به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتیجه های نظرسنجی ها: به نظر شما دلیلش چی بوده ؟

رأی دهندگان
0. شما نمی توانید در این نظرسنجی رای دهید.
  • بهم دورغ گفته بوده قصدش ازدواج نبوده فقط ابروی منو برده

    0 0%
  • خودم مقصر بودم نباید باور می کردم

    0 0%
  • دیگران منو تو مراسم نادیده گرفتن

    0 0%
  • شما بنویسید چرا؟

    0 0%
نظرسنجی با انتخاب چندگانه
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 فروردین 88 [ 03:17]
    تاریخ عضویت
    1387-12-18
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    2,938
    سطح
    33
    Points: 2,938, Level: 33
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 112
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Lightbulb زندگی من یا ابروی من

    [/font][font=Tahomaسلام به همه دوستان
    برای من مورد پیش امدی که خیلی دلم می خواد با کسی مطرح کنم و از این احساس حقارت و تنهایی دربیام که با این سایت اشنا شدم .
    حدودا 4 ماه پیش تو یک شرکت استخدام شدم بعد از یک ماه یکی از اقایون با من رابطه صمیمی برقرار کرد بعدش شماره تماسمو خواست اول گفتم نه ولی بعد بهش دادم فرداش خیلی پشیمون شدم که چرا این کار رو کردم یک اس ام اس فرستادم با این عنوان برای چی می خوای با من در ارتباط باشی در جواب (شاید با هم فامیل شودیم ) اول فکر کردم قصد اذیت داره می خواهد از اینکه من مجرد اخساساتم سو استفاده کنه ولی بعد بهش اعتماد کردم رابطه ما شروع شد بعد ازاون گفت مادرم بیاد خونتون گفتم صبر کن الان نه محرم بود به مامان از اول گفته بودم جریان رو این اقا پیشنهاد داد که با هم حرفهامون رو بزنیم یا اینکه مادرش بیاد از مادر بخواد که ما باهم صحبت کنیم بریم بیرون حرفهامون رو بزنیم گفتش که خواهر و برادرشم به این صورت ازدواج کردم مامان موافقت کرد که ما حرفهامون رو بزنیم بعد مادرش بیاد ما رفتم بیرون حرفها مو رو زدیم و به نتیجه رسیدم گفت مادرم بیاد گفتم باشه مامان گفته فعلان رو تشریف بیارن تو مامانش امد همدیگه رو دیدم نظرش مثبت بود و شرایط ازدواجمون هم هرکدون که به نتیجه میرسیدم البته خانواده ها در جریان بودن اعلام می شد و انها هم موافق بودن البته رابطه ما تو شرکت ادامه داشت روزها وقت ازاد رو درباره برنامه هامون صحبت میکردیم و به هیچ مشکلی بر نخوردیم تا نتیجه لازم رو گرفتیم یک رو ایشون امدن خونه ما که مامان هم ببینش مامان دید گفت خیلی زشته خودت می دونی من گفتم مهم اخلاق خوبه انسان بودن فرد نه زیبایی ظاهر مامان گفت دیگه بعد پشیمون نشی گفتم امیدوارم همون طوری که می گه باشه و مرد زندگی باشه قیافه موردی نداره از طرف خانواده ها قضیه تایید شد خوردیم به ماه صفر حرفها تمام شده بود منتظر اتمام ماه صفر بودیم که ادامه ماجرا رو بریم هیچ مشکلی نبود ما روزها با هم بودم بعد از کار هم تماس تلفنی بود حالا بماند که چه حرفها قولهای این اقا تو این مدت به من داد منت گداشت هیچ کدوم رو انجام نداد به قول خودش 24 ساعت شبانه روز ما 19 ساعت با هم بودیم فقط موقع خواب بود که از هم بی خبر مامانش یک کم با موضوع مراسم موافق نبود من خواسته بود که مراسم عقد بگیرم و چون ایشون در توانش نبود که عروسی بگیربه همون مراسم کفایت کنیم قول کرد گفت مادرم هم پذیرفته بالاخره ان روز جمعه امدن ولی رفتار مادر و خواهر عادی نبود اصلا تحویل