به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 88 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1388-1-08
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    2,984
    سطح
    33
    Points: 2,984, Level: 33
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    لطفاً راهنماییم کنید

    سلام.
    ذهنم درگیر یه مشکلی شده که خیلی به کمک و راهنمایی کسی که با مسائل روانشناسی آشنایی داره، نیاز دارم....
    امیدوارم اطلاعاتی که در اختیارتون میذارم کافی باشه ...
    من فرزند اول خانواده ام ... یه خواهر دارم که 2سال از خودم کوچکتره ...
    و یه برادر که 10 سال کوچکتره ...
    از بچگی روحیه حساسی داشتم .کوچکترین رفتار و برخورد اطرافیانم به شدت روی من تاثیر میذاشت ... (الان که گاهی دفتر خاطرات بچگی و نوجوونیمو می خونم بیشتر به این مساله پی میبرم)
    برخوردی که با من و خواهرم میشد خیلی با هم متفاوت بود ...(اینم بگم خواهرم فوق العاده بابایی بود ) ... با اون همیشه مثل یه بچه کوچیک رفتار میشد ...و من انگار باید از همون بچگی نقش یه آدم بزرگتر و مسئول تر رو بازی می کردم ... اما ته دلم همیشه احساس می کردم این یه جور تبعیضه بین ما.... توی ذهنم و خیالم این بود که همه خواهرمو بیشتر از من دوست دارن ... خب، اگه این وسط حسادت و حساسیتی هم بوجود اومده باشه خیلی غیرمنتظره نیست ...
    این تفاوت برخورد، خیلی توی ذهنم مونده ... مثلاً اگه من بخاطر رفتار یا کاری مواخذه میشدم، خواهرم وقتی مدتی بعد از من اون کارو انجام میداد خیلی ملایم تر باهاش برخورد میشد ...و گاهی حتی اصلاً بهش
    هیچی نمی گفتن... (یه بار با دلخوری اینو به مامانم گفتم .. حرف مامان این بود که چون من بچه اول بودم نمیدونستن چطور باید باهام برخورد کنن! ... به نظرتون قانع کننده ست؟)
    نمیدونم چرا ... اما تمام رفتارای اطرافیانم از اون زمان ها به طرز عجیبی توی ذهنم مونده ... حتی رفتارهای خیلی کوچیک... مثلاً حتی خاطرم مونده که یه بار که رفته بودیم مسافرت ... (حتی یادمه که شب توی پلاژ توی شمال بودیم) پدرم یه دفعه به ما دوتا نگاه کرد و گفت " ببین این دو تا خواهر چقدر با هم فرق دارن ... این یکی موهاش و رنگ پوستش روشن تره..." خواهرمو می گفت ... و من خوب اون احساس بدی که از این حرف بهم دست داد رو هنوز به خاطر دارم .... یعنی تا این حد!
    من دوران نوجوانی پرالتهابی رو پشت سر گذاشتم ... نه این که بیرون از خونه اهل سرکشی و عصیان باشم ... نه ... بیشتر در برابر خانواده مشکل داشتم ... دلم نمی خواست مطیعشون باشم ... آره ... تمام درگیریهایی که پیش میومد بخاطر این بود ... و بیشتر از همه با مامانم...
    آخه با بابا زیاد حرف نمی زدیم (توی خانواده ما هم این مشکل هست که بابا همیشه خارج از متن خانواده ست ....حالا که بیشتر خونه هستن دوست دارن که با ما ارتباط بیشتری برقرار کنن اما حالا ما دیگه باهاشون زیاد احساس نزدیکی نمی کنیم ... انگار عادت کردیم خیلی کم با بابا صحبت کنیم ... شرایط بدیه!)
    خوب میدونم مامان خیلی سختی کشید تا این دوران تموم شد ...
    (اینم بگم مامانم خانه دار هستن)...
    اما حالا یه جور دیگه شدم ... انگار فراری ام از خانواده ... گاهی توی جمعهای خانوادگی احساس خفگی می کنم ... برای همین وقتی
    خونه ام، بیشتر توی اتاقم هستم ... ولی بیشتر وقتم رو دوست دارم بیرون از خونه بگذرونم ... اگه چند روز فرصت نکنم از خونه برم بیرون،
    خیلی دمق و بی حوصله میشم ...
    اصلاً نمیدونم چرا اینطوریم ... اما یه بغضی نسبت به خانواده م دارم که
    هرکار می کنم از شرش خلاص نمیشم ... (مخصوصاً نسبت به بابا و گاهی خواهرم)
    حالا که بزرگ شدیم باز هم خیلی با خواهرم متفاوتیم ... سلیقه هامون انگار باهم کاملاً متضاده ... یعنی علایق منو اگه عکسش کنید دقیقاً میشه چیزایی که اون دوست داره ...
    یه چیز دیگه ای که هست اینه که اون خیلی بیشتر از من به ظاهرش اهمیت میده ... و علاوه بر اون بخاطر رشته ش خیلی زود استقلال مالی پیدا کرد ... و انگار به همون اندازه که اون از زندگیش رضایت پیدا کرده، من ناراضی ام از وضع خودم ... و مدام خودم رو سرزنش می کنم ...
    (گاهی وقتا که به خودم میام میبینم که زمانهایی حتی ناخودآگاه دارم رفتار و ظاهر اونو به خودم تحمیل می کنم! و این خیلی ناخوشاینده!)
    کتابهای روانشناسی زیادی خوندم تا بتونم این مشکل رو حل کنم ..اما همه شون مثل مُسَکِن بودن ..فقط یه مدتی تونستن بهم کمک کنن...
    حالا متوجه یه مشکل دیگه ای هم شدم ... اینکه دارم تلافی
    رفتار تبعیض آمیزی که در گذشته باهام شده رو در مقابل برادر کوچکترم بازتولید می کنم .... باور کنید خیلی مطالعه و تحقیق کردم درباره ی رفتار با نوجوانان در سن بلوغ (آخه برادرم الان 15-16 سالشه) ...اما فایده نداشت ... مراعات شرایطشو نمی کنم .... می ترسم رفتار من باعث بشه اعتماد به نفسش رو از دست بده ... باید زودتر یه فکری بکنم ...
    خواهش می کنم اگه راهی برای این مشکلاتی که گفتم به ذهنتون میرسه، بهم بگید ...
    ممنونم

