به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 88 [ 03:40]
    تاریخ عضویت
    1388-1-04
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,948
    سطح
    33
    Points: 2,948, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    +وای به روزی که بگندد نمک

    این حکایت منه :
    میگن هر چیز که بگندد نمکش میزنن، وای به روزی که بگندد نمک .


    هر کدوم از دوستام هر وقت مشکلی داشته باشن به من مراجعه میکنن (حتی کسایی که از خودم از نظر سنی بزرگترن) و اکثرا تا حد امکان مشکلشونو حل کردم

    من یه پسر 23ساله هستم کاردانی مو تموم کردم ،سطح مطالعه خیلی بالایی دارم بگفته اطرافیانم باهوشم و از نظر روانشناسی (تعریف از خودم نباشه) در حد یه روانشناس میتونم به مردم کمک کنم
    ولی یه چیزی رو طی شش ماه اخیر فهمیدم: اصلا خودمو نمی شناختم.اصلا با روحیات خودم آشنا نبودم.بخودم توجهی نداشتم تا اینکه یه ماجرا باعث شد بفهمم از نظر روحی خیلی ضعیفم.

    و اما ماجرا:
    ساده و خلاصه بگم با یه دختر به تمام معنا خوب (از هر نظر) دوست شدم ( اینم اضافه کنم که دوستی من با اون دختر خانوم ،کاملا اتفاقی بود و کم کم اوج گرفت )چند ماهی باهم دوست بودیم ولی من شرایط ازدواج رو نداشتم و اینو هم بارها به خودش گفته بودم ،
    خلاصه بعد از مدتی تصمیم گرفت که این رابطه رو تموم کنیم البته من خودم قبلا این پیشنهاد رو چند بار داده بودم ولی هر بار اون با گریه رد کرده بود.
    خیلی دوسم داشت و منم بخاطر همین رفتارش بود که عاشقش شدم ولی همون طور که گفتم شرایط ازدواج رو نداشتم مثل یه دوست معمولی و همجنس خودم باهاش رفتار میکردم و اون هم ناراضی که نه بلکه خیلی هم راضی بود تا اینکه اون پیشنهاد اتمام دوستیمونو داد.(چرا و به چه دلیلش رو نفهمیدم و نخواستم بفهمم البته دلایل ساده ای مثل عذاب وجدان بعد از ازدواج و این حرفهارو مطرح کرد که خودشم میدونست که باور نمیکنم)
    اما این پیشنهاد وقتی بود که من در اوج دوست داشتنش بودم .بهر حال طبق قول اول دوستیمون بدون دردسر قبول کردم ولی قبلش خیلی اصرار کردم که این پیشنهاد رو بیخیال بشه کلی براش دلیل آوردم وقتی دیدم اصرار میکنه و قاطعه قبول کردم.
    من از نظر روحی داغون شدم اما از اوضاع اون دختره خبر نداشتم چون قرار شد که بدون رابطه باشیم (که این بخش ماجرا هم مشکل داشت چون درستش این بود که کم کم تمومش کنیم گرچه که فکر کردم دیدم که فرق چندانی هم نداره).

    هرچی که بلد بودم در مورد خودم جواب نمیداد ولی میدونستم با گذر زمان مشکل روحیم حل میشه . عجیب بود طبق برنامه پیش نمیرفتم . فراموش نمیشد خیلی یشتر از رابطه دوستیمون از قطع رابطمون گذشته بود ولی...
    البته الان کمی بهتر شدم اما هر بار که تصویرش تو ذهنم بیاد یا اینکه ببینمش روز از نو روزی از نو ...همه چیز دوباره شروع میشه
    کلی روش فراموش کردن رو بلد بودم ("فراموش کردن "منظورم از "یاد بردن" نیست چون همچین چیزی امکان نداره و منظورم کم اهمیت شدن و محو شدن موضوع هستش) که حتی قبلا به چند نفر هم توصیه کرده بودم و نتیجه گرفتن اما درمورد خودم نه...

    شاید یه روش احمقانه حل مشکلم (که بیشتر شبیه یه مسکن ضد درد موقت هستش) این بود که با یه دختر دیگه دوست بشم اما من میدونم که بلاخره مصیبت دو میشود.(مثل داستان اون بازرگانه)


    اما اینو الان براتون نوشتم چون میدونم که اولا نوشتن آدمو آروم میکنه
    ثانیا حتی کوچکترین حرفهای دیگران هم برای تسلی خاطر مفیده
    و در آخر حتی همدردی هم میتونه کمک حال خوبی باشه


    در ضمن اینم بگم که میدونم چون اولین دوستیم با جنس مخالف بوده که اینطور شدم اما بارو کنید که داره غیر طبیعی میشه و من هم که کنکور کارشناسی دارم.میدونم بالخره درست میشم اما وقت برام خیلی مهمه چون از درس افتادم و نمیخوام بیشتر درگیر باشم .


