سلام به همگي اميدوارم روز و روزگار به كام باشه.
امشب حالم گرفتست و اين تاپيك دومي هست كه تو چند دقيقه باز مي كنم.
بارها ديديد كه تو جاهاي مختلف داره پارتي بازي ميشه!اون موقع چه حسي بهتون دست ميده؟
بزاريد اونچه به من گذشت رو بگم!
دوستي دارم بچه خوبيه!تو يه تيم باشگاهي بازي ميكرد، نزديك يك سال بود ميخواست از اين تيم بره اما هرچي با زبون درستي ميخواست به حقش برسه نشد كه نشد تا اينكه اين پسر كه اهل پارتي بازي نبود رو مجاب كرد كه با پارتي و رو زدن به كس ديگري مشكل خودشو حل كنه!
اين تازه براي كسي ديگه پيش اومده و اعصابم خورد شد كه چرا تو پيشبرد كارامون بايد پارتي بازي كنيم چه برسه به اينكه سر خودم بياد.ميدونم اگر براي من پيش بياد تا مدتها با خودم كلنجار ميرم.چون آدم احساسي هستم.
بارها و بارها و بارها نمونه اين چيزا رو مي بينيم و نمي دونيم چي بگيم..
حتي ديدم بعضي ها با پارتي سفرشونو جلو ميندازن و حج و كربلا ميرن!
واقعا سر خدا رو هم ميشه كلاه گذاشت؟
مگر توي فيلم حضرت يوسف نديديم كه به خاطر اينكه يوسف از كسي ديگر جز خدا خواست كه از زندان خارجش كنه چه مجازاتي ديد؟
سوالم اينه كه واقعا اين كارا خوبه؟انجام بديم يا نديم؟اگر با درستي به هدفمون نرسيم چي؟
اصلا چي كار كنيم كه وقتي اين چيزا رو ببينيم بي خيال بشيم!
من كه نمي تونم بيتفاوت باشم چيكار كنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)