقدر تو تاپيكت از واژه "انديشه"استفاده كردي:P:D )
به نظر من اين چيزهايي رو كه گفتيد كمو بيش در همه ماها هست.
در همه اين موارد من نوعي ترس رو ديدم.مثل ترس از ابراز وجود در جمع،ترس از صحبت كردن در جمع
همين طور خود كم بيني.
سعي كنيد ترس رو بگذاريد كنار و مهارتهاي اجتماعي خودتونو بيشتر كنيد.از جمعهاي كوچكتر و صميمي تر مثل دوستان صميمي اين تمرين رو آغاز كنيد و بعد اشاعه بديد به جمعهاي بزرگتر.
فقط تمرين و ممارست فراموش نشه.
تشکرشده 0 در 0 پست
سلام
نقاب جان من گفته های شما رو خوندم و کاملا هم قبول دارم . در حرف زدن آسونه که بگیم هر کی باید از احساسات و حقوق خودش در مقابل دیگران دفاع کنه .
ولی وقتی دیگران با پر گویی خودشون و نشنیدن حرف تو مانع می شن در حالی که صدای تو مافوق صدای اونها نیست که اونها رو متوجه کنه ، جلو اظهار نظرتو توی جمع می گیره .
اجازه بدید من یه کم درددلامو اینجا بکنم چون به خاطر اینکه همه فکر می کنن حرفام الکیه تا حالا نتونستم اونطور که دلم می خواد باهاشون حرف بزنمو ارتباط برقرار کنم .
من چندین سال پیش یعنی دوره کودکی به شدت منزوی بودم و از همه فراری . و فقط با 3 نفر که شامل مادر و خواهر و دوستم بود به طور دلخواهم ارتباط برقرار می کردم .
بعد که بزرگتر شدم و مجبور شدم تو اجتماع قرار بگیرم عده دوستانم بیشتر شد ولی همون دوستها هم از سکوت من برای زدن حرفهای خودشون استفاده می کردن . و دقیقا حرکات و مسخره کردنهای اونها و بعضا خانوادم باعث شد خودمو توی صحبت کردن ناتوان احساس کنم . و تبدیل به یه موجود صامت و ضعیف در برخوردهای اجتماعیم بشم .
دوست من rambod123
من به هیچ وجه از بودن با آدمها لذت نمی برم و همش دنبال یه راه فرار می گردم . چون همیشه همون مسائل قبلی حتی توی جمع تازه هم برام پیش میاد که دلزده می شم .[hr]
سلام اندیشه
راست می گی من از برخورد و ماندن با آدمها می ترسم .
وقتی می خوام از کسی سوال کنم مثلا از استادم یا همسایمون یا یه نفر غریبه، قبلش هزار بار جملمو برای خودم تکرار می کنم . اونموقع وقتی توی موقعیتش قرار می گیرم جملم یادم می ره و هیچ چیز دیگه ای هم یادم نمیاد به جاش به کار ببرم .
از این که مخاطبم یه حرفی بزنه که من بلد نباشم جوابشو بدم می ترسم .
از اینکه با یه نفر بخوام برای یه مدتی مثلا بیشتر از چند دقیقه تنها باشم عزا می گیرم چون حرفی برای گفتن باهاش ندارم .
اون یه نفر بیچاره هم حوصلش از دست من سر می ره .
تشکرشده 3 در 2 پست
دوست عزيز من هم مشكل شما رو دارم و اصلاً نميتونم صحبت كنم و از اينكه كسي بفهمه چه احساسي دارم يا به چي فكر ميكنم ميترسم و هروقت قراره جايي باشيم كه شلوغه وحشت ميكنم با وجود اينكه از تنهايي متنفرم و اساساً شلوغي رو بيشتر دوست دارم ولي از اينكه نميتونم ارتباط برقرار كنم ميترسم.
من توصيههاي دوستان رو خوندم و الان هم سركار ميرم ولي باز هم همين مشكل رو دارم.
تشکرشده 0 در 0 پست
سلام ALMAS.66
من توی یه سایتی عضو شدم . همه با هم دوست شدن ولی من نمی تونم .
حتی از این ور سیمها و جایی که کسی منو نمی بینه و فقط نوشته هامو می خونه ، از آدما و ارتباط باهاشون می ترسم .
می ترسم کسی تحویلم نگیره ضایع بشم . یا جایی که جای درددل کردن نیست درددل کنم .
آخه شدیدا احساس تنهایی می کنم و همش دنبال یه آدمی می گردم که تمام حواسش به من باشه و بشینه پای حرفای منو با من همدردی کنه . مثل یه دوست صمیمی .
ولی فکر کنم هیچ کس مثل من نیست . همه از اینکه نیاز به کسی ندارن که تاییدشون کنه و از صحبتاش حمایت کنه اعتماد به نفس دارنو راحت حرفشونو توی جمع مطرح می کنن .
تازه از پشت مانیتور و با نوشتن که صدا هم لازم نداره .
من خیلی بدبختم نه ؟ چون یه دوست ندارم و با نزدیکترین افرادم مثل غریبه هام و حتی با شوهرم هم نمی تونم حرف بزنم و ازش به خاطر نبودن اون توجهی که من انتظارشو داشتم فاصله گرفتم .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)