    راستی خونواده ها هم از این ماجرا ها خبر نداشتن. و خانواده خودمو بگم که خیلی مشکل داریم پدرم مریضه چند بار عمل کرده و بازم اوضاعش خوب نیست وکلی مشکل دیگه که بهتره اعضای خونوادم مشکل من به مشکلاتشون اضافه نشه چون واقعا تحمل این همه سختی کمر شکنه


    منتظر نظراتتون در مورد جزجز این ماجرا هستم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: وای به روزی که بگندد نمک

    سلام
    به تالار همدردی خوش اومدی.

    معمولا اگر به شدت مصر باشی چیزی رو فراموش کنی نتیجه ی عکس می گیری. بهترین راه اینه که هیچ تلاش مضاعفی نکنی که این تجربه رو از ذهنت محو کنی بلکه سعی کن برای خودت مشغولیت های جدیدی درست کنی .در واقع تمرکز زدایی و رو آوردن به فعالیت های جدید از قبیل انواع ورزشها ، موسیقی ، نقاشی و ...بیشتر زمان گذاشتن برای خانواده ، مطالعه ، نوشتن و ... راههای مختلفی هستند که می تونن تاثیر مثبت بزارن ..
    سعی کن برای زندگیت هدف گزاری کنی که اگر اینطور باشه در هر مرحله که دچار بحران می شی ، هدفهات بهت کمک خواهند کرد که با صبر و تامل بیشتر مشکلات رو پشت سر بزاری.
    در این تالار افراد زیادی وجود دارند که یه جورایی شرایط مشابه تو رو تجربه کردند.اگه یه گشتی توی تالار بزنی بویژه در انجمن روابط دختر و پسر به خوبی متوجه این مساله می شی.
    خوندن مشکلات دوستان در بخشهای مختلف تالار و همفکری و همدردی با اونها هم راه خوبیه برای کسب تجربه و آرامش.

    موفق باشی.

  3. کاربر روبرو از پست مفید طاهره تشکرکرده است .

    طاهره (دوشنبه 28 اردیبهشت 88)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 آبان 89 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1387-12-09
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    4,231
    سطح
    41
    Points: 4,231, Level: 41
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 119
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    144

    تشکرشده 147 در 67 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: وای به روزی که بگندد نمک

    سلام دوست من خوش آمدي
    راه حل، ارتباط برقرار كردن با دختر ديگري نيست چون اين راه همراستا با مشكل قبلي شماست و شايد مشكل شما رو بيش از پيش كنه!
    بايد راهي در پيش بگيري كه همراستا نباشه مثل فعاليتهايي كه كارشناس محترم خانمطاهرهگفتن.
    ضمنا كم اهميت جلوه دادن نياز به كار خاصي ندارد.كمي گذر زمان و كمي فعاليتهاي مختلف به شما كمك ميكنه.

    راستي پرانتزي باز كنم.خانمطاهرهمن هنوز دنبال جواب شما درباره فرم مشاوره هستم:P

    http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=6454
    پست 3

  5. کاربر روبرو از پست مفید انديشه تشکرکرده است .

    انديشه (دوشنبه 28 اردیبهشت 88)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 88 [ 03:40]
    تاریخ عضویت
    1388-1-04
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,948
    سطح
    33
    Points: 2,948, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: وای به روزی که بگندد نمک

    از شما عزیزان ممنونم
    دوست گرامی"انديشه"من هم دقیقا همین مطلب رو عرض کردم و نگفتم که راه حله اونه


    یه نکته درمورد هممون:
    تا حالا نگاه کردین که چه بلایی سرمون آوردن؟ مثلا خودمو عرض کنم برای چی ناراحتم؟ واقعا این مسئله ایه که ناراحتی و گرفتاری بشه حسابش کرد؟
    منظورم اینه که شرایط رو برای ما جوونا جوری ساختن که خودمونو با این مسائل پیش پا افتاده مشغول کنیم و بالا نشینان بدون هیچ مزاحمتی به صدر نشینی خود ادامه بدن و ما روز به روز بخاطر هیچ و پوچ ناتوان تر بشیم