نگرفتن یک سلامی سرد بی روح کردن نشستن دلخور بودم بعد اون سکوت سرد تا اینکه صحبت ها شد رسید به مراسم که مادرش شروع کرد طوری نشسته بود که ما رو نمی دید خیلی تحمل کردم و همه داشتن در مورد موضوعی صحبت می کردن که قبلا تایید شده بود ولی الان همه مخالف بودن اعصابم به هم ریخت و دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم همه مراسم طبق خواسته ان بود فقط این عقد خواسته من بود با هر چی گفته بود گفتم باشه من هم گفتم یا مراسم رو همین طوری می گیریم یا مراسمی نمی گیریم ما با هم صحبت کردیم البته ناگفته نمونه چون خیلی ناراحت بود و دلخور یک کمی لحنم تند بود ولی این اقا گفته بود من خواسته شما رو براورده می کنم بعد چند دقیقه مراسم بهم خورد مامان کلی حرف بار زد رفت من موندم یک دنیا بی ابروی جلوی خانواده که حالا باهاشون بحثم شد بعضی ها هر چی خواستند گفتند رفتن بگذریم فردا سر کار نرفتم خونه بودم خوابیدم ظهر زنگ زدم ازش پرسیدم چرا گفت تقصیر خودت نباید این جوری می کردی وهمه چیز تمام شده گفتم باشه حالا کلی حرف زدم که الان فکر میکنم خودمو کوچیک کردم گدشت تا فرداش فردا چند از اس ام اس های خوشکل با قولش رو براش فرستادم گفت نه من به خاطره حرفهای که دیگران پشت سرت می زنن نمیتونم خانواده امو راضی کنم خیلی اسرار کردم که بگه گفت که همسایه گفتن من قبلا نامزد داشتم از تعجب شاخم درامد بود گفتم کی گفته بالاخره روز بعد سر کار گفت که شما رو با نامزدت گفتن رو پشتمون دیدن بعدشم گفت نه مطمئن نیستم گفتم ان فرد از اعضای خانواده من بوده که ما رو پشت بام داشتیم اسفالت می گردیم سقف رو خلاصه گفت باشه قبول دارم ولی خانواده من راضی نمی شن بدون خانواده می یام با این شرایط 14 سکه مهرت بدون مراسم و جهیزیه بیا من خودم ادمی هستم که با کسی یک راه رو می رم تا تش می رم گفتم باشه خانوادمو راضی می کنم این گذشت فردا امد سر کار گفت نه خانوادم نمی ذارن موبایلمو ازم گرفتم گریه بود که می کرد من هم گفتم از شرکت می رم اخه همه تو شرکت به رابطه ما شک کرده بودن بعضی ها هم می دونستن امدم بیرون به خلاصه تا اینکه امروز دارم براتون می نویسم خیلی سبک شدم گفت من رفتم پیش مشاور گفت ازدواج نکنید با هم بی خیال بشوید گفتم خوب می پرسیدی برای راضی کردن خانواده ات چکار باید کرد گفت انها راضی نمی شن کلی حرف زدیم من گفتم باشه قبول همه چیز تمام قطع کردم دوباره بعد از 5 یا 6 ساعت دیگه گفت که من استخاره کردم گفته خوبه ولی اخرش از هم جدا می شوید من رو فراموش کن خیلی دوست دارم خیلی ولی به جای خواهرم .یک مورد رو یادم رفت ازم پرسیده بود تا کی منتظرش می شم گفتم تا پایان عمرم ولی اون رو هیچ کدوم از حرفها یک روز هم وا نایستاد ؟
    به نظر شما من کدوم رو باید باور کنم و اشتباهم چی بوده چرا اینها این کار رو با من کردن آبروی من رو جلوی خانواده و محل کارم که دیگه سرکار هم نمی روم بردن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟
    خیلی احساس بدی دارم همه کار من هم شده خواب خواب خواب
    ممنون از اینکه به درد دلم گوش کردید.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 فروردین 88 [ 16:48]
    تاریخ عضویت
    1387-11-30
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    2,962
    سطح
    33
    Points: 2,962, Level: 33
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی من یا ابروی من