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 88 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1388-1-08
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    2,984
    سطح
    33
    Points: 2,984, Level: 33
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفاً راهنماییم کنید

    یه چیزی رو یادم رفت بگم

    اینکه شخصیت من درونگراست .... و خواهرم کاملاً برونگرا ...
    حتماً میتونید تصور کنید چه تضاد رفتاری بینمون وجود داره!

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 دی 88 [ 07:03]
    تاریخ عضویت
    1387-3-12
    نوشته ها
    389
    امتیاز
    5,640
    سطح
    48
    Points: 5,640, Level: 48
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 375 در 164 پست

    Rep Power
    54
    Array

    RE: لطفاً راهنماییم کنید

    سلام دوست عزيز

    فكر كنم كه اول از همه بايد خودت را همانطور كه هستي باور كني و خودت را با تمام ضعفها و نقطه هاي قوتت بپذيري و سعي نكني خودت را بخاطر اينكه مورد توجه باشي تغيير بدي تو در زماني مي توني شايستگي خودت را به اثبات برسوني كه اول دلت را پاك كني هر چي بوده گذشته و البته همانطور كه خودت گفتي بخاطر حساسيت شماست كه به اين مسئله پيدا كرده ايد من و خواهر كوچكم هم همين حس را داشتيم ولي خوب نبايد انتظار داشته باشيد حتي دو تا خواهر احساسات و علايق يكساني داشته باشند اينكه بخواهيد خودتون را بخاطر جلب نظر شبيه به اون بكنيد اصلا درست نيست ...
    البته اين گفته پدر و مادر شما را قبول دارم كه معمولا بچه هاي اول مثل يه برنامه آموزشي براشون مي مونه يعني هر رفتار و عملي را اول روي آنها امتحان مي كنند و در نتيجه روي بچه هاي بعدي خيلي بهتر عمل مي كنند ولي شما هم ببينيد توي رفتار و اعمالتون كارهايي كه اونها دوست دارند انجام مي ديد يا نه و سعي نكنيد احساسات دوران كودكي را به حال متصل كنيد چون چيزي جز يأس نصيب شما نمي كنه ... من خودم سعي كردم ببينم كه پدر و مادرم كه البته بيشتر مادرم كه دائما باهاش در ارتباط هستيم چه اعمال و رفتاري را مي پسنده و از چه كارهايي ناراحت مي شه و بعضا همين رفتار در مورد پدرم چطور بوده و اينكه اون نقاط را در خودم تقويت كردم البته استعداد افراد مختلف متفاوت هست و شماهم مطمئنا با خواهر و برادرتون متفاوت هستيد شما بايد نقاط مثبت خودتون را تقويت كنيد و اعتماد به نفس را در خودتون افزايش بديد و مطمئن باشيد كه والدين هم بچه هاشون را به يه اندازه دوستدارند فقط نوع ابرازش متفاوت هست و نبايداين حس را با خودتون يدك بكشيد و باعث بشيد كه جلوي پيشرفت شما را و عاقلانه رفتار و فكر كردن شما رابگيره شما همانقدر براي خانواده تون با ارزش هستيد كه خواهر و برادرتون هستند
    او مـانده و قلب آهنـــی تان مردم!
    یا می نگـرد به دشمنی تان مردم!
    این پاسخ لطف یک درخت است؟تبر؟
    لعنت به نمکدان شکنی تان ! مردم!