    بهتره که کمی بیشتر فکر کنیم (نه فقط من و نه فقط شما و چند نفر دیگه ، بلکه هممون، تمام جامعه از هر قشر و رده ای )

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: وای به روزی که بگندد نمک

    سلام بر دوست عزیز و گرامی""stranger007""...از خواندن نوشته هایتان بسیار خوشحال شدم...چرا؟/به این دلیل که واقعا در برخورد با مسائل منطقی هستید...
    اما در مورد بالانشین ها و پایین نشین ها::باید بگویم وقتی فردی در اوج باشد دیگر به پایین نمی نگرد...ما خود باید تلاش کنیم به اوج و آن بالاها برسیم..می دانم چه می گویی.اما نگران نباش همیشه خورشید پشت ابر نمی مونه.........بگذریم برویم سر اصل موضوع..
    دوست گرامی شما می دانید چه مشکلی دارید و حتی راه حل آن را می دانید......اگر کمی به نوشته های خود دقت کنی متوجه خواهی شد که پاسخ سوال هایت در همان نوشته هایت پیداست..
    شما هم مشکل خود را درک می کنید و هم راه حل آن را می دانید ولی .......به نظر بنده دوست دارید در این حال و هوا باقی بمانید...(عشق و عاشقی)
    دوست خوبم تو ضعیف نیستی.....اما راه شکست دادن را هم نمی دانی...
    بهترین توصیه بنده به شما این است که""فکر خود را مشغول او نساز(به هر چه بیشتر فکر کنی آن را بسوی خود جذب خواهی کرد)....فکر کن از اول چنین رابطه ای وجود نداشت.. ..
    یه رو.ز با خو خلوت کن و تصمیم بگیر تا این حس را از درونت بیرون بکشی تا خوره وجودت نشود....تو خود می دانی چه باید کنی ولی ..........
    همین دردودل با اعضا تالار بنظر بنده مشکل شما را حل خواهد کرد.....موفق باشی...سخت نگیر

  8. کاربر روبرو از پست مفید حسین پور تشکرکرده است .

    حسین پور (دوشنبه 28 اردیبهشت 88)

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 91 [ 01:43]
    تاریخ عضویت
    1387-12-22
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    3,057
    سطح
    34
    Points: 3,057, Level: 34
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: وای به روزی که بگندد نمک

    در مورد فراموش کردش اگه بخوام چیزی بگم حرفای تکراریه بقیه اس مثل سرگرم کردن خودت و این حرفا ولی من می خوام دلیل رفتنش رو بهت بگم به خاطر رفتاری بوده که باهاش داشتی (مثل یه دوست معمولی و همجنس خودم باهاش رفتار میکردم) عزیزم فکر میکنی که ناراضی نبوده اونم مثل خیلی از دخترای دیگه از جمله خودم فکر میکرده اگه نارضایتیشو بیان کنه خودشو کوچیک کرده میخواسته فک نکنی که براش مهمی و وقتی این رفتاراتو دیده پیش خودش گفته این منو 100% دوست نداره منم خودمو اویزونش کردم بهتره که برم.

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 آبان 90 [ 20:18]
    تاریخ عضویت
    1387-12-28
    نوشته ها
    99
    امتیاز
    3,332
    سطح
    35
    Points: 3,332, Level: 35
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 26 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: وای به روزی که بگندد نمک

    اشتباه کردی ، نباید از دستش میدادی.
    الان شرایط نداری 2 سال دیگه که داری.4 سال دیگه داری.ازدواج یک پروسه 4 سالست.خوب دخترو اذیت کردی الان میگی نمیدونم چرا لغو شد.
    خاک بر سرت.عقل نداری.
    چون دوستت دارم اینجوری میگم.
    دنبال دختر خوب تو آسمونها میگردی.میخای یه لوبیا بهت بدم بکار توی باغچه خونتوت .در که اومد برو تو ابرها دنبالش بگرد.
    همین الان بهش زنگ بزن.اگر شما دوستش داری و اون شما رو دوست داره ، همدیگه رو از دست ندید.با هم باشید.همدیگه رو بهتر و بیشتر بشناشید.
    خدا لعنت کنه این شرایط سختو که باید خونه داشته باشی ، ماشین داشته باشی ، حقوق 1 میلیونی داشته باشی و از این اراجیف.
    مگر امام علی (ع) نفرمودند قناعت بهترین پروت است.زن بگیر ولی غناعت پیشه کن.تجمل گرا نباشید.