    عزیزم بهنظرمن از خیر این رابطه بگذر اولش که این باشه وای به حال اخرش و ناراضی بودن خانواده اون فردا برات مشکلات زیادی رو به بار میاره امیدوران راه درستو انتخاب کنی و زمانی هم که تورو بدست اورد همش میگه مقصر تویی

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 18:18]
    تاریخ عضویت
    1387-8-04
    نوشته ها
    1,150
    امتیاز
    16,194
    سطح
    81
    Points: 16,194, Level: 81
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 156
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    1,211

    تشکرشده 1,247 در 437 پست

    Rep Power
    132
    Array

    RE: زندگی من یا ابروی من

    سلام
    بنظر من هم بهتره این رابطه را فراموش کنی . سعی کن از تجربه های این ماجرا در آینده استفاده کنی . این که شما انعطاف پذیر هستید خیلی خوبه ولی نباید اجازه بدید این صفت شما باعث زیاده خواهی دیگران بشه .
    موفق باشید .

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 مهر 88 [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1387-11-26
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    8,997
    سطح
    63
    Points: 8,997, Level: 63
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    331

    تشکرشده 338 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی من یا ابروی من

    سلام سارای عزیز
    به نظر من هم ارزش نداره منتظر ایشون بمونی. زندگی خودتونو رو بکنید و فراموشش کنید.
    من فکر می کنم کسی که به این سرعت تصمیم و نتیجه می گیره خصوصا تو این مسئله مهم هنوز وقت ازدواجش نرسیده.

  5. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 اسفند 94 [ 11:19]
    تاریخ عضویت
    1387-7-01
    نوشته ها
    1,948
    امتیاز
    22,799
    سطح
    93
    Points: 22,799, Level: 93
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 551
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,205

    تشکرشده 4,459 در 1,179 پست

    Rep Power
    210
    Array

    RE: زندگی من یا ابروی من

    سلام بر دوست عزیز و گرامی....حرف هایی شما را سطر به سطر خواندم..
    ببنید آقایی که قصد ازدواج با شما را داشته هنوز به بلوغ فکری نرسیده است و هنوز نمی تواند احساساتش را کنترل کرده و خود تصمیم بگیرید و همه چیز رابه قضا و قدر و به خانواده می سپارد. برای همین است که روی قول هایی که می دهد نمی تواند بایستاد و برای همین است که هر دو روز یکبار نظرش تغییر می کند....
    مردی که هنوز نتوانسته با خود کنار بی یاید و تکلیفش با خود معلوم نیست.....چطور انتظار دارید در آینده نقش همسر و پدر برای فرزندانتان بازی کند...
    با توجه به توضیحاتی که دادید من اصلا ادامه این رایطه را صلاح نمی دانم....و البته حال شما را نیز درک می کنم که نگران آبروی خود هستید....اما این را بدانید دوست عزیز مردم پشت سر آدم حرف هایی زیادی می زنند که ممکن هیچ کدام هم درست نباشد و اینکه حافظه این مردم کوتاه مدت است بعد چند ماه مطمئن باشید موضوع شما را از یاد خواهند برد...
    پس از این به بعد روحیه خود را نبازید و در تلاش باشید تا زندگی را با نشاط هر چه بیشتر دنبال کنید...موفق باشید دوست گرامی

  6. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 بهمن 91 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    390
    امتیاز
    6,183
    سطح
    51
    Points: 6,183, Level: 51
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    202