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 تیر 88 [ 12:27]
    تاریخ عضویت
    1388-1-04
    نوشته ها
    81
    امتیاز
    3,343
    سطح
    35
    Points: 3,343, Level: 35
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفاً راهنماییم کنید

    سلام عزيزم. ناراحت نباش. منم فرزند اولم و يك خواهر دارم كه 2 سال از خودم كوچكتره و يك برادر كه چند سال كوچكتره. اكثرا تو جامعه ما با فرزند اول اينطور رفتار ميشه. منم هميشه از تبعيضهايي كه بين من و خواهر و برادرم گذاشته ميشه از مادر و پدرم انتقاد ميكنم ولي اونا ميگن چون تو فرزند اول بودي ما طرز برخورد صحيح رو نميدونستيم ولي حالا شرايط فرق كرده بخدا بعضي وقتا از دست اين تبعيضها ديونه ميشم ولي چه ميشه كرد. و هرخراب كاري كه ميشه به گردن من ميندازن. صداي هركي درمياد منو مواخذه ميكنن.هركي بدرفتاري ميكنه كار منه. !!!! در صورتي كه من توي هميشه به حرفاي مادر و پدرم گوش دادم و باهاشون مخالفت نكردم ولي تا جايي كه بخواين خواهر و برادرم ساز مخالف ميزنن و عزيزترننننننن

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 88 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1388-1-08
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    2,984
    سطح
    33
    Points: 2,984, Level: 33
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 66
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفاً راهنماییم کنید


    گل سرخ، زیبا می شکفد
    چون تلاش نمی کند نیلوفر باشد
    و نیلوفر اینگونه زیبا می شکفد
    چون چیزی از افسانه ی شکفتن گلهای دیگر نمی داند ...
    همه چیز در طبیعت زیباست
    چون تمام ِ پدیده ها، آزاد از رقابت اند
    هیچ یک نمی خواهد دیگری باشد
    همه به راه خود می روند!
    "اشو"



    ممنونم از همدردی ها و حرف های دلگرم کننده تون...

    میدونم باید این حساسیتی که نسبت به این مسأله پیدا کردموباید یه جوری کمرنگترش کنم ...
    فقط راهشو خوب نمی دونم ... دنبال یه دستورالعمل می گردم ... یه نسخه ی رفتاریه گام به گام!
    بیشتر هم به خاطر برادرم ... آخه الان توی سن حساسی قرار داره ... رفتارهای ما می تونه خیلی
    تاثیرات ماندگاری روی شخصیت و برخوردهای آینده ش داشته باشه ...
    خوب البته یه طرف قضیه هم خودم هستم ... منم یه جورایی سالها درگیر یه رقابت بیخود شدم
    که فقط انرژیمو هدر داده و روحیه م رو ضعیف کرده ...
    باید یه راهی برای این مشکل باشه ...

  6. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 دی 88 [ 07:03]
    تاریخ عضویت
    1387-3-12
    نوشته ها
    389
    امتیاز
    5,640
    سطح
    48
    Points: 5,640, Level: 48
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 110
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    357

    تشکرشده 375 در 164 پست

    Rep Power
    54
    Array

    RE: لطفاً راهنماییم کنید

    سلام عزيز
    چرا دنبال يه راه حل به گونه علمي هستي فكر مي كني كه همه چيز و همه كس با دستورالعملهايي كه توي كتابهاي روانشناسي گفته مي شه مشكلاتشون را حل مي كنند نه عزيز من اول بايد منطقي باشي و اول آرامشت را با پرداختن به كارهايي كه تبحر داري و بلدي و يا تقويت مواردي كه دوست داري همينطور سرگرمي هاي مختلف براي خودت مهيا كن بايد اعتماد به نفست را تقويت كني و البته شهامت داشته باشي مي دونم كه سخته طرز فكر را عوض كردن و جور ديگه بودن و ديدن اما همه ما مي تونيم مشكلي نيست كه آسان نشود من تمام اين مدت عمرم فكر مي كردم كه مادرم خواهرم را بيش از من دوست داره ولي آخرش فهميدم اين يه خيال بوده كه من توي ذهن خودم داشتم
    او مـانده و قلب آهنـــی تان مردم!
    یا می نگـرد به دشمنی تان مردم!
    این پاسخ لطف یک درخت است؟تبر؟
    لعنت به نمکدان شکنی تان ! مردم!


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. لطفا راهنماییم کنید
    توسط bita2 در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 مرداد 92, 12:17
  2. راهنماییم کنید لطفاً
    توسط roze siah در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 مرداد 92, 10:02
  3. می خوام ارشد حتما حتما قبول شم البته با این شرایط.... لطفا راهنماییم کنید
    توسط sami92 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 تیر 92, 12:07
  4. راهنماییم کنید همسرم را برگردونم
    توسط نازنین آریایی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 73
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 خرداد 92, 00:46
  5. آیا درانتخابم اشتباه کردم یانه؟(لطفا راهنماییم کنین)
    توسط هیلان در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 فروردین 90, 14:04

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:40 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.