    نصفشو بیشتر نخوندم.خوشم نیومد گفتی ولش کردم.برو خوش باش با تنهاییت.
    مایه آرامشت اون بود که رفت .الان فکر میکنی که آرومی ولی از داخل داری میسوزی.اگر دختر خوبیه از دستش نده ، داداش من.

    بخاطر بی ادبیهام معذرت.خواستی خصوصی صحبت کنی ایمیل و پیامم هست.

    اول وآخر یار...

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 آبان 90 [ 20:18]
    تاریخ عضویت
    1387-12-28
    نوشته ها
    99
    امتیاز
    3,332
    سطح
    35
    Points: 3,332, Level: 35
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 26 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: وای به روزی که بگندد نمک

    امام علی (ع) : قناعت بهترین ثروت است.تجمل گرا نباشید.اگر خواستی یک مقاله از ازدواج برای شما سند میکنم نظام خانواده در اسلام است و پر از احادیث امام علی (ع) .
    ولی کاش مردم عمل میکردند.
    من فدای علی جان ، علی عزیزم که زندگیشو وقب اسلام کرد.فرزندانش رو وقف اسلام کرد.امید ما همه به آخرین فرزند علی است.

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 فروردین 88 [ 03:40]
    تاریخ عضویت
    1388-1-04
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    2,948
    سطح
    33
    Points: 2,948, Level: 33
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 102
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: وای به روزی که بگندد نمک

    نقل قول نوشته اصلی توسط marjanp
    در مورد فراموش کردش اگه بخوام چیزی بگم حرفای تکراریه بقیه اس مثل سرگرم کردن خودت و این حرفا ولی من می خوام دلیل رفتنش رو بهت بگم به خاطر رفتاری بوده که باهاش داشتی (مثل یه دوست معمولی و همجنس خودم باهاش رفتار میکردم) عزیزم فکر میکن..........................
    اینطوری نبوده (یعنی فکر کنم که اینطوری نبوده) خودش میدونست که من چقدر دوسش دارم از رفتار اون هم معلوم بود دوسم داره . شاید من طرز نوشتنم درست نبوده . منظورم از اینکه مثل یه دوست همجنس باهاش رفتار میکردم این بود که کاملا باهاش صمیمی بودم و هم من و هم اون رو اکثر موارد راحت بودیم و در عین حال هیچ نظر جنسی بهش نداشتم.
    حالا شاید بگید که این حرف آخرم دلیل جداییش بوده ولی در رد اون فرضیه هم باید بگم که اون دختر کاملا با ایمانی بود و حتی همیشه برای نماز صبح هم بلند میشد طوری که چند روز که من وقت نماز صبح بهش تک زنگ نمیزدم شاکی میشد که چرا من نماز صبحم رو نمیخونم... (البته اگه اینا رو برای رفع این مورد کافی بدونید چون شناخت دیگه ای ازش نداشتم)

    بازم میگم نفهمیدم چرا رفت.... شاید خسته شده بود (ولی شور و شوقی که حتی روزای قبل از پیشنهاد جداییش همراهش بود رو هم دلیل رد این احتمال میدونم)
    بهر حال خواست خدا بوده و اگه بخوام دقیق تر نگاه کنم خیلی هم خوب شد چون هر چه بیشتر عادت میکردم وضع بدتر میشد


    نقل قول نوشته اصلی توسط iman-tanboor
    اشتباه کردی ، نباید از دستش میدادی.
    الان شرایط نداری 2 سال دیگه که داری.4 سال دیگه داری.ازدواج یک پروسه 4 سالست.خوب دخترو اذیت کردی الان میگی نمیدونم چرا لغو شد.
    خاک بر سرت.عقل نداری.....................
    ایمان جان خوب زدی تو سرمون ها !!!
    نارحت که نشدم هیچ ، خیلی هم خوشحال شدم .خیلی با نوشته هات حال کردم مخصوصا با اون لوبیا!

