با درود به همه دوستان؛همراهان ارجمند بنده یک مشکل مهمی با عزیزترین کس ز
ندگیم یعنی:مادر گرامیم دارم و آنهم مربوط به برخی موارد اصلی در ازدواج است . . .
اول اینکه من همانطور که می دانید از مهریه و زیاد بودنش شدیداً می ترسم،و
می گویم که باید در توانم باشد ولی خانم والده می گویند که این حرفها هیچ ربطی
به حقیرندارد و خود*بزرگترها*=!!! آن را تعیین می کنند!!!
من هم می گویم که آن وقت من می آیم و نظر منطقی خودم را می گیم.اکنون
مشکل اساسی اینجاست که: میان نظر من و مادرم متفاوت از زمین
تا اسمان است.
دوم آنکه:بنده میگویم باید از همسر آینده ام شناخت کافی داشته باشم و این را در
یک پروسه *زماندار* می دانم که باز مادرم می گوید:آخر کدام
خانواده می گذارند تو با دخترشان مدتی باهم باشید و پس از آن اگر به توافق
نرسیدید،دختر را ول کنی؟
تازه این اختلاف عقیده به داد و بیداد هم ختم می شدود و البته پشیمانی مرا هم به
دنبال دارد.
این برنامه چندین سال است که ادامه دارد و من هم،هم سنم بالا رفته و هم خیلی
به مادرم و پدرم وابسته شده ام و البته دارم بتدریج بی مسئولیت هم می شوم!!!
اکنون می گویید چکار کنم تا دستکم این شرایط بهتر و خردمندانه تر گردد؟؟؟بدرود.
علاقه مندی ها (Bookmarks)