سلام به همه دوستان عزیزم....خوب هستید.
ای...اگه حال ما رو هم بپرسید بدک نیستیم.
راستش بعضی وقت ها دل آدم بدجوری می گیره که باید یه جوری این احساس دلتنگی شو رفع کنه یا به نحوی خالی کنه تا کار دستش نده..خوب منم خواستم دردودلی کرده باشم.
از کجا شروع کنم....از وقتی که کودکی بیش نبودم یادمه فرزند خوب و نمونه ای برای پدرو مادرم بودم ....توی همه فامیل با ادب تر و فهمیده تر از من نبود....همیشه سعی می کردم تابع خانواده باشم و کاری نکنم تا خدایی نکرده موجبات ناراحتی اونارو فراهم کنم....خلاصه اون پسری بودم که خانواده انتظارش را داشتند.
در واقع فکر می کردم اگر رضایت خانواده را فراهم نکنم به عبارتی نمی توانم رضایت دیگران را نیز جلب کنم.(نا گفته نماند همه قوانین خانواده ام سبب پیشرفت من بود).
اما قوانین و مقررات خانواده ام بیش از حد رنگ و بوی رسمی داشت ....چطوری بگم مناسب یک نوجوان نبود زیرا او را از حق طبیعی خود که بازیگوشی و کنجکاوی بود برهذر می دانست. البته چند نکته مثبت دیگری هم داشت اگر بشود نکته مثبت تلقی کرد و آنهم این بود که همه مرا دانا و اشباع از معرفت و ادب می دانستند چون در سن نوجوانی ویژگی یک جوان محجوب و پخته و بسیار خوب را داشتم.
انتظار خانواده من بیش از حد بود..نمی دانم شاید من این گونه تصور می کنم اما هر سن : ویژگی .. بازیگوشی...شیطنت.. خود را دارد که من متاسفانه از آنها محروم بودم....همیشه باید نقش یک پسر مودب و باشخصیت را بازی می کردم(البته خودم هم این خصوصیات را بسیار دوست دارم اما هر چیز به وقتش)
حالا هم که نوزده ساله هستم انتظار بالاست وبالاتر هم می رود....همیشه دیگر دوستانم برای راهنمایی پیش من می آیند می گویند انگار تو از همه ما بزرگتری ...انگار پخته تری....هیچ اشتباه نداری که بتوانیم سرزنشت کنیم...خلاصه بگم اعتقاداتم و افکارم مطابق با سنم نیست ....طوری که به نظرم روی روحم نیز تاثیر گذاشته ....زیاد علاقه ای به کارها و فعالیت هایی که جوانان انجام می دهند ندارم......می دانم هنوز هم دیر نیست...هنوز هم جوانم..اما این افکار کمی آزارم می دهند.
نمی دانم متوجه منظورم شده اید یا نه....اگر هم منظورم را نفهمیده اید همین که حرف هایم را شنیدید از شما ممنونم.
نا گفته نماند تلاش زیادی می کنم تا مشکلم را حل کنم و تاثیر زیادی هم روی خانواده ام گذاشته ام و عقاید آنها هم رو به بهبود است همیشه در کوشش هستم تا روحیه خود و خانواده ام را گسترش دهم اما بخدا سخت هست و نیاز به زمان و صبوری دارد ولی امکان پذیر هست...
از شما دوستان عزیز هم خواهش دارم اگر پیشنهاد و راهنمایی به ذهنتان می رسد دریغ نکنید...
مخلص همه اعضای تالار همدردی ""نقاب""
علاقه مندی ها (Bookmarks)