    ولی دوست عزیز آره همدیگرو دوست داشتیم، اخلاقش دقیقا همونی بود که من میخواستم و کلی موارد دیگه که مطلوب بودن ولی بازم کلی چیزای دیگه بود که من ازشون خبر نداشتم
    از خونوادش اصلا شناختی نداشتم ولی تا اونجا که دونستم سطحشون از خونواده ما حداقل 2درجه پایین تر بود (البته این برام اصلا اهمیتی نداره) و شاید این دلیلی بوده که اونو فراری داد (البته به احتمال 0.5 % . یعنی بسیار بسیار ضعیف. چون میدونست که برام اهمیتی نداره و برای اونم اهمیتی نداشت )

    درسته شاید خودمم می خواستم شناخت بیشتری پیدا کنم ولی رفتن یکباره اون با چند دلیل عجیب(عذاب وجدان بعد از ازدواج ، عادت کردن به همدیگه و ...) منو شکه کرد به این دلیل گفتم "عجیب" چون اگه قرار به این حرفا بود باید خیلی قبل ها این حرف هارو مطرح میکرد.

    به کم کاری متهمم نکن، خیلی برای نگه داشتنش تلاش کردم. اگه بگم گریه هم کردم دروغ نگفتم ولی همون طور که گفتم چون قاطعیتش رو دیدم زیاد اصرار نکردم چون ترسیدم که نکنه براش مشکلی پیش اومده باشه که نمیتونه به من بگه و این کار من وضعیت رو براش سخت تر کنه (البته اونقدر قابل اعتماد بودم که بخواد به من بگه).آخر سر هم با روی خوش ازش خداحافظی کردم .البته اینم بگم که حتی باهم دست حداحافظی نداد و دستمو تو هوا خالی گذاشت. ولی من طوری برخورد کردم که نشون بدم ناراحت نشدم و بازم با مهربانی و خوشی ازش خداحافظی کردم و اون هم همین طور و تا آخرین لحظه هم باهام صمیمی بود.

    شرایط ازدواج رو بقول خودت تا 4-5 ساله دیگه ندارم (2سال دوره کارشناسی -2 سال سربازی و یه مدت کار که بتونم پولو پله ای داشته باشم ) جز این تو خانواده ما قابل قبول نیست و حقم دارن و اگه اونا قبول کنن خودم راضی نمیشم. ولی آیا 5 سال برای یه دختر 23 ساله دم بخت وقت مناسبیه؟(هم سن خودم بود . چند ماه من بزرگتر بودم) چون تا اونجا که من بدونم تو خونواده اونا خواهراش 18 سالگی ازدواج کرده بودن و حتما این دختررو تا بحال ترشیده حسابش میکنن.
    حالا تو جای من بودی چیکار میکردی؟
    بنظرت فراموش کردنش بهترین راه حل نیست؟ یا بازم میگی بهش زنگ بزن؟ (گیرم که زنگ زدم که چی ؟ من که اونو ترک نکردم اون بود که منو دک کرد البته بصورت محترمانه)

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 اسفند 02 [ 15:41]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    نوشته ها
    796
    امتیاز
    23,402
    سطح
    94
    Points: 23,402, Level: 94
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 948
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranRecommendation Second Class10000 Experience PointsSocialTagger Second Class
    تشکرها
    2,041

    تشکرشده 2,229 در 569 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: وای به روزی که بگندد نمک

    سلام stranger007

    با نقاب و اندیشه موافقم . شما خودت بهتر از هر کسی موضوع رو تحلیل می کنی و نگاهت به این ارتباط کاملا عاقلانه و منطقیه . بنابراین راهی که در پیش گرفتی رو ادامه بده و به موفقیت خودت مطمئن باش .زمان و کمی تلاش از طرف خودت برای تمرکز زدایی به تو کمک خواهد کرد که این شرایط رو بهتر پشت سر بزاری . پس به خودت و زمان اعتماد کن.
    نقش هدف گزاری و برنامه ریزی رو در این مساله اصلا نادیده نگیر.


    موفق باشی.

  14. کاربر روبرو از پست مفید طاهره تشکرکرده است .

    طاهره (دوشنبه 28 اردیبهشت 88)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. روزی فقط 5 دقیقه
    توسط tesoke در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 41
    آخرين نوشته: پنجشنبه 09 تیر 90, 19:44
  2. * روزی فقط 5 دقیقه
    توسط tesoke در انجمن مشکلات ارتباطی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 آبان 89, 09:06
  3. طنز نوروزی(1)برای افراد باحال
    توسط کنجکاو در انجمن عیدانه های همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 20 اسفند 88, 22:01
  4. خانواده امروزی و فرزند سالاری
    توسط گلایل در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 اسفند 87, 22:39
  5. نقش مادر در زبان اموزی کودکان
    توسط Niloo55 در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 بهمن 87, 23:10

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.