    تشکرشده 210 در 101 پست

    Rep Power
    55
    Array

    RE: زندگی من یا ابروی من

    سلام سارا جان
    درکت می کنم یه جورایی از عاطفه آدم سوء استفاده می کنند بعد از مدتی زیر دلشون می زنه و بی خیال اون رابطه ها و احساسات می شند البته همه رو منظورم نیست بعضی ها این طوری اند. این به طرز رفتار و کردار خودتم بستگی داره باید از روز اول موضوع از طریق خونواده ها مطرح می شد و درصورت موافق یا مخالف بودن موضوع همون جا تمام می شد ولی متاسفانه بعد از بازی گرفتن احساساتت متوجه شدی که اون بدردت نمی خوره.
    الان هم غصه نخور کار خلاف شرعی که نکردی یک رابطه بوده برای شروع ازدواج ، مناسب همدیگه نبودید و به هم خورده . سعی کن این برات یک تجربه باشه و از اون در آیندت استفاده کنی . خوبه که اون خودشو زود نشون داد معلومه که هنوز آمادگی لازم برای یک ازدواج رو نداره .
    فراموشش کن و به زندگیت بچسب همه چیز مثل روزهای قبله از اول شروع کن
    موفق باشی

  7. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 مرداد 88 [ 09:50]
    تاریخ عضویت
    1387-7-11
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,358
    سطح
    47
    Points: 5,358, Level: 47
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 192
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    213

    تشکرشده 216 در 84 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی من یا ابروی من

    سالی که نکوست...
    به نظر من زندگی بدون رضایت خانواده نمیتونه موفق باشه بهتره از خیرش بگذری به خودت کمک کن و دوباره برو سر کار یا کلاسی یا به کاری که بهش علاقه داری بپرداز که راحت تر فراموش کنی و به خودت برس نه این که بشینی واسه چیزی که تموم شده غضه بخوری و فقط بخوابی که آروم بشی.... به نظر من شما هم در این ماجرا بی تقصیر نبودی نباید قبل از رسمی شدن رابطه و ملاقات دو خانواده اجازه میدادی احساست در گیر بشه. حالا که گذشت از این تجربه استفاده کن... به نظر من آبروی ریزی نشده عزیزم برو خدا رو شکر کن تا اتفاقی نیفتاده بود همه چیز تموم شده...

  8. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: زندگی من یا ابروی من

    به نظر من اين اقا تعادل روحي و رواني نداره!!!يا شديدا تحت تاثير خانوادشه كه هر روز يه حرفي ميزنه در كل تكيه گاه مناسبي براي يك عمر زندگي و البته خوشبختيت نيس
    بيخيال شو برو زندگيتو از نو شروع كن ميدونم سخته اما از خانوادت كمك بگير و به خدا توكل كن
    موفق باشي گلم

  9. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 بهمن 90 [ 18:20]
    تاریخ عضویت
    1387-8-27
    نوشته ها
    98
    امتیاز
    4,062
    سطح
    40
    Points: 4,062, Level: 40
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    8

    تشکرشده 10 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی من یا ابروی من

    سلام خانومی
    منم خواستم اینو اضافه کنم (درسته ربطی به سوالتون نداره )
    که اگه خواستگاری برا شما اومد فوری با اون ازدواج نکنین که حرص اون آقا رو دربیارین و...
    منظورم اینه که اول تحقیق کنید و.........
    می دونم که شما خودتون اینو میدونین
    ولی خواستم یاداوری کنم


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با مخفی کاری های شوهرم و رمز روی گوشیش چه برخوردی کنم؟!
    توسط Somebody20 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: شنبه 05 اردیبهشت 94, 10:24
  2. ایستگاه کنجکاوی ( در مورد نفر قبلیت کنجکاوی کن)
    توسط کنجکاو در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 شهریور 89, 10:23
  3. عرفان داروی دردهای بی‌درمان
    توسط پندار در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 آذر 88, 00:02
  4. تاثیر بیماری‌های روانی بر الگوی خرید
    توسط Niloo55 در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 12 تیر 88, 09:17

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.