سلام من هومن هستم 23 ساله ام.نميدونم از كجا بگم سعي ميكنم كوتاه بگم.از بچگي تا حالا در يك خانواده متزلزل بزرگ شدم. مادرم از همان دوران ازدواج با پدرم مشكل عصبي داشت كه با ازدواج بدتر هم شد.من فرزند اول خانواده هستم و 1 خواهر دارم. از وقتي يادم مياد محبت مادري رو نديدم چون اون فقط خواهرمودوست داشت و نه منو. خاطره من از دوران زندگي با مادرم فقط غصه خردن .تحقير شدن. بي خابي شبانه. توسري خوردن و ناسزا شنيدن حسادت و كلي مشكلات و ايجاد عقده هاييي بود كه هنوز هم اثرات برخاي از انها باقيه مثل كمبود محبت.ولي شبها هميشه رويا ميديمكه اگه بزرگ بشم آدم مشهوري ميشم. حالا سه ساله كهمن از مادرم جدا هستم در حال حاضر مادرم طلاق گرفته وبا پدرمو زن بابام هستم من رابطه خوبي با زن بابا داردم.سه ساله تصميم گرفتم كه خوب زندگي كنم و تو 3سال من حدود 110 كتاب روانشناسي موفقيت در زندگي خوندم ولي نا اميدم چون فكر نميكنم به اونجايي كه بخام برسم.و پيشرفتم كمه./ تازه مشكلات قديمي هم دارم .شكست عشقي هم داشتم. اعتماد به نفس هم ندارم كه مثل 1 قهرمان واقعي زندگي كنم.كاش 1 نفر بود منو باور ميكرد و بهم اميدوتاري ميداد كه ميتون ادم بزرگي بشم احساس ميكنم براي قهرمان بودن ديگه ديره.من كلي مشكلات دارم.احساس شديد كمبود محبت دارم انگار تشنه ام.از اينكه در 24 سالگي ام و هيچ كاري نكردم ناراحتم با اينكه كلي كار بلدم خيلي نا اميدم.نميدونم كارم به كجا ميكشه چون همش فكر ميكنم ديگه دير شده......................
ممنون از همتون موفق باشين
علاقه مندی ها (Bookmarks)